تسلیم‌ بودن بر مشیت خداوند (2) رمز جاودانگی امام حسين (ع)

 قالَ اللهُ العظیمُ: «يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لَا تُقَدِّمُوا بَيْنَ يَدَيِ اللَّهِ وَرَسُولِهِ وَاتَّقُوا اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ سَمِيعٌ عَلِيمٌ»[1]

 انسان از روزي كه پا در جهان طبیعت می‌گذارد و صاحب درك و شعور متناسب مي‌گردد، همّت و توان خود را براي زندگي در این عالم به کار می‌گیرد؛ زيرا كه افراد بشر به زندگي اين جهان علاقه دارند و ترديدي نيست كه تا آنجا كه مصلحت و مفسده را تشخیص مي‌دهند، براي زندگي خودشان راه‌هاي بهتری انتخاب مي‌كنند. انسان‌ها هميشه مانع و ضرر را از خودشان دفع مي‌كنند و مطلوب را به دست مي‌آورند تا زندگي راحت‌تری داشته باشند. آنها این‌گونه‌ زندگی می‌کنند، ولی برخی از آنان متوجه نيستند كه مشيّت مطلق در يد قدرت خداوند متعال و سازنده، مدير و مدبر اين عالم یعنی رب‌العالمين است.

مشيّت خداوند است كه اين جهان را اداره مي‌كند و تمام جزئیات، جهش، جنبش، ترقي و تنزل انسان‌ها را در اين عالم رقم می‌زند. تربيت به معني رشد دادن، سعادتمند كردن و از نقصان به كمال رساندن است و اين فقط در یَد قدرت خداوند متعال است. انسان‌ها در اين جهان مقاصدي دارند كه براي رسيدن به آن‌ها تلاش مي‌كنند، ولي ربوبیت و مشيّت مطلق خداوند متعال مافوق همه‌ي آنهاست كه آن‌ها را به مقاصدشان مي‌رساند. آدميان از اين حقيقت در غفلتند. کسانی که بدون توجه به اين حقيقت قصد رسیدن به هدفی را می‌کنند، ولي آیا مي‌دانند كه زمان، مكان و ساير موجودات اين جهان با آن‌ها در رسیدن به آن هدف هماهنگي خواهند كرد يا نه؟ احتمال رسيدن و یا نرسيدن به مقصد، هر دو در ید قدرت خداوند متعال است که همان مشيّت الهی مي‌باشد.

خداوند در قرآن كريم مي‌فرمايد: « لَا يُسْأَلُ عَمَّا يَفْعَلُ وَهُمْ يُسْأَلُونَ».[2] يعني: هيچ كس نمي‌تواند بر فعل خداوند خرده بگيرد، ولي خداوند از فعل بندگانش سؤال مي‌كند. چرا دیگران حق سؤال از فعل خداوند را ندارند؟ زيرا همه‌ي جهان مِلك تكويني خداوند است و او مالك مطلق و بدون قيد و شرط همه‌ی عالمیان است. تمامي موجودات با ارده‌ي او بروز و ظهور مي‌كنند به‌طوری‌که گفته‌اند:

 

به محض التفاتي زنده دارد آفرينش را

 

اگر نازي كند از هم فروریزند قالب‌ها[3]

اگر خداوند اراده و مشیّتش را از مخلوقاتش بردارد، وجود تمام انسان‌ها پوك و پوچ مي‌شود. پس در كار خدایي براي كسي حق سؤال نيست، زيرا خداوند غالب و قاهر بر تمام انسان‌هاست و این افراد بشر هستند كه مسؤوليت دارند و از آن‌ها پرسش مي‌شود. خداوند از انبيا: سؤال مي‌كند كه آيا تبليغ نبوت را به نحو احسن انجام داده‌اند يا خیر؟ و از امت‌ هر پیغمبر هم پرسش مي‌كند که آيا از پیامبرشان اطاعت كرده‌اند يا خیر؟

