چرا امام حسين(ع)  با وجود این که مي‌دانست كه آن حضرت را شهید مي‌كنند، به صحراي كربلا رفت؟

متأسفانه توده‌ي مردم توحيد، یگانه‌پرستی و ساير حقايق والای ديني را مطابق سليقه‌ها و هوس‌هاي خودشان تغییر می‌دهند. نهضت عظيم و والاي امام حسين(ع) نيز در زمان‌هاي گذشته و در زمان فعلی توسط افراد بی‌اطلاع تحریف شده است. ما باید در واقعيت نهضت امام حسين(ع) دقّت و تأمل كنيم و بدانيم كه اهداف آن حضرت چیست، ایشان چرا شهيد شده و نتيجه‌اي كه آن حضرت مي‌خواست به دست آورد چه بوده است؟

 

 

اهداف آن حضرت را بشناسيم تا بتوانيم امام حسين(ع) و اهدافش را به جهانیان بشناسانيم، در شناخت اسلام نهايت سعي و كوشش را بكنيم و بدانيم كه ترك محرمات و عمل به واجبات از پايه‌هاي مهم مكتب حسيني است. دستور اسلام به مؤمنان اين است كه در تمام شوؤن زندگي به فرموده‌ي خداوند و پيامبر اسلام(ص) عمل كنند و سليقه‌هاي خودشان را به جاي دين واقعي و شعائر اصيل اسلامي ترويج نكنند. بدانيم كه رسول‌الله(ص) و دوازده امامعلیهم السلام زحمات توان‌فرسایی را متحمل شده‌اند تا دين اسلام و قرآن به دست ما رسيده است.

 خداوند این‌چنین خواسته كه آن بزرگواران [به جای نیروهای غیبی] با وسايل مادّي و اسباب طبيعي اين عالم با مخالفان اسلام رفتار نمایند و برخورد کنند. آن‌ها با دلايل روشن، حجت و برهان مردم را به دین اسلام دعوت کردند. پیامبر اسلام(ص) زحمات فراوانی را متحمل شد تا شرك را از جامعه‌ی آن روز كنار کند و توحيد و یگانه‌پرستی را جايگزين بت‌پرستي نماید. در اوايل ظهور اسلام افراد كمي به آن بزرگوار ايمان آوردند. دشمنان اسلام اذيّت و آزار زيادي براي پيامبر(ص)  ايجاد كردند، به‌طوری‌که آن حضرت فرمود: «مَا أُوذِيَ نَبِيٌّ مِثْلَ مَا أُذِيتُ».[1] يعني: آن اندازه كه من اذّيت و آزار شدم هيچ پيامبری آزار نشد. پيامبر اسلام(ص)  دعوت خويش را با «قُولُوا لَا إِلَهَ‏ إِلَّا اللَّهُ‏ تُفْلِحُوا»[2] شروع كرد و به تدريج مسلمانان را با عالی‌ترین مضامين قرآن آشنا نمود و عده‌ای از آن‌ها را به مراتب برتر بندگي، عبوديت و شهود عالم غيب رسانيد. گروهی از اعراب متعصب به آن حضرت ایمان نیاوردند. تعدادی هم به ظاهر ايمان آوردند. پيغمبر اسلام(ص) با نور باطن و نبوت خویش مي‌دانست كه آنان براي منافع دنيوي ايمان مي‌آورند؛ ولی دانسته‌های غیبی خود را ابراز و آشکار نمی‌کرد، چرا که زندگي اجتماعي احكام مخصوص به خود را دارد كه آن احكام به دانسته‌های عالم غيب ارتباطي ندارد. آيا عقل و وحي اجازه مي‌دهد كه پيامبر(ص) به آن‌ها بگويد كه شما به ظاهر ايمان آورده‌ايد و در آينده بر گفته‌ی خود ايستادگي و به آن عمل نخواهيد كرد؟ اگر پيامبر(ص)  چنین روشي را اتخاذ مي‌كرد، در همان قدم اول شكست مي‌خورد؛ زيرا در اوايل بعثت تک و تنها بود و نيروي مادي، نظامي و سياسي نداشت. آن حضرت به تنهایي از بت‌پرستي شديداً انتقاد مي‌كرد و همه‌ي آن‌ها را به یکتاپرستی دعوت مي‌نمود. اين مسلم است كه نيروي جمعيت كثير بالاست و مي‌تواند توان، نيرو و مقاومت يك شخص را از ميان بردارد. پس پيامبر اسلام(ص)  بنابر حكم عقل و واقعيت، مسلمان بودنِ ظاهریِ ايمان آورندگان را مي‌پذيرفت؛ ولی به آنان نمي‌گفت كه داراي ايمان كامل‌اند، بلكه به آنان مي‌فرمود که از شرك نجات يافته‌اند. ايمان آورندگان به پيامبر اسلام(ص)  در مكه ابوبكر، عمر، عثمان، ابوذر غفاري، عمّار‌بن‌ياسر و خود ياسر بودند. آن حضرت  ايمان آوردن همه‌ی اين‌ها را قبول كرد.

