لزوم انبيا و امامان (علیهم السلام)در میان جامعه­ ی بشری به‌منظور تأمین سعادت انسان­ها

قاعده‌ي لطف خداوند ايجاب مي‌كند كه براي هدايت انسان، طبق مشیّتش، دو نعمت بزرگ «نبوت» و «امامت» را به بعضي از افراد که همان انبيا و امامان: هستند، هبه و بخشش كند. خداوند متعهد شده است كه جامعه‌ي انسانی را بدون انبيا و امامان: نگذارد. اهدای نبوت و امامت بخشش و تفضّل الهي است. انسان‌ها نمي‌توانند به‌واسطه‌ی تحمل مشكلات، شب‌زنده‌داری یا نماز و روزه‌ي مستحبي به این دو مقام نائل شوند. عمل صالح، رعایت تقوي و رياضت مشروع و معقول مطلوب است و انسان را به كمال مي‌رساند، اما بايد دانست كه به كمال رسيدن انسان‌ها غير از منصوب شدن به نبوت و امامت است. نبوت منصبي است كه مستقلاً از ناحيه‌ي پروردگار به بعضي از افراد بشر اهدا مي‌شود و كنترل اهدای آن غیر از خدا در دست كسي نيست. انسان از طريق تقوي مي‌تواند اهل بهشت باشد. او از طريق رياضت معقول و مشروع، كنترل هوي و هوس، اطاعت از امرونهی پروردگار، تزكيه‌ي و تصفيه‌ي نفس و پاك نمودن زنگار و گردوغبار از آیينه­ی دل مي‌تواند به خداوند تقرب يابد و به مقامي از مقامات الهي نائل شود، اما با اين عمل‌ها نمي‌تواند به مقام نبوت و امامت نائل شود، زيرا آن دو از منصب‌هاي اهدایي و بخششی الهي هستند.

 

آيا خداوند به خوش‌آیند و دلخواه خود، عده­ای از انسان‌ها را امام قرار می­دهد و ديگران را محروم می­کند؟ اینطور نیست، زیرا اولاً برای خداوند فرض دل­سپردن یا دلبخواه وجود ندارد. ثانياً خدا انبيا: را بر اساس حکمت و مصلحت و براي ایجاد خير، منفعت، هدايت و سعادت انسان‌ها مي‌فرستد. خداوند امامان و پيغمبران)علیهم السلام( را برای لذّت بردن از این دنیا، مبعوث نکرده است، بلكه برعكس، نبي و امام: در عالم طبيعت در راه هدایت بشر متحمل مشكلات و زحمت‌های بسیاری شده‌اند. این بزرگواران در آرامش و خوشی نبوده‌اند و همواره مورد حمله و هجوم كافران و دشمنان دين واقع شده‌اند. پس انتخاب امام و پيغمبر: از طرف خداوند به‌منظور تأمين سعادت دنيوي و اخروي انسان‌ها بوده است.