قرآن كريم به قلب شريف پيغمبر اسلام(ص) نازل شده است و آن حضرت حقايق آن را كاملاً درك كرده است. حضرت رسول اکرم(ص)  بهترين و محبوبترين موجود در نزد خداوند است. آن حضرت به خاطر عبوديّت، خشوع و خضوع ذاتي و قلبي‌اش به آن مقام متعالی رسيده است. خداوند متعال دستور داده كه در تشهد نمازهاي‌های يوميّه به عبد و بنده‌ بودن پيغمبر اسلام(ص) و بعد به رسالت ایشان شهادت دهیم و بدین وسیله آن حضرت را به ما می‌شناساند. ما مسلمان‌ها عبد بودن پيامبر(ص)  را این‌همه تكرار می‌کنیم تا به عبد بودن خودمان پي ببريم. نماز حريم خداوند و معراج مؤمن است. نماز صحيح و با حضور به انسان شستشو مي‌دهد، به‌طوری‌که انسان درك مي‌كند که عبد است و فقط خداوند رب است. معناي «حَيَّ عَلَى‏ خَيْرِ الْعَمَلِ» نشان مي‌دهد كه اهميت نماز در ميان واجبات از همه‌ي آنها بيشتر است. نماز به انسان نورانیت و صفا مي‌دهد و به او روح و جان مي‌بخشد. ما در هر نماز شهادت مي‌دهيم كه پيامبر اسلام(ص)  عبد و بنده‌ و فرستاده‌ی خداست. عبد در مقابل پروردگارِ مالك‌الملک، صاحب چيزي نيست. خداوند مولاي تمام انسان‌ها از جمله پيامبر اسلام(ص)  است. خداوند رب‌العالمين و انسان‌ها مِلك تكويني، مملوك و مخلوق او هستند. خداوند درباره‌ي بنده بودن پيامبر اسلام(ص)  در قرآن كريم مي‌فرمايد: « وَلَوْ تَقَوَّلَ عَلَيْنَا بَعْضَ الْأَقَاوِيلِ ﴿۴۴﴾ لَأَخَذْنَا مِنْهُ بِالْيَمِينِ ﴿۴۵﴾ ثُمَّ لَقَطَعْنَا مِنْهُ الْوَتِينَ».[4] يعني: اگر او سخني دروغ بر ما مي‌بست ما او را با قدرت می‌گرفتیم سپس شاهرگ قلبش را قطع مي‌كرديم. يد و قدرت خداوند كوبنده‌ترين دست است. خداوند با يد قدرتش با قوم عاد و ثمود چه كرد؟ با ملت نوح به وسيله‌ي طوفان چه كرد؟ يد و قدرت خداوند در عالم هستي قدرتي فوق العاده نشان مي‌دهد. خداوند مي‌فرمايد که اگر به فرض محال پيامبر(ص)  در مورد پروردگار سخن دروغی بگويد، خدا شاهرگ او را قطع مي‌كند. وقتي كه خداوند متعال با صراحت درباره‌ي بهترين مخلوق خودش این‌گونه سخن مي‌گويد، وضع دیگر مردم بسی دشوار خواهد بود، هنگامی که از خداوند و رسولش پيشي می‌گیرند و سليقه‌ي خودشان را به نام دين و مذهب اعمال می‌كنند. آنان دلخواه و احتمالات خودشان را به نام دين اعمال می‌کنند و می‌گويند كه مثلاً «نظر من درباره‌ي مسائل عميق اسلامي و قرآني این‌چنین است». متأسفانه برخی از مردم بدون داشتن تخصص علمی نظر می‌دهند که «اگر انبيا و اوليای خداوند معصیت کنند، خداوند آن‌ها را می‌بخشد» یا « به نظر من اوصیا و اولیای خداوند ملائكه و اجنه بايد فلان گونه باشند» یا می‌گویند: «جانم فداي خدا باد! ولی بهتر این بود که خداوند در اين مورد اين كار را انجام نمي‌داد»! اگر كسي این‌گونه سخنان را بگوید به خدا و رسولش پیشی گرفته است و در این صورت پاسخگویی برای او در پيشگاه خداوند و رسولش(ص) دشوار خواهد بود. مطالب ديني فقط به احكام عملی همچون شكیات نماز خلاصه نمي‌شود. حقايق ديني، قرآني و اسلامي دایره‌ی وسیعی در مورد توحید، نبوت، قيامت، برزخ، بهشت و جهنم دارد. انسان بايد در راه به دست آوردن حقايق ديني سعي و كوشش كند تا بتواند حقايق اعتقادي، اخلاقي و عملي را آن‌طور كه خدا و رسولش(ص) فرموده‌اند، ياد بگيرد و به آنها عمل كند.