سپس حوادث ناگواري پيش آمد كه باعث شد رسول‌الله(ص) به مدينه هجرت كند. خديجه سلام الله علیه وفات كرده بود و رسول‌الله(ص) ناچار شده بود كه تشكيل خانواده بدهد. آن حضرت پس از هجرت به مدینه تشكيل حكومت داد و پاسخگوي مسائل مختلف از قبیل احكام عبادی، قضایی و سایر مسائل مردم شد. پيامبر اسلام(ص) در مدینه اهداف الهي را پيشرفت روزافزونی مي‌داد و مسلمانان شاهد آن بودند. ابوبكر فرد زيرك و باهوشی بود و آينده‌ي اسلام را درك مي‌كرد. نزد آن حضرت آمد و اصرار كرد كه پیامبر(ص) با دختر او، عايشه، ازدواج كند. اين اصل را مدّنظر داشته باشید که رسول‌الله(ص)  مأموریت دارد که رفتارش را با ظواهر مردم حفظ كند. رسول‌الله(ص)  صاحب ولايت تكويني و هدايت باطني مردم بود، وليكن اجازه نداشت كه علوم باطني خود را در زندگي اجتماعي مداخله دهد، زيرا كاربرد هر علم فقط مختص به عالم خودش است. آن حضرت درعین‌حال كه در عالم اجتماع بود، با حقايق غيبي مانند عوالم مثال، ذرّ، ارواح و برزخ و واقعیاتی همچون اسماء و صفات حق ارتباط داشت. مسلم است كه هر عالم نظام مخصوص و قوانين معيني دارد. عالم دنيا و طبيعت نیز نظام خاصي دارد. كسي كه در اين عالم زندگي مي‌كند، بايد بر طبق قوانين اين عالم ادامه‌ي حيات دهد. انسان هم روح و هم جسم دارد، ولي احتياجات روح با احتیاجات بدن متفاوت است. به عنوان مثال بدن انسان به نان، آب و غذا احتياج دارد، ولی روح او به هيچ يك از آن‌ها احتياج ندارد. جسم داراي مكان، زمان و كم و كيف است، ولي روح برتر از مكان و زمان و كم و كيف است. روح كليه، كبد، معده، قلب و خون ندارد. آيا مي‌توان گفت به روح خون تزريق كنيد تا كم خوني آن برطرف شود؟ خیر، روح انسان به خون و به غذا احتياج ندارد؛ زيرا از سنخ عالم طبيعت نيست. پس موجودات هر عالم براي خودشان نظام خاصي دارند.