واقعيت لزوم انبيا و امامان)علیهم السلام( در میان جامعه­ی بشری به‌منظور تأمین سعادت انسان­ها، در فن حكمت و فلسفه با عنوان «عنايت الهي» مطرح می­شود. «عنایت الهی» یا «قاعده­ی لطف» بر اساس ادله‌ي قرآني، روایي، عقلي و فلسفي است. فلاسفه­ی الهی بر مبنای آن ثابت می­کنند که خداوند به تمام موجودات اين عالم عنايت دارد و آنان را به کمال می­رساند. يعني خداوند گياهان، جانوران و انسان­ها را با علم و قدرت بی‌پایانش خلق کرده است و بر طبق حكمت و مصلحت متعهد مي‌شود كه آن‌ها را به كمال ممكن برساند. برای مثال خداوند آنچه را كه براي سنبل شدن گندم لازم است، قبل از خلقت دانه­ی سنبل فراهم كرده است. یعنی خدا دانه‌ي سنبل را خلق مي‌كند و جاده‌ي كمال را برايش می­گشاید. اگر دانه­ی گندم برای رشد موادی قندي، نشاسته و نمك نياز دارد، خداوند همه‌ي آن‌ها را قبل از ايجاد گندم در خاك نهاده و آفريده است. برای بقيه‌ي موجودات جهان طبيعت نیز همين طور است. خداوند وسايل مورد نیاز برای به كمال رسيدن موجودات را تأمین کرده و در اختیارشان قرار داده است. بدین‌وسیله خدا موجودات را با استعدادهاي بی‌شمار باطنیشان و با حركت تدريجي که در جهان طبيعت انجام می­دهند، به‌سوی فعليت و كمالات نهايي سوق می­دهد. حركت به سوي هدف بيانگر نوعي هدايت است كه همان «عنايت الهي» است. عنايت حق شامل همه‌ي مخلوقات جهان طبيعت می­شود و تمام موجودات از قبيل جمادات، نباتات، حيوانات را به سوي هدف نهايي مي‌رساند. در مورد انسان براي رسيدن به كمالات حقيقت ديگری نیز لازم است. در واقع عنايت حق اقتضا مي‌كند كه براي هدایت و تکامل جامعه‌ي بشري نبي و امام بفرستد. پس نبوت و امامت لازمه‌ي عنايت پروردگار برای هدایت یافتن انسان است. پيامبران: انسان‌هاي خاكي را که در عالم طبيعت زندگی می­کنند با عالم غيب و شهود آشنا و مرتبط می­کنند. پس اگر انبیا)علیهم السلام( نباشند، رابطه‌ي بشري با عالم غيب قطع مي‌گردد. اگر این رابطه قطع شود، انسان‌هاي معمولي كه از عالم غيب اطلاعی ندارند، نمي‌توانند از ادراكات ملائكه همچون جبرئيل باخبر باشند. اگر انسان‌هاي معمولي از انبيا و رسولان پروردگار: تبعيت كنند، مي‌توانند با عالم غيب و ملائكه ارتباط داشته باشند. پس انبيا: وسيله‌ي ارتباط ساير انسان‌ها با عالم غيب هستند. به معنی دیگر انبيا)علیهم السلام(رابط مستحكم ميان بشر مادي و عالم غيب‌اند. پس «عنايت حق» كه تمام موجودات را به غايت كمال مي‌رساند، ايجاب مي‌كند كه انبيا: را مبعوث نماید. اگر خداوند انبيا: را مبعوث نمي‌كرد، جامعه‌ي انسانی سردرگم مي‌شد و به کمالات انسانی نائل نمی­شد.

بعضي از افراد نسبت به عالم غيب گرايش چندانی ندارند. ولي در میان انسانها كساني هستند كه فطرتشان را از دست نداده­اند و راغب به جهان غيب‌اند. این انسان‌های كيّس، باهوش و بلندپرواز، افرادی برجسته و نوراني‌اند كه خواهان روشن شدن اسرار جهان غيب هستند. پس انبيا)علیهم السلام(  واسطه­ا‌ي برای ارتباط دادن انسان‌ها با عالم غيب هستند. اگر خداوند انبيا: را مبعوث نمی­کرد، افراد مستعدی كه گرايش‌هاي عالي داشتند، برای برقراری ارتباط با عالم غیب و شهود به‌ناچار به فلسفه و عرفان صوفي مآبانه و تصوف تخيل­آميز رو مي‌آوردند و به جای صراط مستقیم الهی فلسفه‌ي افلاطوني، نوافلاطونی یا اشراق را دنبال می­کردند. در این صورت مردم به مكتب­هاي متناقض ارائه­شده روی می‌آوردند، گرفتار نقص دانش بشري می­شدند و به کمال نهایی نمی­رسیدند. اگر تاريخ گذشته را بررسی کنید، این موضوع مبرهن مي‌شود كه طرفداران جدّي انبيا: به مرتبه‌ي نهایی كمال انساني رسيده‌اند. كساني مانند افلاطون، جالينوس و فيثاغورث كه از مکتب انبيا: دور افتاده­اند، به‌ناچار به علومی همچون منطق، فلسفه و رياضيات متوسل شده‌اند. افراد آگاه از مكتب انبيا: مي‌دانند كه این دانشمندان در رابطه با عالم غيب مطالبی سطحی ارائه کرده­اند. در مقابل آنان، مكتب انبيا)علیهم السلام(  در رابطه با عالم غيب و معرفت خداوند حقایقی بسیار متعالی ارائه کرده است.

