خطبه اي ازامام حسين (ع)

اعتراض امام حسين(ع) به دستگاه بنی‌امیه این بود كه در جامعه‌‌ي اسلامي به حق عمل نمي‌شود و مي‌فرمود: «أَ لَا تَرَوْنَ أَنَّ الْحَقَّ لَا يُعْمَلُ بِهِ وَ أَنَّ الْبَاطِلَ لَا يُتَنَاهَى عَنْهُ لِيَرْغَبَ‏ الْمُؤْمِنُ فِي لِقَاءِ اللَّهِ مُحِقّاً فَإِنِّي لَا أَرَى الْمَوْتَ إِلَّا سَعَادَةً وَ لَا الْحَيَاةَ مَعَ الظَّالِمِينَ إِلَّا بَرَماً إِنَّ النَّاسَ عَبِيدُ الدُّنْيَا وَ الدِّينُ لَعْقٌ عَلَى أَلْسِنَتِهِمْ‏  يَحُوطُونَهُ مَا دَرَّتْ مَعَايِشُهُمْ فَإِذَا مُحِّصُوا بِالْبَلَاءِ  قَلَّ الدَّيَّانُونَ‏».[1] يعني: مگر نمي‌بينيد كه به حق عمل نمی‌شود و از باطل جلوگيري نمی‌گردد. در اينجاست كه مومن به حق، مشتاق لقاي خداوند مي‌شود. من مرگ را جز سعادت نمي‌بينم و زندگي با ستمكاران را جز ذلت نمي‌دانم. مردم بندگان دنيايند. دين را به دور زبانشان مي‌گردانند تا زندگي دنیوی‌شان را روبه‌راه كنند و چون وقت امتحان برسد، دین‌داران كمياب مي‌شوند.

امام حسين(ع)  به این نکته اشاره می‌فرماید که اگر در جامعه‌ی اسلامي به عقايد حقه، اخلاق فاضله و اعمال صالحه عمل شود، آن جامعه، جامعه‌اي الهي است و افراد آن جامعه سايه‌ي خدا هستند، ولي اگر در جامعه‌اي عقايد حقه، اخلاق فاضله و اعمال صالحه نباشد و جامعه پر از دروغ، بهتان و غيبت باشد، جوِّ آن جامعه فضایی باطل است. سزاوار است كه مؤمن در این‌گونه جو جان بسپارد تا اينكه زنده بماند، زيرا محیط و فضای باطل شايسته‌ي حيات انسانی نيست. امام حسين(ع)  در اين خطبه مي‌فرمايد که مردم بنده‌ي ذليل، ضعيف و حقير دنيا هستند. این مردم حقیر به جاهایی مي‌روند و دنبال‌روی كساني مي‌شوند که در آنجا منفعت، پول و مال و منال دنيا باشد. این مردم به این نکته توجه نمی‌کنند كه اين دنباله‌روی‌ها مطابق عقل، شرع و حق است يا باطل. پس مردم به جایی می‌روند که معیشتشان تأمين باشد و اگر روزي در بوته‌ي آزمايش و امتحان درافتند، در آن موقع افراد باديانت كم مي‌شوند. امام حسين(ع)  وقتي به سوي كوفه مي‌آمد، همراه كنندگان ایشان زياد بودند. به امام حسين(ع)  التماس مي‌كردند و اجازه مي‌خواستند كه آن‌ها هم آن حضرت را همراهی کنند. حدود هزار نفر به امام حسين(ع)  ملحق شدند، ولي وقتي با سپاه حر روبرو و از تصميم قطعي حكومت وقت آگاه گشتند، پراكنده شدند و امام(ع)  را تنها گذاشتند. افرادی که ماندند، هفتاد و دو تن بودند که به رهبری امام حسين(ع)  تا آخرین نفس ايستادگي كردند.

امام حسين(ع)  واقعاً عظیم و مردانه ایستادگی کرد و چه بسیار دقيق و حسابگر بود. آن حضرت بسیار به ریشه‌دار شدن حق در اين عالم علاقه‌مند بود. اگر يك محقق آگاه و عالم، تاریخ‌دان و تيزهوش بتواند تمام عملكردهاي امام حسين(ع)  را از مكه تا كربلا و همچنین در روز عاشورا به دقت مطالعه كند، نمي‌تواند نقطه‌ي ابهام و ضعفی در گفتار و كردار آن حضرت بيابد؛ زيرا كه آن حضرت مسلط به اوضاع و زمان بود و تمام عملكردها را به طور منظم و دقيق كنترل مي‌كرد و اجرا مي‌نمود. يكي از دوستان ‌از من سؤال باجايي کرد که چرا امام حسين(ع)  نگذاشت عباس‌بن‌علي دست به شمشير برد و از دشمنان انتقام بگيرد؟ حقیقت این است که عباس‌بن‌علي به امام حسين(ع)  مراجعه کرد و اجازه خواست تا به ميدان رود و از آن جمعيت انتقام بگيرد ولی امام حسين(ع)  به او پيشنهاد ديگري كرد و فرمود: كودكان آب ندارند و بانگ «العطش»  فضاي خيمه‌ها را پر كرده است، اگر ممكن است براي آن‌ها آب بياور. ملاحظه کنید كه امام حسين(ع)  درباره‌ي تمام جزئيات تصمیم‌گیری دقیقی کرده ‌است. اگر عباس‌بن‌علي با آن حال به ميدان جنگ مي‌رفت و دست به شمشير مي‌برد، دشمنان زیادی را از بین می‌برد. يا اگر امام(ع)  و سربازانش دسته‌جمعی به دشمن حمله مي‌كردند، جمعيت زيادي از اهل كوفه به هلاكت مي‌رسيد. ولي امام حسين(ع)  اين عمل را انجام نداد، زيرا آن حضرت مي‌خواهد به آيندگان از افراد بشر این پیام را برساند که حتی در حالي كه در محاصره‌ی کامل دشمنان بود، قصد كشتار انسان‌ها را نداشت. هر اندازه كه آن‌ها حمله مي‌كردند، آن حضرت دفاع مي‌نمود و قصد كشتار نداشت. ‌چنین مردي طرفدار حقوق بشر است نه كسان ديگری كه فقط ادعا مي‌كنند. ياران امام حسين(ع) تک‌تک به ميدان جنگ رفته‌اند، رجز خوانده‌اند و اهداف خودشان را بيان كرده‌اند. دشمنان حمله كرده‌اند و یاران امام(ع)  دفاع نموده‌اند.

