انسان مسلمان اول بايد بداند كه معناي دين یعنی چه و نتيجه و تأثير آن در حيات بشر چيست؟ دين يعني برنامه جامع و كاملي كه پاسخگوي تمام احتياجات و نيازهاي زندگي دنيوي و اخروي انسانهاست. دين برنامهي جامعي است كه اگر انسانها هر اندازه آن را در خود و برنامه زندگیشان تحقق دهند، به همان اندازه تكامل مییابند و به كمال میرسند. دين عبارت از برنامههاي جامعي است كه انسان را در دنيا به كمالاتش ميرساند و او نتيجهي آن را در برزخ و قيامت ميبيند. معناي دين عبارت از اين آيه است كه خداوند ميفرمايد: «... فِطْرَةَ اللَّهِ الَّتِي فَطَرَ النَّاسَ عَلَيْهَا...».[1] یعنی: این فطرتی است که خداوند انسانها را بر آن سرشته است. فطرت به معني خَلق و ايجاد است. دين همان ايجاد خدایی است که اگر انسانها به آن عمل کنند، آنها را به كمال ميرساند.
خداوند در قرآن مجيد ميفرمايد: « وَآتَاكُم مِّن كُلِّ مَا سَأَلْتُمُوهُ...».[2] یعنی: و از هر چه از او خواستيد به شما عطا كرد. خداوند در اين آيه به انسانها ميفرمايد که هر آنچه را كه آنها با زبان تكوين خواستهاند، به آنان داده است. منظور اين آیه درخواست زباني و قلبي انسانها نيست. چه بسا افراد زيادي مريض شدهاند و از خداوند شفا خواستهاند، ولکن عمرشان به سر آمده و وفات کردهاند. افرادي هستند كه فقيرند و از خداوند دارایی و ثروت خواستهاند، ولي روزبهروز فقيرتر شدهاند. چه بسا كساني بودهاند كه جاهل و بيدانش بودهاند و از خداوند علم و دانش خواستهاند، ولکن به همان حالت جهل و ناداني دنيا را ترک كردهاند. پس اين سؤالها تكوينی و فطری نيست. سؤال فطري آن است كه مطابق خلقت و تکوین باشد.
وجود انسانها متکی به خودشان نيست، بلکه وابستهی جهان خارج و تکوین است. انسانها در وجود، صفات و افعالشان مستغني از خداوند نيستند. اگر انسانها وجودی مستقل از خدا دارند، پس چرا میمیرند؟ انسانها نميتوانند بدون غذا و هوا زنده بمانند. مثلاً اگر در کرهی زمین زلزلهی شديد و ممتدی روی دهد، آیا ميتوانند زنده بمانند؟ هرگز نميتوانند. پس انسانها هم در فعل و هم در صفات و هم در بقای وجودشان به خدا محتاج اند. خداوند است که احتياج وجودي آنها را برآورده ميكند. اینگونه نيازها همان دعاها و خواستههای تكويني آدمیان میباشد.
تمام انسانها با تمام وجودشان دست نياز به سوي خداوند دراز كردهاند و بدون اينكه با زبان و بيان بخواهند و به نيازهای خودشان پی ببرند، آنها را با تمام وجودشان از خداوند ميخواهند. با زبان تكوين درخواست ميكنند که خدايا، ما انسانیم و اگر بخواهيم زنده بمانیم، برايمان غذا، هوا و مسكن لازم است. آنها را به ما اعطا کن. چون سؤال، سؤال تكويني است خداوند هم اجابت ميكند و به آنها غذا و هوا و آرامشِ زمين اعطا ميكند. انسانها با زبان تكوين از خداوند درخواست ميكنند که خدايا، ما جاهل و نادان هستيم و هيچ اطلاعي از اول و آخر خلقتمان نداريم. خدايا، ما انسانهايِ اجتماعي راهنما، پيامبر، قوانين و «وحي الهي» لازم داریم. چون اين درخواست انسانها، درخواست وجودي و تکوینی است، مورد قبول درگاه خداوند شده و خداوند پيامبران: را براي جامعهي انساني فرستاده است. پس انسان بدون زبان و بيان با تمام وجود و فطرت خودش درخواستهايي از خداوند ميكند. اما خودش متوجه این حقیقت نیست. هرگاه انسان بتواند «تسبيح» و «حمد» وجود خود را بداند، در آن هنگام به درخواستهاي فطري خودش پي ميبرد. خداوند سفرهی گستردهاي در اين عالم پهن كرده است و قبل از خلقت انسان تمام نيازهاي او را خلق و تهيه كرده است. پس تمام انسانها در بارگاه خداوند فقير و نيازمندند و دائماً سؤال ميكنند و با سؤال كردنشان كمال مييابند.