خداوند در قرآن كريم بعضي از قصص انبيا)علیهم السلام(  و نيايش و گفتار آن بزرگواران را براي ما مسلمانان نقل كرده است. اگر مسلماني در این حقایق دقّت كند، درمي‌يابد كه انبياي گذشته و رسول‌الله: چه حقایق ارزشمندي برای جوامع بشری به ارمغان آورده­اند. انبیا: از ذات، صفات و افعال خداوند بی‌پرده و صريح سخن گفته‌اند و واقعيت‌‌هاي عالم غيب را براي افراد بشر بيان كرده‌اند، به‌طوری‌که انسان‌ها مي‌توانند با عمل كردن به برنامه‌هاي الهی آن بزرگواران به سعادت نهایي برسند. پس قاعده‌ي « لطف الهی» كه همان «عنايت پروردگار»  است اقتضا مي‌كند كه خداوند انبيا)علیهم السلام( را مبعوث كند که اين خود برهانی قوي و عقلي در مورد لزوم مبعوث شدن انبيا: برای انسان‌هاست. قاعده‌ي «لطف یا عنايت پروردگار» ايجاب مي‌كند كه جامعه‌ي بشري خالي از امام معصوم(ع) نباشد. وجود دائمی امام معصوم(ع) در جامعه‌ي انساني براي اين است كه باطن انسان‌ها را تربيت كند و قلوب آنان را شستشو دهد.

رسالت و نبوت و امامت با هم فرق دارند. نبي از نبأ مشتق است و معني آن اين است كه نبی از غيب خبر می­آورد. انسان‌هاي معمولي از عالم غيب خبری ندارند، ولي نبي از عالم غيب خبر دارد، لکن مأمورت ندارد كه حتماً آن را تبليغ كند و ساير مردم را به اين خبر دعوت نمايد. نبی اسرار عالم غیب و معارف الهی را در اختیار كساني که صلاحيت دارند قرار می­دهد. افراد باصلاحیت مي‌دانند كه او نبي است و از او درباره‌ي خدا و عالم غيب سؤال می‌كنند. نبي مانند عارف دل‌سوخته‌ای است كه با اسرار جهان غيبت آشناست، ولي آن­ها را فقط در اختيار اهلش مي‌گذارد. اصحاب امیرالمؤمنین(ع) و سيدالشهدا (ع) قطعاً از اولیاءالله هستند که از اسرار عالم غيب خبر داشتند، ولي آن را به هر كسي نمي‌گفتند.

در اصول كافي در مورد اين حقيقت بابي هست. امام صادق(ع) در این باب حديثي با اين مضمون فرموده است که تمام دوستان و شيعيان ما قابليت اين را ندارند كه اسرار عالم غيب را از ما ياد بگيرند، فقط تعداد اندکی از اصحاب هستند كه استعداد دانستن بعضي از اسرار و خصوصيات ائمه)علیهم السلام(  را دارند. در حديث ديگری ابوبصیر از امام جعفر صادق(ع) سؤال می‌کند كه مگر اصحاب اميرالمؤمنين(ع) علم بلايا و منايا نمي‌دانستند و از حوادث آينده باخبر نبودند؟ مگر آنان نمي‌دانستند كه چه كسي در چه زماني خواهد مرد، پس چرا گرفتار حوادث ناگوار شدند؟ چرا اكثر اصحاب علي(ع) مانند محمدبن ­ابي­بکر گرفتار حيله‌ها و دام‌های معاويه شدند؟ امام صادق(ع) از اين سؤالات ناراحت شد و مثل‌اینکه ميل نداشت به او پاسخ دهد، فلذا به ابوبصیر سربسته فرمود که اين حوادث رخ نداد، مگر از جانب خودشان. ائمه: همه­ی اسرار را مي‌دانند و اصحابي هم دارند كه بعضی از اسرار را می­دانند. این اصحاب سعه صدر دارند و اسرار را برای ک)علیهم السلام( سی فاش نمی­کنند. ولی اصحابی هم بودند که با وجود درک  اسرار، نتوانستند در موردشان ساكت بمانند. امام صادق(ع)  به ابوبصیر فرمود که امامان همه­ی حقایق را مي‌دانند، ولي وظيفه‌ي گفتن آنها را ندارند. آن حضرت فرمود که شاهد این حقيقت اصحاب حضرت سیدالشهدا(ع)  هستند. امام حسين(ع)  پرده از چشم اصحاب خود برداشته بود و اسرار غيبي و حوادث آينده را به آن‌ها گفته بود، اما آنان چنان سعه‌ي صدر و گشايش سينه داشتند كه در آن مورد ساکت ماندند، هرگز سخني به كسي نگفتند و مانند كسي رفتار كردند كه چيزي نمي‌داند، فلذا در حالات، گفتار و كردار آنان بي­تعادلي ديده نشد. توضیح سخن امام صادق(ع)  به ابوبصیر این است که ائمه هدی: اسرارشان را به افراد باظرفیت همچون اصحاب سیدالشهدا(ع)  ياد مي‌دهند.

