«اَللَّهُمَّ مُولاىَ كَمْ مِنْ قَبِيحٍ سَتَرْتَهُ»   قسمت دوم

اگر انسان به مطلوب و به محبوب برسد، آن بسيار مطلوب است و اگر نتواند تقرّب حاصل نمايد ذكر اسم مقدّس آن مطلوب حقيقى هم مطلوب است فلذا حضرت على(ع)مى‏گويد: يا «اَللَّه» ولى به آن نيز قناعت نمى‏كند به دنبالش مى‏گويد: «مُولاى َ»؛ اى ولى و سرپرست من. اين يك منزلت بسيار والايى است كه انسان بگويد: اى مولاى من، در اين جا هم حضرت على(ع)مى‏گويد:  اى ولى من، اى خدايى كه ولايت و سرپرستى من فقط در دست تو است و من فقط سر سپرده‏ى تو هستم. پس نيايش و درد دل من فقط با تو است و حرف‏هاى سرّ دلم را فقط به تو مى‏گويم كه اعمال قبيح و بد و سرّى مرا را پنهان و مستور كرده‏اى! البتّه باز اين مطلب به ذهنتان خواهد آمد كه مگر حضرت على(ع)معصوم نبود و براى علىِّ معصوم مگر چه اعمال قبيحى مى‏تواند بوده باشد؟

 

 

 آقايان محترم، اين تفكّر مقدّس مآبانه را از ذهنتان بيرون كنيد. يك تأسّف من اين است كه دين را از زبان اين و آن و از زبان نادان‏ها ياد گرفته‏ايم، فلذا دقّت و تأمّل و تعمّق درباره‏ى دين در ما خيلى پايين است. لابد يادتان هست كه من از زبان آدم و حوّا آيه‏اى را خواندم و آن راجع به اين قسمت از سرگذشت آن‏ها بود كه وقتى از آن درخت نهى شده خوردند «فَبَدَتْ لَهُما سَوْءاتُهُما»سوره‏ى طه آيه‏ى 121 ، بر آن‏ها روشن شد كه در بدن آن دو اعضايى هست كه علنى و آشكار كردن آن در جامعه قبيح، بد و زشت و شرم آور است. پس در انسان در عين حال كه زيبايى‏هايى هست، زشتى وقبايحى هم هست. قبايح انسان منحصر به معصيت انسان‏ها نيست بلكه يكى از قبايح انسان در برابر پروردگار معصيت انسان است. انسان داراى قبايح و زشتى‏هاى زيادى است؛ مثلاً انسان گاهى به هنگام سخن گفتن اشتباه مى‏كند و اين براى انسان قبيح است. گاهى انسان در تعبيراتش تعبيرات ناهنجار مى‏آورد و اين براى انسان قبيح است. انسان گاهى در مستور نمودن بدنش اشتباه مى‏كند و بدنش را آن طور كه شايسته‏ى انسان است مستور نمى‏كند و اين براى انسان قبيح است. حال يا اشتباه مى‏كند و يا وسايل و ابزار نمى‏يابد و يا نمى‏تواند و مضطرّ مى‏شود و گرفتار قبيح مى‏شود. گاهى انسان در دست بعضى از غرايز اسير مى‏شود و اين اسير شدن در دست غريزه باعث غفلت انسان مى‏شود و عقل انسان به خواب مى‏رود. وقتى عقل گرفتار غريزه شد، انسان به يك سلسله كارهايى دست مى‏زند كه بعداً خودش پشيمان مى‏شود و خود هم