پيغمبر اسلام(ص) وقتي با عالم برتر از طبيعت ارتباط می‌یافت، ممكن نبود قوانين عالم برتر را به اين عالم بياورد. آن علم خاصي كه از باطن اشخاص داشت، از سنخ علوم اين عالم نبود. آن حضرت متوجه عالم ملكوت مي‌شد، امّا علم عالم ملكوت قابل‌اجرا در عالم طبيعت نیست. گاهي سؤال مي‌كنند كه چرا امام حسين(ع)  با وجود این که مي‌دانست كه آن حضرت را شهید مي‌كنند، به صحراي كربلا رفت؟ و يا مي‌پرسند که امام حسن(ع)  با اینکه مي‌دانست كه به داخل كوزه‌ سم ريخته‌اند، پس چرا آب سمی را نوشید؟ و يا مي‌پرسند علي(ع) مي‌دانست كه سر مباركش مورد اصابت شمشير ابن ملجم قرار خواهد گرفت، پس چرا به مسجد كوفه رفت؟ تمامي اين دانش‌ها و علوم مربوط به عالم برتر، ملكوت و غيب است. آن بزرگواران اگر متوجه عالم برتر بشوند، صاحب آن علوم و اطلاعات غیبی مي‌شوند و وقتي كه متوجه اين عالم مي‌شوند، دریچه آن علوم بر آن بزرگواران بسته مي‌شود؛ زيرا آن‌ها وقتي كه در اين عالم زندگي مي‌كنند، بايد بر طبق قوانين اين عالم رفتار كنند. آن‌ها در زندگي اين عالم آن اندازه كه چشم‌هايشان مي‌بيند، مي‌بينند. آن اندازه كه گوش‌هايشان مي‌شنود، مي‌شنوند و آن اندازه كه عقل و فراستشان كار مي‌كند، به آن حقايق نائل مي‌شوند. آن اندازه كه لامسه‌شان و شامه‌شان كار مي‌کند، آن اندازه درك مي‌كنند و به میزان آن رفتار مي‌كنند؟

فلذا وقتي ابوبكر نزد پيغمبر اكرم(ص) آمد و پيشنهاد ازدواج دخترش را به آن حضرت داد و عايشه نيز اظهار رضايت كرد، علم خاصّ رسول‌الله(ص)  در عالم دنيا در رابطه با ازدواج قابل‌اجرا نبود؛ زيرا ازدواج مربوط به زندگي اين عالم است و يك مرد و زن بعد از عقد ازدواج مي‌توانند زندگي خانوادگي داشته باشند. اين جريان به رابطه‌ی پيامبر اسلام(ص)  با جهان غيب ارتباطي ندارد، فلذا آن حضرت با عايشه ازدواج كرد. بعد عمر آمد و دخترش حفصه را به ایشان پيشنهاد كرد. پيامبر(ص)  به خاطر مصلحت‌هايي با او نيز ازدواج كرد. وقتي مكه به دست باکفایت آن بزرگوار و بدون خونریزی فتح شد، ابوسفيان كه قبل از فتح مکه مشرك و دشمن سرسخت پيامبر(ص)  بود، بعد از فتح مکه نزد آن حضرت آمد و دخترش ام‌حبیبه را به آن حضرت پيشنهاد كرد. پيامبر اكرم(ص)  با او نيز ازدواج كرد. پيامبر اكرم(ص)  با اين ازدواج‌ها در محاصره‌ی دشمنان داخلي قرار گرفت. اين محاصره در آن روز معلوم و آشكار نبود، اما زمان به مرور نشان داد كه پيامبر(ص) از هر سه طرف به وسیله‌ی اینان ضربه خواهد ديد. آيا اين عالم، عالم ضربه نيست؟

يكي از قوانين مهم اين عالم حركت، اصطكاك و برخورد است. باطن انسان‌ها در همين عالم و در دل همين تضاد و كشمكش‌ها نمايان مي‌شود. پيغمبر اكرم(ص)  در اين عالم مبعوث شده بود و در عالم مثال، عقول و اسما و صفات حق مبعوث نشده بود. تمامي انبيا: در عالم دنيا مبعوث شده‌اند و از برخورد و جريانات اطرافيان خودشان ضربه‌ها ديده‌اند.