انسان در زندگي اين جهاني خودش كاملاً تحت مراقبت فرشتگان و كرام‌الكاتبين است. فرشتگانِ مكرم الهي تمام خصوصيّات انسان‌ها را ثبت و ضبط مي‌كنند. ثبت و ضبط كردن ملائکه این‌گونه نيست كه با قلم و دوات مادّي نگارش کنند، بلكه كتابت مَلَك طبق سنخ وجودي خودش است. درك كردن حقايق قرآني درباره‌ي انسان مشكل است تا چه رسد به اينكه عوام درباره‌ي ملائكه بخواهند که نظر دهند. افرادي يك نام سرياني به نام «فُطرس» پيدا مي‌كنند و مي‌گويند خداوند بال‌های او را قطع كرد و او به يك جزيره سقوط نمود. بعد از تولد حضرت امام حسين(ع) ، جبرئیل پيش فُطرس آمد و راه شفا يافتن او را به او گفت، بدین نحو که كنار گهواره‌ی امام حسين(ع)  برود و بال‌هایش را به آن گهواره بزند. فُطرس اين عمل را انجام داد و شفا يافت. يك مسلمان فكر نمي‌كند كه اصلاً آيا گهواره‌ي این‌چنینی در زمان امام حسين(ع)  بوده يا نبوده است؟ اين حديث جعلي از محيط‌هايي اقتباس شده كه در آنجا گهواره وجود داشته است. اگر ذاكری در مجلس عزاداری امام حسین(ع)  این‌گونه گفتارهاي دروغ را نقل کند تا چندين نفر را بگرياند، او باید بداند که دروغ مقدمه‌اي بر راستی نمی‌تواند باشد. باطل هرگز نمي‌تواند مقدمه‌ي حق شود و گفتار میان‌تهی نمي‌تواند حکایت از حق و واقعيّت كند.

وقتي خداوند در قرآن مجيد می‌خواهد ملائكه و فرشتگان را براي ما انسان‌ها معرفي كند، مي‌فرمايد: « ... لَا يَعْصُونَ اللَّهَ مَا أَمَرَهُمْ وَيَفْعَلُونَ مَا يُؤْمَرُونَ ».[5] يعني: فرشتگان هرگز با فرمان خداوند مخالفت نمي‌كنند و آنچه را كه فرمان داده ‌شده‌اند (به طور كامل) اجرا مي‌نمايند. اطاعت ملائكه ذاتي و جبلّي است. آن‌ها مجذوب خداوند هستند و بندگان راكع و ساجد اويند. ركوع و سجود فرشتگان به معني اين است كه آن‌ها دائماً در برابر حق تعظيم مي‌كنند و در برابر خدا دائماً در حال خاكساري و نشان دادن ذلتند.

يكي از ذاكرين محترم در یک مجلس عزاداری اباعبدالله(ع)  جریان فُطرس را نقل کرد. جایی دیگر هم جریانی مربوط به عروسي حضرت قاسم در روز عاشورا را خوانده بود. او پس از گفتن جریان فُطرس و اتمام ذکر مصیبت آمد و كنار من نشست. من به آرامي به او گفتم: آیا جريان فُطرس و عروسي حضرت قاسم که خواندی، حقّ اند يا باطل؟ پاسخ داد: شايد هر دو مطابق واقع و راست نباشند! من گفتم: شايد نگو، قطعاً هر دو صحيح نيستد، زیرا که مَلَك بال مادي و جسماني ندارد كه قطع شود و همین طور روز عاشورا جاي عروسي کردن نيست. او با لهجه‌ي محلی و مخصوص به خودش پاسخ داد: آقا وقتي این‌ جریانات در ذكر مصيبت‌ها گفته نمي‌شود، مجلس گرم نمي‌شود. گفتم: مهم نیست، مجلس تا قيامت گرم نشود و مردم هم اصلاً‌ گريه نكنند! مگر من و تو آمده‌ایم که در خانه‌ی خدا از مردم دادوفریاد، ناله و فغان بستانیم؟ ذاكرين و مداحان بايد بدانند كه آمده‌اند با ذكر مصيبت واقعي اسلام را زنده كنند و نبايد به دنبال این باشند كه در مجلس آن‌ها فقط ناله و فرياد زياد باشد. ما مبلغین اسلامی به خانه‌ی خدا می‌آییم تا به مسلمان‌ها رشد فكر اسلامی بدهیم، نه آنکه طبق سليقه‌ي خود مطالبي را بگویيم كه اصلاً مأخذ روايي و قرآني ندارند. مبلغین اسلامی بايد واقعيات اسلام را درک كنند و بعد اسلام صحيح را تعليم دهند. آنان بايد پس از روشن و تبیین کردن عقايد حقه و اخلاق فاضله امربه‌معروف و نهي‌از‌منكر كنند. آنها بايد واقعیت جريان کربلا را بگويند، چه مستمعین در مسجد به ذكر مصيبت آنان گريه بكنند يا نكنند. گاهي شده که من خسته بوده‌ام و كسي به ذكر مصيبت من گريه نكرده است و گاهي هم زمان اقتضا كرده كه بدون سر و صدا ذكر مصيبت كرده‌ام و مستمعین گريه كرده‌اند.

