اسلام يك دين مطابق واقع است که به بشر صاحب اختیار ارائه شده است
روشنفكر مآبها و مدّعیان حكومتها، مخالفان اسلام و حتّي مسلمانانی كه نماز ميخوانند و به حج میروند و مطالب قرآنی را ميشنوند، اشكالاتی را به برنامهي تربیتی و اجتماعی اسلامی وارد میکنند که چرا بعد از پيامبر اکرم(ص) واقعيّت برنامههای اسلامیِ در نظر گرفتهشده برای مسلمين تحقّق پيدا نكرد و اجتماعات اسلامي بعد از رحلت آن حضرت طبق قوانين اسلامي اداره نشدند؟ اگر دين اسلام داراي واقعيّت بود و قابلیّت اجرایی داشت، بايد در اين جهان به عنوان روش اجرایی باقي ميماند، امّا تجربه و تاريخ قطعي نشان داده است كه حكومت اسلامي و اجتماعي پيامبر(ص) بعد از رحلت آن حضرت كمكم رو به ضعف نهاد و متلاشي شد. حداقل اين بود كه مسلمانان بعد از آن بزرگوار از صراط مستقيم ایشان منحرف شدند. گرچه مرز جغرافيایي در زمان سه خليفه توسعه يافت و ممالك ديگري مانند شبهجزیرهی عربستان، قسمتي از ايران، شام و مصر فتح و به كشور اسلامي ملحق شد و يكي دو قرن نيز تشكيلات اسلامي پا برجا بود، ولي بعد از گذشت آن مدت زمان جامعهي اسلامي متلاشي شد و سقوط كرد. دوباره حكومتهاي شاهنشاهي در ايران، قيصري در روم و سایر حکومتهای سلطنتی در ساير ممالك مانند مصر و چين روي کارآمدند و كمكم قوانين اسلامي در خانوادهها، مغز و نفوس افراد و گوشه و کنارها منزوي شد و در عوض حكومتهاي خودكامهي استبدادي مانند قبل از اسلام پيدا شدند، به طوري كه این روند تا به امروز ادامه دارد.
به طور کلی آنها میگویند که اسلام از نظر اجتماعی قابل بقا و اجرا نیست. سؤال میکنند که بعد از اين كه پیامبر اسلام(ص) دينی جهانی آورد و حکومتی بر مبنای آن تأسيس كرد و قوانين اجتماعي و تربیتی آورد، چرا این قوانين تا به حال باعث تزكيهي نفس افراد به صورت اجتماعی نشده است؟ این اشکال کنندگان مدّعیاند که حكومت اسلامي نيز همانند ساير حكومتها قابلاجرا و عمل کردن در جامعهي اسلامي و بشري نیست و نميتواند بقا داشته باشد.
در پاسخ باید گفت که: اولاً، اسلام دينی الزامي و جبري نيست، بلكه اسلام يك دين مطابق واقع است که به بشر صاحب اختیار ارائه شده است. مثلاً انسانی را فرض کنید که در یک دست گوهري گرانقیمت و در دست ديگر قطعهای از فلز آهن داشته باشد، امكان دارد كه با علم به این که میداند گوهری گرانبها در دست دارد، در انتخاب ما بین آن دو، گوهر را كنار گذارد و آهن را براي خود نگه دارد، زيرا كه موجودی با اختيار است. این مثل به مثابهی همین حقیقت است که در اجتماعات نیز ممكن است كه انسانها تمام امتيازات اسلام را به خاطر منافع، شهوات و هوسهاي زودگذر دنيا كنار گذارند و منافع زودگذر دنيا را نگهدارند. زيرا كه انسان موجودی مختار است.
آيا همواره ترجيح دادن مطلبی توسط عدهای از انسانها بر ديگر گزینهها دليل بر حقانيّت آن مطلب است؟ و یا به عبارتی دیگر، آيا عمل بر سلیقهای مخصوص دليلی بر حقانيّت آن سليقه است؟ براي روشن شدن مطلب مثال دیگری میآورم. مثلاً بانویی به آرايشگاه تشريف میبرد و موهايش را آرایش میکند. به هنگام فرارسیدن وقت خواب و استراحت در مییابد که اگر سرش را روي بالش بگذارد، وضع آرايش سرش به هم خواهد خورد. فلذا نميتواند به راحتی استراحت کند و ايستاده يا نشسته شب را صبح میکند تا وضع موهاي سرش به هم نخورد و هزینهای که متحمل شده بود، ضایع نشود. تا صبح استراحت نمیکند، اعصابش ضعیف میشود و وضع خانواده، فرزندان و كار منزل مختل میشود. او اين عمل را با اختيار خودش انجام میدهد. وقتي او اين كار را با اختيار خودش انجام ميدهد، آيا این انتخاب او دليلی بر مصلحت و حقانيّت عملی است که انجام میدهد؟ گاهي ميشود كه مردم دنيا و افراد بشر رسم و رسومات غلطی را ميپذيرند و انتخاب میکنند، اكثر انسانها نیز به پذیرش آن قانع ميشوند و از آن تبعیّت میکنند. پس پذيرش و مقبولیّت اعمال مردم دنيا دليل حقانيّت و واقعيّت آنها نیست، زیرا انسان موجودی صاحب اختیار در عالَمِ امكان است و به اختیار خود هر گزینه و کاری را میتواند انتخاب کند و انجام دهد.