تصديق مى‏كند و مى‏گويد كه من عمل قبيح انجام داده‏ام. پس در انسان ابعاد مختلفى از بدى‏ها و قبايح وجود دارد، انسان اشتباه مى‏كند و راه غلط مى‏رود و ياابزارى براى ستر قبيح نمى‏يابد و يا تعقل صحيح نمى‏كند، در نتيجه گرفتار وسوسه مى‏شود. گاهى انسان خودش براى خودش شيطان مى‏شود. گاهى انسان براى ديگران عامل وسوسه مى‏شود و امثال اين قبايح از انسان‏ها صادر مى‏شود؛ مثلاً غذا خوردن براى آدم(ع) وسيله‏ى قُبح شد. آدم و حوا غذا را خوردند و چون آن غذا، غذاى مادّى بود، وقتى هضم شد و به تحليل رفت، محتاج شدند كه فضولات غذا را دفع كنند. دفع زوائد غذا در بهشت امكان‏پذير نبود و مكانى در بهشت براى آن وجود نداشت، بايستى به عالم طبيعت مى‏آمدند و به يك درّه‏اى و يا پشت تپه‏اى مى‏رفتند، خلاصه بايد به جاى خلوتى مى‏رفتند زيرا در بهشت اين چنين مكانى وجود نداشت. آن وقت بود كه آدم متوجّه شد و گفت: آه! در من معده و روده بوده است و اين معده و روده واقعاً عضوهاى قبيح هستند ولى خوشبختانه جدار شكم، معده و روده آن را پنهان و مستور كرده است. مثانه يك عضو قبيح است ولى جدار بدن و پوست بدن آن عضو قبيح را پوشانده است. اعضايى در بدن انسان وجود دارند كه قبيح هستند ولى لباس آن‏ها را پوشانده است، خود هيكل و ساختار بدن انسان قبيح است ولى انسان به وسيله‏ى لباس، بدن خود را مى‏پوشاند. آيا شما دقّت كرده‏ايد يا نه؟ قبيح‏ترين اندام در بين جانداران، اندام و بدن انسان است. اگر باور نداريد يك وقتى در پهلوى هر حيوانى كه دلتان مى‏خواهد بايستيد و اندام لخت و بدن عريان خودتان را با اندام آن حيوان مقايسه كنيد و با دقّت نظر بنگريد. مشاهده مى‏كنيد كه هر جاندار لخت از انسان لخت زيباتر است. ما به قبايح خودمان عادت كرده‏ايم و خودمان را قبيح نمى‏بينيم و ديگر اينكه خودخواهى ما نمى‏گذارد ما به زشتى‏هاى خودمان اعتراف كنيم. اين لباس است كه اندام ما را زيبا مى‏كند و الّا ما انسان‏ها از حيث اندام در ميان ساير جانداران داراى اندام زشت و قبيح هستيم، اين خودش يك بحثى است كه من الآن آنرا دنبال نمى‏كنم. حضرت على(ع) هم در نهج‏البلاغه به اين نكته اشاراتى دارد كه بيشتر شارحان نهج‏البلاغه به اين نكته توجّه نكرده‏اند! پس در انسان مبدأ قُبح زيادى است وليكن خداوند متعال انسان را در اطوار وجود و در دوران‏هاى عالم وجود به گونه‏اى خلق كرده است كه اين قبايح در انسان مستور شده‏اند. خداوند متعال در قرآن مى‏فرمايد:

 «يابَنى آدَمَ قَدْ اَنْزَلْنا عَلَيْكُمْ لِباساًيُوارى سَوْء آتِكُمْ...»؛ اى بنى آدم، ما براى شما لباسى نازل كرديم كه بدى‏هاى شما را مى‏پوشاند. خداوند با لباس قبح انسان را مى‏پوشاند و اندام انسان را زيبا مى‏كند. لباس اندام مردان و زنان را زيبا مى‏كند، پس لباس قبح بدن را مى‏پوشاند. و همچنين انسان در مواقع ضرورى با پناه بردن به جايگاه‏هاى مخفى  قبايح خودش را مى‏پوشاند. انسان مجهّز به عقل و فراست است و از آن‏ها استفاده مى‏كند و قبايح خود را مى‏پوشاند. [ البتّه] اين‏ها را خود انسان انجام نمى‏دهد، بلكه عالم وجود اين چنين تنظيم شده است و خداوند اين جهان را اين گونه تنظيم كرده است.

«وَ كَمْ مِنْ قَبيحٍ سَتَرْتَهُ» پروردگارا، تو قبايح انسان را مستور كرده و پوشانده‏اى و در نتيجه، انسان زيبا وجميل شده است. جمال و زيبايى انسان بعد از پوشاندن آن قبايح بروزوظهور كرده است؛ به طورى كه درباره‏ى جمال و زيبايى انسان غزل‏ها گفته‏اند و شعرها و داستان‏ها و رمان‏ها نوشته‏اند و در نتيجه جنبه‏هاى قبح انسان به طور كلى فراموش شده است! چرا فراموش شده است؟ زيرا در نظام خلقت به جنبه‏هاى قبح و زشتى انسان سرپوش گذاشته شده است. كدام عامل قبايح انسان را مستور كرده است؟ نظام خلقت مستور كرده است. دستگاه خلقت و نظام آفرينش جهان به گونه‏اى است كه جنبه‏هاى زشتى انسان را پنهان مى‏كند. خداوند در قرآن كريم مى‏فرمايد: «وَ يُرْسِلُ عَلَيْكُمْ حَفَظةً» سوره‏ى انعام آيه‏ى 61 ؛ خداوند براى حفظ كردن شما فرشته‏هايى را گسيل داشته و براى شما حافظان و نگهبانانى گمارده است. اين آيه به حافظان اعمال مربوط نمى‏شود؛ زيرا خداوند درباره‏ى حافظان اعمال مى‏فرمايد: فرشته‏هايى وجود دارند كه اعمال شما را حفظ مى‏كنند. و آن آيه اين است كه مى‏فرمايد: «وَ اِنَّ عَلَيْكُمْ لَحافِظينَ» 2 سوره ى انفطار آيه ى 10. پس منظور از )يُرْسِلُ عَلَيْكُمْ حَفَظَةً( فرشتگانى هستند كه انسان‏ها را در مقابل حوادث كوبنده و كشنده محافظت مى‏كنند. براى همه‏ى انسان‏ها اين اتفاق‏ها افتاده است مثلاً در آن جاهايى كه بلا انسان را گرفته بود و انسان حتماً رفتنى بود، يك مرتبه نجات مى‏يابد و مى‏گويد خدا مرا نگه داشت و واقعاً هم خدا نگه داشت، در همان جا فرشته به اذن پروردگار او را از مرگ نجات داده است. انسان از راه ادراك فطرى با زبان خودش مى‏گويد كه فقط خدا مى‏توانسته او را از مرگ حتمى نگه دارد و يا اگر به خدا معتقد نباشد مى‏گويد: يك تصادف عجيبى رخ داد، و من از يك تصادف بصورت معجزه آسايى از مرگ نجات يافتم. معجزه‏آسا يعنى اراده‏ى خدا و اراده‏ى مأموران الهى كه به قول قرآن كريم حَفَظَه‏ى الهى هستند كه انسان را از مرگ حتمى نگه داشته‏اند. يكى ديگر از مأموريت‏هاى اين فرشتگان اين است كه انسان را از قبايح و زشتى‏ها نگه دارند. اين فرشتگان به ذهن انسان‏ها القا مى‏كنند كه تو انسان هستى و بايد مثل انسان رفتار نمايى. اين فرشتگان به انسان القاء مى‏كنند كه انسان بايد چگونه برنامه‏ريزى نمايد و چگونه زندگى كند و چگونگى زندگى فردى و اخروى خود را بر مبناى انسانيت تنظيم كند و خود را از قبايح محفوظ بدارد. اين نكته توجّه مى‏خواهد و خود اين توجّه و تذكّر شكر نعمت است، حضرت على(ع) با يك نظر وسيع به اين حقيقت متوجّه است و به خداوند عرض مى‏كند: خدايا، «كَمْ مِنْ قَبِيحٍ سَتَرْتَهُ» چه بسيار زشتى‏ها را كه از من پوشانده‏اى. اگر خداوند مدد ندهد، انسان آن به آن در معرض خطا و اشتباه و اعمال قبيح و لغزش است.


برگرفته از کتاب شرح دعای کمیل اثر حضرت آیت الله محمد اسماعیل صاینی (ره)

 

جستجوی پیشرفته

اوقات شرعی



آمار بازدید

امروز
دیروز
بازدید این هفته
بازدید آخرین هفته
بازدید این ماه
بازدید ماه گذشته
کل بازدید
113
388
6948
7206
30034
41339
2805110

پیش بینی بازدید امروز
840


IP شما:3.149.243.29