صفات ذات وصفات فعل خداوند

 صفات ذاتی: این صفات از آنجایی که عین ذات وقائم به ذات هستند، بنا بر روایات ائمه (علیهم السلام) شامل خصوصیاتی می‌شود که قدرت، علم، حیات وصفت سمع وبصر از جمله آن‌هاست.

صفات فعل: خالق بودن خداوند یک نمونه برای صفت فعل است، به‌طوری‌که انسان درنگاه به فعل خداوند که خلق موجودات می­باشد، آسمان وزمین و همه موجودات را مخلوق خداوند دانسته و اورا خالق می­نامد.صفت خالق بعدازفعل خداوند حاصل می­شود بنابراین این صفات از فعل خداوند است نه از ذات او، به همین دلیل بعد از فعل و صنع خداوند این صفت را به ذات اقدس نسبت می­دهیم. رزاق یکی دیگر از صفات فعل خداوند می­باشد، بعداز این‌که خداوند غذا، توانایی خوردن و نیاز خوردن را به‌وجود آورد به این صفت خوانده شده است.

 

جامع­ترین منبعی که در آن صفات خداوند بیان شده است، دعای جوشن کبیر می­باشد که در آن نزدیک به هزار صفت واسم برای خداوند بیان شده است که چند مورد آن صفت ذات بوده والباقی صفت فعل هستند.

صفات ذات اقدس بنابر مشهور سه صفت است که عبارتند از: علم و قدرت و حیات ولی در برخی روایات حب و محبت را نیز جزء صفات ذات برشمرده­اند.

درک ذات عین درک علم است، درک علم عین درک قدرت است و درک ذات و علم و قدرت عین درک حیات است. به‌عبارت دیگر علم عین حیات، حیات عین قدرت و قدرت عین ذات و ذات عین حیات و علم است، در عین حال که چهار هستند، هر چهار یکی می‌باشند.

دربعضی روایات سمیع وبصیر را نیز جزء صفات ذات شمرده­اند: اگر با دقت نظر کنیم درمی­یابیمکه سمیع و بصیر مستقلا صفت ذات نیستندبلکه به علم برمی­گردند کهعلم عین ذات است. علم گاهی متعلق می­شود به مسموعات در این صورت می­گوییم سمیع استگاهی علم متعلق است به مبصرات دراین صورت می­گوییم بصیر است و گاهی متعلق است به غیرمسموعات و غیرمبصرات که در این صورت می­گوییم علیم است. لذا چون سمیع وبصیر بودن به علم برمی­گردد،به همین دلیل صفات ذات همان سه مورد مذکور یعنی علمقدرت و حیات می­باشند. غیر ازاین سه صفت، باقی همه صفات فعل هستند که در بیشتر دعاها علی­الخصوص جوشن کبیر این صفات آمده وتوصیه شده است که خواندنش مستحب است. شاید این توصیه از آن جهت باشد که وقتی انسان در طول زندگی خود اینقدر به صفات و احوال دیگران توجه می­کند، به‌عنوان یک انسان موحد لااقل در طول سال چند بار در اسماء و صفات پروردگار خویش تأمل کند.تدبر و بحث در زمینه اسماء و صفات الهی برای کسی که بتواند درک کند بسیار بحث شیرینی است که در خلال آن متوجه می­شود که برای اسماء الهی مراتبی وجود دارد و در نهایت  به اسمی می­رسد که مسلط و قاهر بر اسماء دیگر بوده و به اصطلاح مادر اسماء است که در روایات از آن به اسم اعظم تعبیر شده است.

از امام صادق (علیه السلام) روایت است که ازلاً و ابداً این صفت درخداوند می­باشد که او رب ما است وعلم عین ذات اوست،حتی در زمانی که از مخلوقات خبری نبود ذات خداوند سراپا نور بوده وبر مخلوقاتی که هنوز ایجاد نشده بودند، آگاه بود. زیرا خداوند به ذات خود علم دارد و ذات او عین علم اوست، می­داند که ذاتش علت است، بنابراین از مجرای علم به علیت، به معلولات نیز علم دارد.درک علیت، علم داشتن به مخلوقات و معلولات است در صورتی که هنوز لباس وجود نپوشیده­­اند و عدم هستند.