بعدها همين افراد مزاحمان اصلي علي(ع)  بودند. بدترين آن‌ها ابوسفيان بود. ابوسفیان هنگام فتح مكه پيش عباس عموي پيغمبر(ص)  آمد و گفت من اگر ايمان نياورم چه مي‌شود؟ عباس‌بن‌عبدالمطلب گفت: اكنون مكه فتح شده است. اگر ايمان نياوري به دستور شخص پيامبر اكرم(ص)  تو را به قتل مي‌رسانند. ابوسفيان به همراه عباس به محضر پيامبر اسلام(ص)  آمدند. عباس گفت: ابوسفيان به محضر شما آمده است تا او را عفو كنيد. آن حضرت فرمود: به يگانگي خداوند شهادت دهيد. ابوسفيان گفت: «أَشْهَدُ أَنْ‏ لَا إِلَهَ‏ إِلَّا اللَّهُ» رسول‌الله(ص)  فرمود: نبوّت نيز از اصول دين است. به پيامبر بودن من نيز بايد شهادت دهيد. ابوسفيان اندكي مکث كرد. عباس به گوش او نجوا کرد که اگر شهادتین را نگويي تو را به قتل مي‌رسانند. ابوسفيان به ناچار به رسول‌الله بودن پیامبر هم شهادت داد؛ امّا به آرامي به عباس گفت: من به پيامبر بودن محمد(ص)  شهادت دادم، ولي قلب من آن را باور نمي‌كند.

پيامبر اسلام(ص) مأموريت داشت كه بر ظواهر عمل كند؛ چون باطن همه‌ي افراد نزد آن حضرت نمايان بود، اگر به ظواهر عمل نمی‌شد، همه مشرکان مکه در خطر واقع مي‌شدند. عمل كردن به ظواهر باعث شد كه همین افراد به خانه شخص پيامبر(ص)  رفت‌وآمد نمايند. هر سه نفر به وسيله‌ي دخترانشان از تمام گزارش‌های دنيوي و اخروي، سياسي و اجتماعي باخبر مي‌شدند. تمام همسران پيامبر «ام‌المؤمنین» بودند، معناي ام‌المؤمنین هم اين است كه هيچ مؤمني نمي‌تواند بعد از پيامبر(ص)  با همسران آن حضرت ازدواج كند. معاويه پسر ابوسفيان بود. وقتي كه ام‌حبیبه همسر پيامبر(ص) و ام‌المؤمنین شد، معاويه برادر مادر مؤمنين شد. او بلافاصله به خودش لقب خال‌المؤمنين داد و گفت من دایي مؤمنان هستم. معاويه از اين طريق توانست با علي(ع)  مقابله كند. قضاي آسماني واقعاً براي ما مجهول است:

 

اسرار ازل را نه تو داني و نه من

 

وين حرف معما نه تو خواني و نه من

هست از پس پرده گفتگوي من و تو

 

چون پرده درافتد نه تو ماني و نه من[3]

همين جریانات وسيله‌اي برای آزمايش و امتحان مؤمنان واقع شد.

 

متاع كفر و دين بی‌مشتری نيست

 

گروهي اين گروهي آن پسندند[4]

 

برای مطالعه کامل مطالب به متن کتاب جاودانگي امام حسين (ع) قسمت دوم (مرحوم حضرت آیت الله صائنی ره) مراجعه شود.

 


[1]- مناقب آل أبي طالب: (لابن شهرآشوب)، جلد ‏3، صفحه‌ی 247.

1- بحار الأنوار (ط - بيروت)، جلد ‏18، صفحه‌ی 202.

[3]- رباعیات، ابوسعید ابوالخیر.

[4]- دوبیتی‌ها، بابا طاهر.

 

جستجوی پیشرفته

اوقات شرعی



آمار بازدید

امروز
دیروز
بازدید این هفته
بازدید آخرین هفته
بازدید این ماه
بازدید ماه گذشته
کل بازدید
346
388
7181
7206
30267
41339
2805343

پیش بینی بازدید امروز
1008


IP شما:3.15.15.91