در روايات آمده است كه هر كس به امام حسين(ع)  گريه كند، اجر و ثواب دارد. معناي حديث اين است كه انسان بايد بر امام حسين(ع)  معرفت بیابد، به نكات عاطفي، عملي و حقيقي جريان كربلا پي ببرد و بعد بر مظلومیت آن حضرت گريه كند. معنای گريستن بر امام حسين(ع) اين نيست كه سخنان راست و دروغ توسط ذاکرین به هم بافته شود و عواطف مردم تحريك شود تا گريه كنند، چرا که در اسلام یک چنین توصیه و دستوري وجود ندارد. اما اگر كسي واقعه‌ي كربلا را به خوبي تحليل كند و نكات دقيق و رقيق آن را براي مسلمان‌ها بازگو كند و آنان در اثر معرفت یافتن گريه كنند، اين نوع گريه كردن اجر و ثواب دارد. اين يك اصل اسلامي است كه دروغ و باطل مقدمه‌ي راستی، صدق و  حق نمي‌شود، چرا که در دين اسلام باطل و دروغ به هر نحو و شکلی كه باشد محكوم و مطرود است.

هر کدام از انسان‌ها در اين عالم راهي دارد كه بايد آن را طي كند. مشيّت خداوند در مورد انسان مشيّت مشروط است. خداوند در اين عالم دو نوع مشيّت دارد: مطلق و مشروط. مشيت خداوند درباره‌ي منظومه‌ی شمسي، مشيت مطلق است. يعني كره‌ي خورشيد اختياري ندارد كه يك وقتی نور و گرما ندهد. كره‌ي خورشيد در عملش محکوم است و براي آن اختياري نيست. كره‌ي زمين بايد حركت وضعي و انتقالي خود را انجام دهد. مشيت خداوند در مورد قوانين اين عالم و ساير موجودات مطلق است، امّا مشيت خداوند در مورد انسان مشروط و مقيد است. شرط طی راه در مورد  انسان این است که او بايد راهي را برود كه خداوند آن را به وسيله‌ي انبيا: براي سعادت او فرستاده است. اگر انسان طبق وحي الهي و دین آسماني طيِّ طريق كند، سعادتمند، و اگر نکند موجودی شقاوتمند می‌شود. پس مشيّت خداوند در مورد انسان مقيّد به اختيار اوست.