يكي از دهشها و بخششهاي مهم خداوندی به انسانها همان «وحي» است كه توسط انبيا: براي سعادت بشر فرستاده شده است. انبيا به واسطهي وحي الهي، دين آسماني را براي جامعهي بشريت آوردهاند، دين خداوند دستورالعملی برای کسب عقايد حقه، اخلاق فاضله و اعمال صالحه است. اگر انسانها در اين سه مرحله از انبيا تبعيت كنند، به سعادت دنيوي و اخروي نائل ميشوند. پس دين همان برنامهي سعادتبخش فردي و اجتماعي است. نیازی وجود ندارد كه انسانها به آن محتاج باشند ولي در «دين» نيامده باشد. جاي تأسف است كه دين الهي به طور صحيح معني نميشود. در نتيجه مسلمانها در معني دين از خدا و رسولش پيشي ميگيرند. اگر از طبقات و اصناف مختلف مسلمانان دربارهی معناي دين سؤال شود، هر يك از افراد دين را مطابق سليقهي خودش معني ميكند. دوستدار امام حسين(ع) ميگويد: دين فقط در زيارت كردن امام حسين(ع) و كربلا است. ذاكر امام حسين(ع) ميگويد دين فقط گريه كردن بر مظلوميت امام حسين(ع) است. درصورتیکه جامعهي انساني در زندگي خود به همهی ابعاد دین نيازمند است. دين به تمام این نیازها ناظر و پاسخگوست. خداوند به پیامبرش فرموده که آن حضرت باید آيات قرآن را براي مردم تبيین کند و توضيح دهد و مردم هم بايد دین را از او قبول كنند.
در خارج از جوامع اسلامی نیز يهوديان و مسيحيان تورات و انجيل را تحريف كردهاند و در پاسخ به احتياجات مادي و معنوي خودشان از خود «دين» ابداع کردهاند. در این جوامع اقتصاددان، روانشناس، پزشك و سايرين هر کدام بساطي خارج از دين گستردهاند.
اكنون برنامهي جامع و كامل قرآن در دسترس همه هست كه خداوند در آن ميفرمايد: « لَا يَأْتِيهِ الْبَاطِلُ مِن بَيْنِ يَدَيْهِ وَلَا مِنْ خَلْفِهِ...».[3] یعنی: از پيش روى آن (قرآن) و از پشت سرش باطل به سويش نمىآيد. یعنی، گذشتگان و آيندگان نتوانستهاند هیچگونه دستبردي به قرآن كريم بزنند. « إِنَّا نَحْنُ نَزَّلْنَا الذِّكْرَ وَإِنَّا لَهُ لَحَافِظُونَ ».[4] یعنی: ما قرآن را به بشر نازل كردهایم و با تمام قدرتي كه داریم آن را حفظ ميكنیم.