پس نبي كسي است كه اسرار غيب را مي‌داند و از عالم غيب خبر دارد، ولي وظيفه‌ي تبليغ اسرار بر عهده­ی او نيست؛ اما رسول كسي است كه از جهان غيب خبر مي‌آورد و وظیفه دارد که آن‌ها را به مردم تبلیغ کند. پيامبران اولوالعزم)علیهم السلام) هم نبي و هم رسول هستند. نبي هستند زيرا از عالم غيب خبر دارند و رسول هستند زیرا مأموریت دارندكه اخبار عالم غیب را به ديگران نيز برسانند. پيامبر اسلام(ص) خاتم‌النبیین است و برنامه­ی كامل و كافي براي جهان بشري آورده است. اسلام ديني كامل است و مي‌تواند تمام سؤالات مربوط به عملكردهاي افراد جامعه را با حوادث آينده تطبيق و آن‌ها را پاسخ دهد. فلذا پس از پیغمبر خاتم(ص) نيازي به وجود پيغمبر دیگری در جامعه‌ي انساني نيست. پس با آمدن دين كامل و جامع اسلام، نبوّت و رسالت پايان يافته است.

مقام نبوت این طور نيست كه نبي بايد هميشه در بين افراد بشر موجود باشد. وليکن مقام امامت این‌گونه است که امام معصوم(ع)  بايد دائماً در ميان افراد بشر زنده و حاضر باشد، زیرا که امام(ع) هدایت تکوینی و هدایت باطنی افراد انسان‌ها را به عهده دارد.

پس منصب امامت، نبوت و رسالت مواهبی هستند که بر طبق عنايت حق براي كامل نمودن افراد جامعه‌ي انساني لازم و ضروری‌اند. «قاعده‌ي لطف» ايجاب مي‌كند كه پروردگار انبيا و امامان)علیهم السلام( را بفرستد، فلذا خداوند از بابت «هدايت عامّه» اين كار را براي جامعه‌ي انساني انجام داده است. به همين خاطر است كه قرآن كريم مسئله‌ی نبوّت و رسالت را مطرح مي‌كند و براي حقانیت این موضوع دلیل می­آورد که وجود پيامبران)علیهم السلام( لازم و ضروري است. همچنین قرآن كريم خصوصيات و اوصاف امامان)علیهم السلام( را برای جامعه­ی بشری بیان نموده است.

 

 

متن فوق برگرفته از كتاب ولايت الهي(مرحوم حضرت آیت الله صائنی ره) مي باشد

 

جستجوی پیشرفته

اوقات شرعی



آمار بازدید

امروز
دیروز
بازدید این هفته
بازدید آخرین هفته
بازدید این ماه
بازدید ماه گذشته
کل بازدید
108
388
6943
7206
30029
41339
2805105

پیش بینی بازدید امروز
816


IP شما:18.226.88.18