انسان هر راهي را كه انتخاب كند، براي او يك مشيت خاصّ الهي رقم می‌خورد. خداوند در اين مورد مي‌فرمايد: «وَلَوْشَاء اللّهُ لَجَعَلَكُمْ أُمَّةً وَاحِدَةً... »،[6] يعني: اگر خدا مي‌خواست همه‌ي شما را امت واحده قرار مي‌داد. اگر مشيّت خداوند درباره‌ي انسان‌ها مطلق مي‌شد، تمامي آن‌ها را امّتی واحد قرار مي‌داد. يعني در ميان فعل جامعه‌ي بشري اختلافی پيدا نمي‌شد. خداوند در مقام فعل آنچه را كه مشيتش مطلق شده است، آن را انجام مي‌دهد: « ... إِنَّ اللَّهَ يَفْعَلُ مَا يَشَاءُ ».[7] یعنی: همانا خداوند هر چه را بخواهد، آن را انجام می‌دهد. خداوند نخواسته كه در جوامع وحدت باشد، دليل قرآني آن اين‌ است كه خداوند مي‌فرمايد: « وَلَوْ شَاء رَبُّكَ لَجَعَلَ النَّاسَ أُمَّةً وَاحِدَةً وَلاَ يَزَالُونَ مُخْتَلِفِينَ».[8] يعني: اگر پروردگارت مي‌خواست همه‌ي مردم را امتی بدون اختلاف قرار مي‌داد، ولي آن‌ها دائماً در اختلافند. اختلاف در جامعه‌ی بشري تمام‌شدنی نيست و ادامه دارد. حكمت و دلیل اين اختلاف اين است كه انسان صاحب‌اختیار است. يكي راهي را انتخاب مي‌كند كه به سعادتش منتهي مي‌‌شود و ديگري با اختيار خودش راهي را انتخاب مي‌كند كه منتهي به سعادت نمي‌شود. قهراً ميان انسان‌ها اختلاف بروز مي‌كند. پس اراده‌ي خداوند بر اين شده است كه آدميان صاحب اندام‌ها، قيافه‌ها، فكرها، فهم‌ها و غرايز مختلف باشند. تفاوت‌ها در آفرينش آدمیان باعث بروز اختلاف در روش و نحوه‌ی زندگي آنان مي‌شود و اين اختلافات در جامعه‌ي بشري دائماً هست. هيچ پيغمبري نتوانسته است که اختلاف را از ميان بشریت بردارد. متعالي‌ترين حكومتي كه خود خداوند پشتيبان آن است، حكومت حضرت حجت (عج) است، که در پايان آن نیز خود حضرت حجت (عج) شهيد مي‌شود. پس ميان افراد بشر دائماً اختلاف هست و منشأ اختلاف نيز اختيار بشر است.

مشيت خداوند متعلق و مشروط به اختيار انسان‌هاست. اي انسان، با اختيار خود كدام راه را انتخاب مي‌كنی؟ هر راهي را که انتخاب كنی، خداوند متعال طبق انتخابت داراي مشيت است.

خداوند در اين مورد مي‌فرمايد: « وَلَوْ شَاء رَبُّكَ لآمَنَ مَن فِي الأَرْضِ كُلُّهُمْ جَمِيعًا أَفَأَنتَ تُكْرِهُ النَّاسَ حَتَّى يَكُونُواْ مُؤْمِنِينَ  ».[9] یعنی: اگر پروردگار تو مي‌خواست، تمام كساني كه روي زمين هستند، همگي به اجبار ايمان مي‌آوردند،‌ آيا تو مي‌خواهي مردم را مجبور كني كه ايمان بياورند. همانطور که در آیه بیان ‌شده اگر مشيت خداوند متعلق مي‌شد، تمامي انسان‌ها ايمان مي‌آوردند، ولي اين مشيت انجام نيافته است، زيرا خداوند انسان را موجودی مختار خلق كرده است. اگر خداوند هم انسان را مختار خلق كند و هم مشيّتش متعلق بشود بر این كه همه‌ي انسان‌ها مؤمن شوند، اختيار لغو و باطل مي‌شود، در نتيجه خلقت عبث مي‌شود، ولی عبث بودن جهان خلقت محال است و خداوند اجازه نمي‌دهد که باطل و بیهوده به جهان راه یابد. پس مشيت خداوند در مورد انسان، مقيد است. اگر آدميان در خودشان زمينه‌ي تقوا، علم و برهان ايجاد كنند، مشيت خداوند متعلق مي‌شود بر اینكه آن‌ها را مؤمن قرار دهد. اگر آن‌ها در خودشان زمينه‌ي ضلالت و جهالت ايجاد كنند، مشيت خداوند بر كافر بودن آن‌ها متعلّق مي‌شود. در واقع اختيار انسان‌ها مسأله‌ساز و مشکل‌آفرین است و همين اختيار انسان‌هاست که باعث مي‌شود آن‌ها بهشتي يا جهنمي شوند.