متاع كفر و دين بیمشتری نيست |
|
گروهي این گروهي آن پسندند[1] |
كفر و دين هر دو مشتري دارند و معاويه مشتري كفر بود. بنياميّه و بنیعباس مشتري حکومتهای ناحق بودند. آیا انتخاب راه باطل توسط آنها دليل بر این است كه قوانین اسلام و قرآن مطابق واقعيّت نبوده است؟ در صورتیکه اینطور نیست و قوانین اسلامی متکی به وحی الهی است.
ثانیاً در جوابِ این اشکال باید گفت که برای پیشرفت کردن هر موجودی در اين عالم موانعي پيدا ميشود، زیرا كه موجوداتِ عالم طبيعت با يكديگر اصطکاک و برخورد دارند. كدام حقيقت است كه براي پیشرفت کردن آن موانعي ایجاد نشود؟ مثلاً پرندهاي را در نظر بگیرید که با زحمت فراوان صدها چوب كوچك را جمعآوری میکند، آنها را به هم میبافد و لانهای در گوشهاي از بيابان درست ميكند و در لانهاش چند عدد تخم ميگذارد. روي آنها میخوابد تا تخمها به جوجه تبديل شوند. وقتي این پرنده براي آوردن غذا از لانهاش خارج ميشود، باز شکاری يكي از آن جوجهها را ميخورد. پرندهی بیچاره با آن زحمت جوجه را پرورش میدهد و حیوان دیگری مفت و مجاني آن را میخورد. پس این عالم سراپا تزاحم، برخورد و اصطکاک است. براي به وجود آمدن هر چیزی در این عالم موانعي هست، كدام كمال انساني هست كه براي کسب آن موانعي پیدا نشود؟ اگر کسی بیمار شود، براي معالجهي او موانع زیادي وجود دارد؟ به طوری که ممكن است داروهاي تجویزشده را مصرف نکند و حالش بهتر نشود و یا ممكن است كه دارویی را اشتباهاً بخورد و بهبودي حاصل نشود.
براي اجرای برنامه و احكام اسلامی نيز در اين عالم موانعي وجود دارد. خاندان بنیاميّه، جهالت ملّت مسلمان، ترس از مرگ، علاقهي افراطي مسلمانان به زندگي دنیوی و دنياطلبي علماي اسلام، موانعي بودند كه پس از رحلت پیامبر(ص) سدّی برای اجرای برنامههاي اسلامي شدند. موانع اسلام همان سخناني است كه امام حسين(ع) در روز عاشورا آنها را بیان فرمود. موانع نگذاشت كه جانشينان به حقّ پيامبر اسلام(ص) مجری احکام اسلامی باشند و حکومت اسلامی باقي بماند.
ثالثاً در جواب به این اشکالات باید گفت كه مگر حكومتهاي دموكراسي دنياي متمدّن امروزي باقی ماندند؟ آنها نيز باقي نميمانند، زيرا عالَم، پر از حوادث و دگرگونیهاست. شوروي سوسياليستي سابق يكي از ابرقدرتهای مهمّ دنیا بود. با اينكه آن ابرقدرت حكومت دموكراسي داشت، سرانجام پاشیده شد. مردم بعد از مرگ استالين از او انتقاد كردند و او را خائن به سوسياليسم و كمونيسم معرفي كردند. مجسمهي استالين را در مسكو پایین آوردند و نفرينش كردند. مگر او و مجموعهي كمونيسم باقي ماندند؟ بالأخره در نتیجهی متلاشی شدن ابرقدرتی همچون شوروي، ديوار برلين برداشته شد و تمامي كشورهاي كمونيستي اروپاي شرقي متلاشي شدند. اگر حکومت دموکراسی که با رأي اكثر مردم روي كار میآید قابل بقاست، پس چرا در این ممالک سوسیالیستی متلاشی شد؟
حقیقت این است که وقتي مردم زرقوبرق يك حکومت را در مقطعی از زمان را ميبينند، تحت تأثير آن واقع ميشوند و بر طبق همان زمان و مكان قضاوت ميكنند. اين قضاوتها نابجاست. انسان نبايد با بررسی قطعهي معيّن از تاريخ در مورد تمام تاريخ قضاوت كند، زيرا كه در مورد هر مقطع تاريخی باید قضاوت حقّ مختصِّ به همان مقطع صورت گیرد. انسان نبايد با راه و روش مختصّ به یک دوره و یا يك فرد دربارهي برنامهی مورد نیاز تمام مقطعها قضاوت كند. بطوریکه هنوز هم مشكل و مسألهی كمونيسم و سوسياليسم در جوامع امروز حل نشده است.
اين سه پاسخی كه بیان شد، جوابهايی اساسي برای آن سؤالات و اشکالاتی است كه دربارهي بقای اسلام مطرح ميشود. پس قوانين اسلام اموری اجتماعي هستند و متّکی به حق و وحي ميباشند. يعني ضرورت دارد که اجتماع بر اساس دين عمل كند، اگر اجتماع به آن عمل نکند، حقانیّت اسلام در جاي خودش باقی و پابرجاست و تغییر نمیکند.
برای مطالعه کامل مطالب به متن کتاب تزكيه نفس قسمت شانزدهم (مرحوم حضرت آیت الله صائنی ره) مراجعه شود.
[1]- رباعیات، باباطاهر عریان.