مسلمانان بعد از وفات پیامبر اسلام(ص) به جاي قبول کردن جانشین واقعي آن حضرت مسألهی رأي و شورا را مطرح كردند. درصورتیکه خداوند در قرآن كريم فرموده بود: « إِنَّمَا وَلِيُّكُمُ اللّهُ وَرَسُولُهُ وَالَّذِينَ آمَنُواْ الَّذِينَ يُقِيمُونَ الصَّلاَةَ وَيُؤْتُونَ الزَّكَاةَ وَهُمْ رَاكِعُونَ».[5] یعنی: ولىّ شما، تنها خدا و پيامبر اوست و كسانى كه ايمان آوردهاند، همان كسانى كه نماز برپا مىدارند و در حال ركوع زكات مىدهند. در تمام کتب تاریخی و تفسيرها اين آيه را با علي(ع) تطبيق كردهاند. اگر افرادي به اين آیه توجه نکنند و عقیدهشان بر این باشد که حاكم مسلمين باید با شورا و با انتخاب مردم تعيين شود؛ اين افراد از خدا و رسولش پيشي گرفتهاند و به آيهي اول سوره حجرات عملنکردهاند. بزرگترین خطري كه مسلمانها بعد از پيامبر(ص) با آن مواجه شدند معناي همين آيه بود. آنها در سقيفه جمع شدند. انصار گفتند «مِنَّا الْأَمِيرُ»[6] و مهاجرين نیز گفتند: «مِنَّا الْأَمِيرُ». صحنهسازان و نقشهکشانی كه هر روز به رنگي ظاهر ميشدند، از همه پیشی گرفتند و مسند خلافت را به وسيلهي بيعت گرفتن از آن خود کردند. آنها با این عملشان از خدا و رسولش پيشي گرفتند و به آیهی اول سوره حجرات عمل نکردند.
همه ميدانند كه امام حسين(ع) در کربلا شهيد شده است. اما آیا آنها به آنچه آن حضرت و امام زينالعابدين(ع) و امام صادق(ع) فرمودهاند، عمل ميكنند يا از آنها پيشي گرفتهاند؟ مسلمانان به جای عمل کردن به آیهی اول سورهی حجرات شیفتهی اعمال سليقهاي و برداشتهای نادرست خود هستند. مثلاً در عزاداری ماه محرم تلاش میکنند تا عَلَمشان از سايرين بزرگتر، بانام و نشانتر و در صدر باشد. آنان میکوشند تا نام هیأتشان را بر روی پارچههای گران قیمت و مجلل همچون ترمه بنویسند، زيرا اینگونه گمان میکنند که مقامشان با این عمل رفیع و برتر میشود و صاحب شخصيت اجتماعي كذایي میشوند. بلندگوها ساعتها و حتی بعد از نیمهشب روشن میمانند و مزاحم آسایش مردم میشوند. آيا پيامبر(ص) و ائمه: اين كارها را انجام ميدادند؟ قرآن بر پيامبر اسلام(ص) نازل شده است. آيا آن حضرت در جایی آن را با صداي بلند خوانده است كه كسي را از خواب بيدار كند؟ قسم به خدا كه اینگونه خواندن قرآن از پیامبر اسلام(ص) ديده نشده است. آيا اینگونه عملهاي مسلمانان را ميتوان به حساب دين گذاشت يا اينكه همهي اينها جزو خودخواهی، امیال نفسانی و سليقههاي عاميانه و جاهلانهی آنهاست؟ امام حسين(ع) با هفتاد نفر توانست مسير تاريخ را عوض كند و بنیامیه را ريشه كن نمايد. اما مسلمانان با ميليونها نفر قادر نيستند يك هزارم كار و عمل امام حسين(ع) را در جامعه انجام دهند. چرا اینگونه است؟ علتش اين است كه شيعيان به هوی، هوس و خواستهای نفسانی خودشان عمل ميكنند و از خدا و پيامبرش(ص) پيشي گرفتهاند.
