خداوند وجود محض و نامتناهى است

«وَ بِعِزَّتِكَ الَّتى لايَقُومُ لَها شَىْ‏ءٌ وَ بِعَظَمَتِكَ الَّتى مَلَأتْ كُلَّ شىْ‏ءٍ»

 اصل معناى عزّت عبارت است از كميابى يك چيز است. هر موجودى كه در دسترس نباشد، به آن موجود عزيز و صاحب عزّت مى‏گويند. حتى در اصطلاحات ما و در زبان عرب هم هست كه عرب درباره‏ى نان مى‏گويد: «اَلخُبُزُ عَزيزُ الوُجوُدِ» اگر نان و يا فلان خوراكى و مايحتاج كمياب باشد مى‏گويند آن شى‏ء عزيزالوجود شده است. خداوند متعال هم در دسترس هيچ موجودى و هيچ انسانى نمى‏باشد. هيچ انسانى بر خداوند آن طور كه حق دسترسى است، دسترسى ندارد. مگر رسول اللّه‏ نگفت «ما عَرَفْناكَ حَقَّ مَعْرِفَتِكَ» اى خداوند عزيز متعال تو از دسترس من پيامبر نيز به دور هستى و من به اندازه‏ى حق معرفت تو به تو معرفت پيدا نكرده‏ام و تو اى خداى بى‏همتا، آن قدر بلند مرتبه و عزيز الوجود و در نهايت عزّت هستى كه من پيامبر نيز حق معرفت تو را نتوانستم ادا كنم.

حضرت على(ع) مى‏گويد: اى خداوند عزيز، من عزّت تو را واسطه قرار مى‏دهم و به واسطه‏ى عزّت تو از تو سؤال مى‏كنم و اين نكته هم لابد به نظر شريفتان آمد كه اگر موجودى كمياب باشد و به دست نيايد، آن موجود محترم و مورد توجّه و مورد علاقه مى‏باشد و هر آن موجودى كه رايگان و همگانى باشد بى‏قيمت و بى‏ارزش مى‏شود و عزيزترين وجود و كمياب‏ترين وجود، ذات حقّ است كه در دسترس كسى نمى‏باشد، فلذا مطلوب همه است و همه‏ى عالم خواهان و طالب او هستند، ولى همه هم از او بى‏خبرند «جمعى به تو مشغول و تو غايب زميانه». پروردگارا، خَلق‏ها و طايفه‏ها و مجمع‏ها و جمع‏ها همه به تو مشغول هستند ولى تو غايب زميانه‏اى. همه از تو نامى و اسمائى مى‏شنوند و درباره‏ى تو الفاظى را به زبان مى‏آورند و مفاهيمى را به ذهن خودشان مى‏آورند و با ذهن خودشان با تو مشغول هستند و ليكن حقيقت تو در نزد اينان غايب است؛ زيرا تو وجود نامحدود هستى و نامحدود در محدود نگنجد.

پس خدايا، تو عزيز هستى، تو صاحب عزّت هستى. آن هم يك عزّت مطلق، عزّتى كه در رديف عزّت او هيچ موجودى وجود ندارد. يگانه عزيزى كه در رديف او موجود عزيز ديگرى پيدا نمى‏شود ذات حق است. فلذا على(ع) به اين چنين عزّتى متوسّل مى‏شود. و مى‏گويد: «و بِعِزَّتِكَ»خدايا، تو را قسم مى‏دهم به آن چنان عزّتى كه هيچ شيئى در مقابل آن دوام نمى‏آورد. اگر در هر موجودى عزّتى پيدا شود ديگر در مقابل اين عزّت عظيم نمى‏تواند دوام بياورد؛ زيرا براى هر عظيم همتايى و هم لنگه‏اى هست. به معناى علمى و فلسفى براى هر عظيم ماهيتى است و براى هر ماهيتى افراد كثيره‏اى ممكن است. امّا ذات خداوند متعال داراى ماهيّت نيست. خداوند وجود غيرمتناهى، محض هستى و محض وجود است، فلذا براى او ثانى و دوم قابل تصوّر نيست فلذا عزّت مطلق است «قُلْ هُوَ اللّه‏ُ اَحَدٌ» بيانگر همان مقام «احديّت» است و مقام احديّت مقام «عنقاى مغرب» است و «عنقا شكار كس نشود دام باز گير». پس خداوند داراى عزّت مطلق است و على(ع) مى‏گويد: خدايا، من آن عزّت بى‏پايان تو را واسطه قرار مى‏دهم و به واسطه‏ى آن عزتت از تو سؤال مى‏كنم.