يكي از این همراهان آن حضرت قاسم‌بن‌حسن است. تاريخ نوشته قاسم به سن بلوغ نرسيده بود. اين نوجوان نزد امام حسين(ع)  آمد و گفت: آيا به من اجازه مي‌دهيد كه به ميدان بروم، جانم را فداي شما كنم و انجام ‌وظیفه نمايم؟ پيشنهاد مؤدبانه قاسم آن حضرت را عميقاً متاثر كرد واز فكر ایشان مطالبي گذشت. قاسم نوجوان و امانت برادر امام(ع)  در نزد آن حضرت بود و مادر، قوم و قبيله‌ي مادری قاسم همراه او نبودند. برای امام(ع) دشوار بود که به قاسم اجازه دهد تا به ميدان جنگ برود و خود را فداي امام(ع)  كند. قاسم دریافت که عمویش به او اجازه جنگ نمي‌دهد، پس شروع به بوسيدن دستان امام حسين(ع)  كرد. آن حضرت مشاهده کرد كه قاسم شديداً در حال جذبه و شوق است و در باب عشق و محبت به آن حضرت قدم بر مي‌دارد. قاسم از دست و پاي امام حسين(ع)  آن قدر بوسید كه آن حضرت گريه كرد. آن دو آن قدر گريه كردند كه غش کردند. وقتي بیدار شدند، قاسم خواست همان کار را تكرار كند که امام حسين(ع)  فرمود: قاسم، تو آزاد هستي، اگر مي‌خواهي، به ميدان برو.

نقل كرده‌اند زماني كه قاسمِ نوجوان به ميدان جنگ مي‌رفت، شمشيري که به كمرش بسته بود، بر زمين كشيده مي‌شد. وقتي كه او در برابر جمعيت دشمن قرار گرفت، كسی به او اعتنایي نكرد. قاسم ديد او را حقير و كوچك به شمار می‌آورند، پس در آنجا دو بيت شعر خواند كه تاريخ آن را ضبط كرده است:

 

إِنْ تُنْكِرُونِي فَأَنَا فَرْعُ الْحَسَنِ ‏

 

سِبْطُ النَّبِيِّ الْمُصْطَفَى الْمُؤْتَمَنِ

هَذَا الْحُسَيْنُ‏ كَالْأَسِيرِ الْمُرْتَهَنِ

 

بَيْنَ أُنَاسٍ لَا سُقُوا صَوْبَ الْمَزَنِ[2]

یعنی: آيا با چشم حقارت به من نگاه مي‌كنيد؟ من فرزند حسن مجتبي(ع)  و نوه‌ي پيامبر اسلام(ص) هستم. شما حسين بن علي(ع)  و عموي مرا در گرو بيعت يزيد اسير نگه‌داشته‌اید و مي‌خواهيد به‌زور از او بيعت بگيريد؟ وقتي كه دشمن ديد ابيات اين نوجوان احساسات سربازان را بر عليه يزيد مي‌شوراند، دستورِ حمله‌ي دسته‌جمعی داد و آن‌ها قاسم را ناجوانمردانه به شهادت رساندند.

 

برای مطالعه کامل مطالب به متن کتاب جاودانگي امام حسين (ع)  (مرحوم حضرت آیت الله صائنی ره) مراجعه شود.

 

 


[1]- تحف العقول، صفحه‌ی 245.

[2]- مناقب آل أبي طالب7 (لابن شهرآشوب)، جلد ‏4، صفحه‌ی 106.

جستجوی پیشرفته

اوقات شرعی



آمار بازدید

امروز
دیروز
بازدید این هفته
بازدید آخرین هفته
بازدید این ماه
بازدید ماه گذشته
کل بازدید
1696
2364
9524
13314
30477
46115
2759177

پیش بینی بازدید امروز
1848


IP شما:3.137.192.3