خداوند در اين مورد مي‌فرمايد: « وَكَذَلِكَ أَوْحَيْنَا إِلَيْكَ قُرْآنًا عَرَبِيًّا لِّتُنذِرَ أُمَّ الْقُرَى وَمَنْ حَوْلَهَا وَتُنذِرَ يَوْمَ الْجَمْعِ لَا رَيْبَ فِيهِ فَرِيقٌ فِي الْجَنَّةِ وَفَرِيقٌ فِي السَّعِيرِ».[10] يعني: ما این‌گونه قرآن عربي را به تو وحي كرديم تا مكه و مردم پیرامون آن‌ها را انذار كني. آن‌ها را از روزي كه همه‌ي خلايق در آن جمع مي‌شوند و شك و ترديدي در آن نيست بترساني، گروهي در بهشت و گروهي در آتش سوزان هستند. پس بنابر آیه جمعي راهي بهشت و جمعي راهي جهنّم مي‌شوند، زيرا مشيت خداوند حاكم بر اين جهان است. اگر مشيّت خداوند بر كفر متعلق شود، همه‌ كافر مي‌شوند و اگر مشيت خداوند بر ايمان متعلق شود، همه‌ مؤمن مي‌شوند و اگر مشيت خداوند بر امت واحد بودن متعلق شود، همه‌ي افراد بشر داراي عقيده‌ي واحد مي‌شوند. امّا این‌گونه نشده است زيرا خداوند مي‌فرمايد: «  وَلَوْ شَاء اللَّهُ لَجَعَلَهُمْ أُمَّةً وَاحِدَةً وَلَكِن يُدْخِلُ مَن يَشَاءُ فِي رَحْمَتِهِ وَالظَّالِمُونَ مَا لَهُم مِّن وَلِيٍّ وَلَا نَصِيرٍ».[11] يعني: اگر خدا مي‌خواست همه‌ی آن‌ها را امت واحدي قرار مي‌داد، اما خداوند هر كس را بخواهد در رحمتش وارد مي‌كند و براي ظالمان سرپرست و ياري‌کننده‌ای نيست. خداوند در آخر آیه مي‌فرمايد که افرادي كه با اراده و اختيارشان راه ظلم را طي كرده‌اند، ياوري نخواهند داشت. ظلم سه نوع است: ظلم به حق خدا، ظلم در حق افراد جامعه، و ظلم به نفس. كساني كه تا آخر عمر هر سه نوع ظلم را مرتکب مي‌شوند، قطعاً جهنمي هستند. پس مشيت خداوند درباره‌ي ظالمان طبق اراده و اختيار آن‌ها مقرر مي‌شود.

بعضی از افراد اقرار دارند که در حال نماز حضور قلب نمي‌يابند، به این دلیل است که  آنها در زندگی راه غلط را انتخاب كرده‌اند. به معنای دیگر آن‌ها راه تمركز نداشتن و پراكندگي حواس را در اين عالم انتخاب كرده‌اند. وقتي که از خانه خارج مي‌شوند، به جای تمرکز بر خودشان به اشيا بیرون از خودشان مانند کالاهای ويترين مغازه‌ها، مدل و صاحب اتومبيل‌ها و غیره متوجه می‌شوند. اينكه آن‌ها با اراده‌ي خودشان ادراك خودشان را به جزئيات اين عالم صرف مي‌كنند، باعث پراكندگي حواس آن‌ها مي‌شود. در نتیجه این نوع افراد از نظر ادراك موجودی پراكنده مي‌شوند. چنين افرادي نمي‌توانند در نماز حالت جمع بيابند و تمركز حواس داشته باشند. يك راه هم اين است كه انسان راه تمركز را انتخاب و آن را اختيار كند. مثلاً وقتي كه از خانه خارج مي‌شود و به دنبال مقصدي بيرون مي‌رود، در راه به آيه‌اي فكر كند و آن را در ذهنش تكرار نمايد. اگر آدمي به اين عمل عادت كند، خودش را از هواپرستی و پراكندگي فكر نجات مي‌دهد، در نتیجه بر اثر تکرار عمل، وقتي  که به اندرون خود متوجه می‌شود، خودبه‌خود بر آيه‌ی قرآنی كه فكر كرده است، متمرکز می‌شود. اگر انسان اين حالت تمرکز را يك روز، يك ماه و بعد يك سال ادامه دهد، به تدریج از نظر ادراك، انسانی متمركز مي‌شود و حالت جمع به خود می‌گیرد.