«و بِعَظَمَتِكَ الَّتى مَلََأتْ كُلَّ شَىْ‏ءٍ»

خدايا، من سؤال مى‏كنم از تو به واسطه‏ى عظمت تو. عظمت يعنى بزرگى، عظمت عبارت است از آن بزرگى‏اى است كه  عقل و هوش و درك انسان را متحيّر و عقل انسان را مبهوت نمايد. البتّه در اين جا عظمت به معنى مقدار و اندازه نيست. وقتى كه بزرگى و اهميّت چيزى عقل انسان را متحيّر و واله نمايد آن بزرگى را عظمت مى‏گويند. خدايا، تو داراى عظمت و بزرگى هستى، اى خدايى كه عظمت تو همه‏ى اشياء را پر كرده است، اى خدا، سؤال مى‏كنم از تو به واسطه‏ى عظمت تو، آن چنان عظمتى كه باطن تمام اشياء را پر كرده است. يعنى عظمت تو و شعاع عظمت تو در تمامى اشياء ظهور كرده است و تمام اشياء پر از عظمت تو هستند. اگر آدمى اندرون اشياء را بشكافد و در باطن خلقت هر شى‏ء تحقيق كند، عقل انسان در برابر وجود آن شى‏ء و در برابر تعادل و تناسب آن شى‏ء متحيّر مى‏شود.

مثلاً هسته‏ى اتم را از نظر علمى و فيزيكى و فلسفى و عرفانى در نظر بگيريد. اگر يك فيزيكدان در تركيبات فيزيكى يك اتم مطالعه كند متحيّر مى‏شود. در هسته‏ى مركزى آن اتم و در ذرّا تى كه دور هسته‏ى مركزى آن با سرعت‏هاى خاصّى حركت مى‏كنند و نظام مخصوصى كه بين هسته و ذرّات هسته است كه باعث هندسه‏ى خاصّ آن ذرّه شده است. وقتى كه هسته‏ى مركزى يا خود ذرّات اطراف هسته كه تبديل به انرژى مى‏شود و انرژى تبديل به اتم مى‏شود، عقل فيزيكدان در برابر آن عظمت مبهوت و متحيّر مى‏شود. چرا؟ زيرا فيزيكدان در ساختمان اتم عظمت مشاهده مى‏كند كه اين عظمت از خود اتم نيست؛ زيرا اگر اتم زبان باز كند و حرف بزند هرگز نخواهد گفت كه من خودم اين هندسه‏ى بهت‏آور را براى خودم ايجاد كرده‏ام، حتما خواهد گفت كه اين هندسه‏ى عجيب از جاى ديگرى آمده است و در من به صورت عاريه است و اين هندسه‏ى عجيب و بهت‏آور، نمونه‏اى از عظمت يك صاحب عظمت پس پرده است. كه او خداوند متعال است.

اگر يك فيلسوف درباره‏ى وجود و ماهيّت اتم غور كند و در واقعيّت وجود و آثار آن بحث كند، عقلآن فيلسوف نيز متحيّر خواهد شد كه خدايا، اين وجود اتم و آثار قدرت آن از كجا سرچشمه گرف تهاست؟! اگر يك عارف در اين قسمت بحث كند، خواهد گفت: اين چه ظهورى است كه از آن  ذات مقدّس يعنى خداوند بر اين موجود تجلّى كرده است. عارف در كيفيّت تجلّى و ارتباط مَجْلى و اصل جلوه و متجلّى غور خواهد كرد و عقل او در برابر اين عظمت مبهوت و متحيّر خواهد ماند. پس عظمت خداوند تمام اشياء را پر كرده است و همه‏ى اين عظمت‏ها نور و شعاعى از شعاع عظمت حق هستند. اين نمونه‏اى از يك شيى‏ء كوچك به نام اتم بود، و امّا ذات غيرمتناهى خداوند از حيطه‏ى عقل و انديشه‏ى انسان قطعا بيرون است، زيرا ذات حق داراى عظمت غيرمتناهى است. حضرت على(ع) مى‏گويد: اى خدا، از تو سؤال مى‏كنم به واسطه‏ى آن عظمتى كه به فكر ما نمى‏آيد، آن عظمتى كه باطن و حقيقت تمامى اشياء را پر كرده است.

 

برای مطالعه کامل مطالب به متن کتاب شرح دعاي كميل (مرحوم حضرت آیت الله صائنی ره) مراجعه شود.

 

جستجوی پیشرفته

اوقات شرعی



آمار بازدید

امروز
دیروز
بازدید این هفته
بازدید آخرین هفته
بازدید این ماه
بازدید ماه گذشته
کل بازدید
1744
2364
9572
13314
30525
46115
2759225

پیش بینی بازدید امروز
1800


IP شما:3.135.217.228