نقل نامه ای جالب توسط حضرت آیت الله صائنی در خصوص حضرت حجت(عج)
ایشان در منبر ماه مبارک رمضان که در خصوص حضرت حجت(عج) بود ، فرمودند :
چند رو پیش آقای محترمی یک نامه ی مفصلی نوشته بود و مطلب آن درباره همین موضوعی است که ما بحث می کنیم و آن آقای محترم اصرار داشتند که اگر مناسب باشد من محتوای نامه را در منبر نقل کنم و چون مشخصات و نام ایشان نوشته نشده ، مانعی ندارد که بنده آن را در منبر نقل کنم .
ان شاءالله که مطلب مطابق واقع باشد. آن آقا نوشته بود که من مدت طولانی است که به مسجد رسول الله می آیم و از جلسات تفسیر قرآن و سایر منبرهای شما که صحبت می کنید ، استفاده می کنم .ایشان در نامه یک جریان که در گذشته اتفاق افتاده بود را نوشته اند : چنیدین سال پیش ، جنگ بین ایران و عراق شدت پیدا کرده بود و عراق با تمام قوا ایران را تهدید می کرد و دائماً شهر های ایران به بوسیله هواپیماهای عراقی بمب باران می شد و ایرانیان تا حد زیادی دراضطراب و نگرانی به سر می بردند.جهان نیز از این جنگ نگران بود و از طرفی هم غربب مشغول نقشه کشیدن برای خودش بود .شما هم می دانید که شورای امنیت و سازمان ملل هم ابزار اسباب بازی در دست ابر قدرت ها است که اینها برای ما مسائل روشنی هستند ولی من الان در باره مسائل سیاسی صحبت نمی کنم . آن آقای محترم نوشته اند که من از جنگ رنج می بردم و از ناراحتی های مردم و خودم و از خطرات مبهم آینده و ویرانی و ترس ها و وحشت ها و ار مرگ ها و از نابسامانی ها رنج می بردم.فلذا تصمیم گرفتم که نماز غفیله را چهل روز مابین نماز مغرب و عشاء بخوانم و در قنوت آن دعای معروفی که دعای فرج و توسل به امام زمان (عج) می باشد را بخوانم . آن دعا با این جملات آغاز می شود" اللهم عظم البلاء و برح الخفاء "من نماز غفیله و آن دعا را هر روز می خواندم و خواست قلبی ام را به حضرت ولی عصر (عج ) عرضه می کردم تا بلکه فرجی حاصل شود . خداوند به اینگونه افراد متوجه را زیاد کند. آن بنده خدا نوشته بود که من چهل روز را تمام کردم و نماز غفیله رابین نماز مغرب و عشاء و آن دعای مخصوص توسل به امام زمان را بعد نماز مرتب خواندم .بعد از چهل روز ، یک شب در خواب دیدم که در مسجد رسول الله نشسته ام و مسجد پر از جمعیت بود و بنده (آیت اله صائنی ) در منبر بودم.سپس ایشان می نویسند که ناگهان دیدم حضرت حجت (عج) وارد مسجد شدند و نوشته اند که قیافه ایشان کاملاً مشخص بود ، و عمامه ایشان سبز رنگ و قیافه ای پر صلابت و پر نور و با متانت داشتند.وقتی حضرت حجت (عج) وارد شدند ، شما (آیت اله صائنی ) با عجله از منبر پایین آمدید و بر حضرت حجت (عج) سخت احترام ئ عرض ادب کردید .ایشان (حضرت حجت (عج) ) به منبر رفتند ولی به پله بالایی تشریف نبردند و در پله وسط نشتند و شروع به خواندن قرآن کردند . نویسنده ننوشته اند که ایشان در کدام پله نشتند و چه آیاتی خواندن . ایشان نوشته اند که من به آیات گوش می دادم و بعد آقا به همه ی اشخاصی که در مسجد بودند تفقد نموده و محبت و تبسم کرند . من هم مجذوب ایشان شدم و با دقت به قیافه ی شریف آقا نگاه می کردم و این شعر را زمزه می کردم :
چه خوش است صوت قرآن زتو دلنوا شنیدن به رخت نظاره کردن سخن خدا شنیدن
او نوشته است که با زمزمه ی آن شعر در این حال که من به شنیدن صوت قرآن حضرت حجت (عج) مشغول بودم از خواب بیدار شدم و خوابم در اینجا تمام شد.آنچه که برای من خیلی تعجب آور است ، این است که ایشان نوشته اند که بعد از اندک زمانی از جریان این خواب ، مرحوم امام خمینی (ره) قطعنامه را قبول کردند و جنگ خاتمه یافت و ایشان نوشته که من دانستم تعبیر خواب من ، همان پایان یافتن جنگ بوده است . و این قرینه است که خواب این آقای محترم صحت دارد.این آقای محترم می نویسند که من از جنگ بسیار ناراحت بودم فلذا به حضرت حجت (عج) متوسل شدم.معنای آن خواب این بود که ناراحت نباش جنتگ خاتمه پیدا می کند و جنگ نیز خاتمه یافت.
--------------------------------------------------------------------
مبع :كتاب ولي الله اعظم آيت اله صايني (ره)