من قسمتي از فرمايشهای امام حسين(ع) را قبل از اينكه از مكه خارج شود ميخوانم تا ملاحظه شود كه آن حضرت تا چه اندازه تابع خدا و پيامبر(ص) بوده است. وقتي امام حسين(ع) از مكه خارج ميشد، عدهي كثيري از مسلمانان آن حضرت را بدرقه كردند. ابن عباس نيز در ميان آنان بود و امام حسين(ع) را تا چند كيلومتري مكه بدرقه كرد. امام حسين(ع) به ابن عباس اینچنین فرمود: «ما تَقُولُ في قَومٍ أخرجُوا ابَن بِنتَ نَبيَّهِمِ عَن وَطَنهِ وَ دارِهِ وَ قَرارِهَ وَ حَرَم جَدّه، وَ تَرَكوُهُ خائِفاً مَرعوُباً لا يَستَقَّرُ في قَرارِ، وَ لا يَأوي إلى جَوَار، يُريدوُنَ بِذلِكَ قُتِلَه وَ سَفكِ دِمائِهِ، وَ لَم يُشرِك باللّهِ شَيئاً وَ لَم يَرتُكِب مُنكراً وَ لا إثماً. فَقالَ لَهُ ابنُ عَبّاسِ: جُعِلتُ فِداكَ يا حُسينُ، إن كُنتَ لا بُدّ سائراً إلى الكُوفَة، فَلا تُسِير بِأهلِكَ وَ نِسائِكَ. فَقالً لَهُ: يا بنَ العَمّ إنّي رَأَيتُ رَسُوُل اللّهِ- صَلّىَ اللّهُ عَلَيهِ وَ آلِهِ- في مَنامِي، وَ قَد أَمَرَ بِأمرٍ لا أقَدرُ عَلى خِلافِهِ، وَ إنّهُ أَمرَنَي بِأخذِهِم مُعي».[7] یعنی: چه میگویی؟ (نظر تو چیست؟) در مورد قومی که پسرِ دخترِ پیامبرشان را از وطن، خانه، محل استقرار و حرم جدش بیرون کردند و او را در حال ترس و ناامنی تنها گذاشتند. در محلی آرام نمیگیرد و به کناری پناه نمیبرد. میخواهند به این وسیله او را بکشند و خونش را بریزند. درحالیکه او چیزی را برای خدا شریک قرار نداده و کار زشت و گناهی مرتکب نشده است. ابن عباس به ایشان عرض کرد: یا حسین فدایت شوم، اگر ناچارید به سمت کوفه حرکت کنید با خانواده و بانوانتان حرکت نکنید. امام(ع) به او فرمود: ای پسرعمو من در خواب جدم پیامبر(ص)را دیدم و به کاری دستور فرمود که توان مخالفت آن را ندارم. ایشان به من دستور داد که آنها را با خود ببرم.
در اینجا امكان دارد که كسي سؤال کند آيا این خواب امام(ع) معتبر بوده و قابلاعتماد است؟ پاسخش اين است خواب آن حضرت معتبر و قابلاعتماد است، زيرا كه آن حضرت معصوم و از مخلَصين است و ابليس قادر به نزديك شدن به امام حسين(ع) نيست. آن حضرت تخيّلات باطل ندارد. يك احتمال ديگر هم اين است كه امام حسين(ع) با بينش خاصّ خود به ابن عباس جواب داده است. زيرا كه ابن عباس قادر به تجزیه و تحلیل جامعهي آن روز نبود و نميدانست كه بنياميّه چه انديشههاي بدي در مورد نابودي اسلام و خاندان رسولالله(ص) دارند و چه تصميمهای خطرناكي گرفتهاند. ابن عباس به اندازه امام حسين(ع) نميتوانست درك كند كه اگر حكومت يزيد ادامه يابد، اسلام و مسلمين به چه روزي گرفتار خواهند شد. پس امام حسين(ع) نقشهاي مطابق واقع براي هر حادثهای دارد.