گاهي بعضی از اشخاص از من گله می‌كنند كه جواب سلام آنها را نداده‌ام، من براي آنان قسم یاد کرده‌ام بر اینکه متوجه سلام دادنشان نشده‌ام، زيرا كه بنده معمولاً فكرم را به خارج از خودم مشغول نمی‌کنم. بنده معمولاً درباره‌ي مطلبی قرآنی، روايي و علمي فكر مي‌كنم، فلذا متوجه به حوادث بيرون از خودم نمي‌شوم. پس راه تمركز فكر یافتن اين است كه انسان عادت كند که به جهان خارج از خودش فكر نكند. نفس آدمي در نهايت لطافت و تجرد است، به هر چه که رو كند، رنگ آن را می‌‌پذيرد. انسان اگر بداند كه معلول حق است و از نظر وجودي با غير حق رابطه ندارد، در این صورت است که به هنگام نماز با حال حضور نماز مي‌خواند. انسان وقتي كه عادت به تمركز حواس كرد، هنگامي كه نماز مي‌خواند و تكبيرةالاحرام مي‌گويد، می‌داند که در محضر و حرم پروردگارش است و اين تمركز و توجه را تا انتهای نماز در خود باقي نگه می‌دارد.

اگر بخواهيم در نماز حضور قلب را انتخاب كنيم، مشيت خداوند متعلّق مي‌شود كه تمركز در باطن ما ايجاد شود. همین طور اگر ما تمركز در باطن را انتخاب كنيم، مشيت پروردگار بر اين متعلّق مي‌شود كه به ما كمك كند و مدد بدهد. خداوند مي‌فرمايد: « ُلاًّ نُّمِدُّ هَؤُلاء وَهَؤُلاء مِنْ عَطَاء رَبِّكَ وَمَا كَانَ عَطَاء رَبِّكَ مَحْظُورًا ».[12] يعني: هر يك از اين دو گروه را از عطاي پروردگارت كمك و بهره مي‌دهيم و عطاي پروردگار تو هرگز از كسي منع نشده است. خداوند در اين آيه مي‌فرمايد که كارش مددرسانی به تمام طبقات و تكميل كارهاي نیمه‌كاره‌ي بندگانش است. اگر كسي تمركز حواس را تمرين کند، خدا به او مدد مي‌دهد و تمرکز را در باطن او ايجاد مي‌كند. اگر كسي تفرّق حواس در فكر را انتخاب كند، خدا در آنجا نيز به او امداد مي‌دهد، در نتيجه تفرق فكر در باطن او عادت و ملكه مي‌شود.

 

هر چه هست از قامت ناساز بي‌اندام ماست

 

 

 

 

ور نه تشريف تو بر بالاي كس كوتاه نيست[13]

         

لباس تقوا و ترس از عظمت حضرت حق به تمام قامت و اندام‌هاي آدميان سازگار است، چرا که در بخشش و رحمت حضرت پروردگار نقصاني نيست؛ اما هر چه كاستي، كمي و كوتاهي که هست، مربوط به انسان‌هاست. پس انسان موجودی صاحب‌اختیار و صاحب‌انتخاب است. هر فرد بايد در انتخاب راه خودش نهايت دقت را انجام دهد تا دریابد كه در حيات اين عالم كدام راه را باید طي ‌كند. جامع‌ترين راه حل برای انسان همان آيه‌ي اول سوره حجرات است، بدین معنا که انسان راهي را انتخاب كند كه راه مستقيم خدايي باشد و افراط‌وتفریط در آن نباشد. انسان باید از خدا و پيغمبرش(ص)  پیشی نگیرد، غير راه آنها راهی نرود، غير راه انسانيّت و فضيلت راه دیگری را طي نكند تا انسانی كامل و شايسته شود.

 در سال گذشته شنيدم كه در بعضي از تكايا يا منازل در شب دوازدهم ماه محرم براي امام حسين(ع)  مجلس ختم و فاتحه گرفته‌ و سوره‌ي الرحمن خوانده‌اند. از این کار انتقاد كردم و به آنان گفتم که كارهاي سليقه‌اي انجام ندهند، زیرا مجلس ختم براي انسان‌هایي برگزار می‌شود كه وفات کرده‌ و در برزخ مشغول حيات برزخي هستند؛ در حالی که كار امام حسين(ع)  پايان نيافته و تمام نشده است، برنامه، حقايق و نورانيت آن حضرت تا ظهور فرزند عزيزش، امام زمان (عج)، باقي است. آیا اين نوع مجالس و كارهاي سليقه‌اي نشان حواس‌پرتی و علامت تمركز نداشتنِ فکر نيست؟ آيا اين نوع عمل‌هاي سليقه‌اي جلو افتادن از خداوند و پيغمبرش(ص)  نيست؟ معناي اصلي «كلّ‏ اَرضٍ‏ كَربَلاء، وَ كُلّ يومٍ عاشورا» اين نيست كه مسلمان‌ها در تمامي كره‌ي زمين جنگ به راه‌اندازند و هر روز يك غوغايي به پا كنند، بلکه معنايش اين است كه امام حسين(ع)  در تمامي مكان‌ها و زمان‌ها باقی و جاویدان است. آن حضرت هرگز از خاطرها فراموش نمی‌شود و شیعیان باید ایشان را الگويی برای زندگي خودشان قرار دهند. امام حسين(ع)  حق عظيمی بر ذِمّه‌ی شيعيان دارد.