امام صادق (علیه السلام) می­فرماید:خداوند متعال رب است، علم عین ذات اوست و خارج از ذات نیست، در زمانی که از معلولات و ماهیت اسماء آن­ها خبری نبود خداوند متعال به‌واسطه علم خود که عین ذاتش می­باشد از آن­ها آگاه بود.

ذات پروردگار سمیع بود در حالی که مسموعات ایجاد نشده بودند وبصیر بود در حالی‌که از مبصرات خبری نبود، این مطلب نیز به این برمی­گرددکه خداوند به مبصرات و مسموعات علم داشته است، بنابراین علم، بصروسمع هر سه یک مطلب هستند.

زمانی کهخداوند اشیاء ومخلوقات راخلق فرمود، معلومات ومقرراتپیدا شدندبنابراین مخلوقات ومعلومات حادث هستند ولی علم خداوند ازلی می­باشد، به‌عبارت دیگر علم ازلاً متعلق است به معلومات، گرچه خود معلومات حادث هستند.

در ادامه از حضرت سوال می­شود آیاخداوند همان­طور که ازلاً عالم و قادر است، گویا نیز هست؟ حضرت فرموند:خیر، چراکه کلام حادث است. بنابراین متکلم بودن صفت فعل است نه صفت ذات و ازلی، ذات اقدس از ازل وجود داشت ولی متکلم نبود اما زمانی که با حضرت موسی (علیه السلام) به سخن پرداخت، می­توان گفت که ذات اقدس متکلم است که این از صفات فعل به‌شمار می­آید.

ذات یک شیء رانمی­توان از آن سلب کرد، این یکی از قضایای بدیهی در علم منطق است.مثلا نمی­توانیم بگوییم انسان، انسان نیست بنابراین نمی­توان ذات را سلب کرد. چون خداوند عالم است با ذات اقدسش و نمی­توان ذات را از او سلب کرد، پس علم را نیز نمی‌توان از خداوند سلب کرد.خداوند قادر است با عین ذاتش،چون ذاتش از او سلب نمی‌شود پس قدرت هم سلب نمی­شود.خداوند حیّ است باذات اقدسش وچون ذات قابل سلب نیست پس حیات نیز از ذات اقدس قابل سلب نیست.

زمانی که صفت  به ذات ضمیمه می‌شودامکان سلب آن ازذات وجود دارد،در ذات خداوند نسبت به اوصاف او، هم ترکیب وجود ندارد وهم صفات ازذات قابل سلب نیستند ولی در وجود انسان صفت با ذات ترکیب می­شود و جدا از ذات است به همین دلیل قابل سلب نیز می­باشد و این تفاوت اوصاف الهی و غیرالهی است.

اگربه اشیاء این عالم دقت کنید، دوصورت نسبت به موجودات در ذهن به‌وجود می­آید  یکی ماهیت شیء و دیگری موجودیت آن، مثلا انسان در رابطه با خودش می­گوید: هم انسان هستم و هم موجود می­باشم. صفت موجودیت درهمه مشترک است و صفت دیگر غیرمشترک می‌باشد که معرف ماهیت هر چیز است، مثل انسانیت، کتاب،آسمان و... که هر کدام غیر از دیگری است.

اگر ماهیتی در کار نباشد، وجود پوچ خواهدبود ولی هر وجودی ماهیتی دارد و خداوند به هر ماهیتی که وجود دهد، آن ماهیت موجود می­شود.

صوفیه بر این باورند که این عالم قبل از خلقت به تبعیت اسماء الهی در ذات پروردگار نقش داشته است، یعنی این عالم به‌صورت اعیان ثابت قبل ازخلقت درذات خداوند موجود بوده استو این اعیان ثابت،علم خداوند است. این مطلب ایراد دارد؛چراکه با فرض این بیان علم خداوند خارج از ذات اقدس در نظر گرفته می­شود. ماهیات منقوش می­شود در ذات خداوند و علم خارج از ذات می­شود یعنی خداوند به‌واسطه اعیان ثابت به این عالم علم دارد که این‌گونه علم داشتن مانند علم ما انسان­ها بوده و به دور از ذات اقدس است.

 

 

جستجوی پیشرفته

اوقات شرعی



آمار بازدید

امروز
دیروز
بازدید این هفته
بازدید آخرین هفته
بازدید این ماه
بازدید ماه گذشته
کل بازدید
147
403
5611
13314
26564
46115
2755264

پیش بینی بازدید امروز
456


IP شما:18.218.168.16