در تصمیم ها و نقشههاي امام حسين(ع) خطا، اشتباه و خلاف مصلحت وجود ندارد. چرا اینگونه است؟ زيرا آن حضرت از خدا و پيامبرش پيشي نگرفته است، بلكه دقيقاً از آنها تبعيت كامل كرده است. بعدها روشن و آشكار شد كه امام حسين(ع) بايد اهلبیتش را با خودش ميبرد، زيرا اهلبیت: مظلوميت امام حسين(ع) را آشكار کردند و واقعيّت جريان كربلا را بقا داده و حفظ كردند. اهلبیت: دست و بازوي تاریخنویسان درباري يزيد را بستند و جلوي تاریخنویسی دروغين آنها را گرفتند. اهلبیت: با عمل، بينش، رفتار اسلامي و خطبههاي آتشين خودشان در كربلا، كوفه، شام و مدينه، دنياي اسلام آن روز را بر عليه يزيد منقلب كردند، ريشهي بنياميّه را از بيخ و بن نابود کردند و در نتیجه اسلام به اصل خود بازگشت. اهل بیت: برنامه و نقشههاي مطابق واقع امام حسين(ع) را زنده و جاویدان كردند. زينب سلام الله علیها ، امکلثوم سلام الله علیها و سكينه سلام الله علیها با سخنرانيهاي خود دستگاه بنیامیه را رسوا كردند.
امام حسين(ع) در آخرين لحظاتي كه به سوي ميدان ميرفت مشاهده كرد كه اسبش از حركت وامانده است و از جاي تكان نميخورد. وقتي دقت فرمود، ديد كه دخترش سكينه سلام الله علیها پاهاي جلوی اسب را گرفته و نميگذارد حركت كند. امام حسين(ع) سخت متأثر شد و فرمود که دخترم، از شما خواستم كه راه بر من نبنديد و راه مرا بازکنید تا من نيز در راه خدا و مقصد انجاموظیفه كنم. سكينه سلام الله علیها عرض كرد که آقا، تا از اسب پياده نشوي و تا در زمين ننشيني نميگذارم به ميدان بروي. امام حسين(ع) از اسب پياده شد و در زمين نشست و سكينه سلام الله علیها را در آغوش گرفت تا شايد آرام گيرد. سكينه دو كار انجام داد. اول اينكه دست امام حسين(ع) را گرفت و بر سر خودش نهاد و گفت که آقاجان ميروي و من يتيم ميمانم. قبل از شهيد شدن دستت را بر سر من بكش و مرا نوازش كن. زيرا زياد ديده بودم كه در مدينه بر سر يتیمان دست ميكشيدي و بر سر آنها سايه ميافكندي. كار دومی که سکینه سلام الله علیها کرد اين بود كه به صورت امام حسين(ع) نگاه ميكرد و مدام اشك ميريخت. سكينه سلام الله علیها شديداً گريه كرد. امام حسين(ع) اين ابيات را در وداعش با سکینه سلام الله علیها فرمود:
لَا تُحْرِقِي قَلْبِي بِدَمْعِكِ حَسْرَةً |
|
مَا دَامَ مِنِّي الرُّوحُ فِي جُثْمَانِي |
وَ إِذَا قُتِلْتُ فَأَنْتِ أَوْلَى بِالَّذِي |
|
تَأْتِينَهُ يَا خَيْرَةَ النِّسْوَان[8] |
[1]- سورهي روم، آيهي 30.
[2]- سورهي ابراهيم، آيهي 34.
[3]- سورهي فصلت، آيهي 42.
[4]- سورهي حجر، آيهي 9.
[5]- سورهي مائده، آيهي 55.
[6]- بحار الأنوار (ط - بيروت)، جلد 29، صفحهی 632.
[7]- مدينه المعاجز الأئمَّةِ الاثني عشر و دلائل الحجج علي البشر، جلد 3، صفحهی 484.
[8]- مناقب آل ابي طالب7، ابن شهر آشوب، جلد 2، صفحهی 110.