وقتي كه از حضرت پيغمبر(ص)  سؤال كردند كه چرا در مورد مرگ فرزندش ابراهيم، گريه مي‌كند، در پاسخ فرمود: من انسان هستم، قلب انسان كه متأثر شد، اشك از چشمانش سرازير مي‌شود. گریستن بر امام حسين(ع)  نشانه‌ي آن است كه قلب‌ متأثر مي‌شود. من از شما سؤال مي‌كنم چهارده قرن پيش اهل بیت آن حضرت در چنين شبي در کدام مکان سكني گزيدند و مستقر شدند؟ مأموران آن خانم‌ها را سوار محمل‌ها كردند و به طرف كوفه بردند. عبيدالله‌بن‌زياد دستور داده بود كه اسرا را هنگام غروب وارد شهر كوفه نكنند. زیرا او دستور داده بود که شهر كوفه را آراسته كنند و شادباش داده‌ بود كه مردم هنگام ورود اسرا تظاهرات کنند، زنده باد يزيد بگويند و نعوذبالله بر حسين(ع)  و اهل‌بیت او جسارت كنند. بنابراین مأموران بايد اسرا را فردای آن روز و به هنگام صبح وارد شهر می‌کردند.

عمر سعد بیرون از شهر کوفه به مأموران دستور داد كه همه‌ي اسرا را از محمل‌ها پايين آورند. زينب، ام‌كلثوم و كودكان خسته و کوفته بودند. زينب و ام‌كلثوم کودکان را در مكاني جمع كردند. عبیدالله دستور داده بود كه از استانداري كوفه براي سربازان مسلح غذاي گرم و لذيذ ببرند. سربازان سفره‌ي غذا را با كمي فاصله از اسرا پهن كردند. روشنايي ايجاد كردند، غذاها را بر ظرف‌ها ريختند و سربازان در اطراف سفره‌ها نشستند. يك مرتبه كودكان خسته و گرسنه بوي غذاي گرم را استشمام كردند و به زينب(س) می‌گفتند: عمه جان پس عمویمان، عباس، كجاست تا براي ما غذا بياورد. جاي تعجب این است كه زينب(س) طوري آن‌ها را سرپرستی و نگهداری کرده بود كه از شهادت جوانان بنی‌هاشم و عباس‌بن‌علي(ع) بی‌اطلاع بودند.

 متن فوق گزيده اي از كتاب «جاودانگي امام حسين (ع) »ازسخنراني هاي مرحوم حضرت الله صائني تحت عنوان « تسلیم‌بودن بر مشیت خداوند رمز جاودانگی امام حسين(ع) » است

 


[1]- سوره‌ی حجرات، آیه‌ی 1.

[2]- سوره‌ي انبيا، آيه‌ي 23.

[3]- ديوان بيدل شيرازي، هزاران نقش.

[4]- سوره‌ي حاقّه، آيات 44 تا 46.

[5]- سوره‌ي تحريم، آيه‌ي 6.

[6]- سوره‌ي نحل، آيه‌ي 93.

[7]- سوره‌ي حج، آيه‌ي 18.

[8]- سوره‌ي هود، آيه‌ي 118.

[9]- سوره‌ي يونس، آيه‌ي 99.

[10]- سوره‌ي شوري، آيه‌ي 7.

[11]- سوره‌ي شوري، آيه‌ي 8.

[12]- سوره‌ي اسراء، آيه‌ي 20.

[13]- ديوان حافظ شيرازي.

 

جستجوی پیشرفته

اوقات شرعی



آمار بازدید

امروز
دیروز
بازدید این هفته
بازدید آخرین هفته
بازدید این ماه
بازدید ماه گذشته
کل بازدید
3844
1737
13387
9838
44178
46115
2772878

پیش بینی بازدید امروز
5952


IP شما:18.220.137.164