شرح توحید صدوق توسط مرحوم حضرت آيت الله صائني(ره)در رابطه با قضا و قدر
دررابطه با قضا و قدر و فتنه و امتحانی که از ناحیه خداوند متوجه انسانها میشود رزق و خصوصیات آن، اجل و عمر انسان و اینکه آیا اجل، حتمی و معین است یا تابع حوادث و عوامل می باشد و نیز بسیاری از موضوعات دیگر روایات زیادی وارد شده است.
درباره قضا و قدر اخبار و روایاتی از ناحیه ائمه (علیهم السلام) وارد شده و این موضوع از جهات مختلفی قابل بحث است. یک بحث آن مربوط میشود به شرح الاسم و معنای قضا و قدر ولی چون در روایات به مبحث معنی قضا و قدر اشاره نشده است ما نیز از آن صرفنظر کرده و در فرصتی مناسب به آن میپردازیم.
چون انسانها معنای مفاهیمی مانند قضا و قدر و جبر و تفویض را آنگونه که شایسته است درک نمیکنند، هرکس بر اساس فهم و سلیقه خود تعریفی از این حقایق ارائه میدهد. در میان ما افراد نادری وجود دارند که در رابطه با مسائلی از این دست متخصص و کارشناس باشند و بتوانند معنای صحیحی از قضا و قدر ارائه داده و آنرا بهدرستی تجزیه و تحلیل کنند و آنچنان که در اصطلاح اسلام شایسته این معنا است، آنرا درک کرده و سخن بگویند. از اینرو معمولا بحثهای ما از نوع رجوع جاهل به جاهل است، یعنی کسی که راجع به مطلبی علم ندارد به کسی رجوع میکند که او نیز در مورد آن مطلب علم ندارد و تنها بر اساس سلیقه و افکار خود پاسخ میدهد که حاصل این امر نتیجهگیری غلط است بهطوریکه یا هر دو به نتیجه غلط قانع میشوند و یا هر دو در شک باقی میمانند. مسئله قضا و قدر یکی از موضوعاتی است که اینگونه با آن برخورد میشود و افراد معمولی آنچنان که باید معنای آنرا نمیدانند.
چون ما معنای صحیح قضا و قدر را نمیدانیم تمام پدیدهها و اتفاقاتی که در دنیا رخ میدهد را با قضا و قدر توجیه میکنیم. گرچه بعضی از این حوادث و اتفاقات شرور عالم هستند اما ما تمام شرور و فسادهای عالم را نیز با قضا و قدر توجیه میکنیم. مثلا جوانی بهطور ناگهانی میمیرد، گندمزاری بهعلت خشکسالی از بین میرود، بچهای در آب حوض افتاده و خفه میشود، حیوان درّندهای انسانی را میکشد و مسائل دیگر که ما در طول زندگی با آنها مواجه میشویم. این مسائل مربوط به قضا و قدر میشوند؛ چراکه اراده انسان هیچ دخالتی در این حوادث نداشته است.
حادثه و پیش آمدی که خارج از اراده انسان است و موجب شر و تباهی یا سعادت انسان میشود را قضا و قدر میگویند. مثلا خانمی بعد از مدتها یک غذای لذیذ درست میکند و بر حسب تصادف آن غذا میسوزد، دراین صورت هم زمانی که برای تهیه آن صرف شده است، تلف میشود و هم هزینهای که برای آن غذا شده به هدر می رود و هم اشتهای شما از بین می رود. خانم تعجب میکنداز اینکه چرا وقتی غذاهای معمولی دست میکرد، چنین اتفاقی نمیافتاد ولی امروز غذای خاص و خوشمزهاش سوخت. با خود میگوید این غذا قسمت ما نبوده است. اینکه میگوید قسمت نبوده، یعنی یک عامل خارجی که خارج از اراده ماست در این کار دخیل بوده است. نظیر این مسئله را در مسائل اجتماعی نیز داریم، در واقع مسائل را با قضا و قدر توجیه میکنیم. مسائلی را که ما بهعنوان قضا و قدر برای خود تعریف میکنیم، اکثرا نسبت به انسانها شر استو این باعث سردرگمی میشود؛ چراکه اگر بگوییم این قضا و قدر از ناحیه خداوند است، به این موضوع برخورد میکنیم که خداوند هرگز شر و فساد
بندهاش را نمیخواهد.
این همان ایمان سطحی مومن است که به او اجازه میدهد تا این نسبت را به خداوند بدهد چون انسان نمیتواند شرو قضا و قدر را به خداوند نسبت دهد و از طرفی هم نمیتواند آنرا نادیده بگیرد؛ بنابراین دچار سردرگمی میشود و با خود میگوید که این قضا و قدر به چه چیزی مربوط
میشود؟ این مسئله را نمیتوان به خداوند نسبت داد؛ چراکه خداوند نسبت به بندهاش رئوف و مهربان است و هرگز برای بندهاش شر و بدی
نمیخواهد، هرگز نمیخواهد بندهای دچار مشکل شود. مثلا بهعلتی نابینا شود، ولی در هر صورت این مسائل گریبانگیر بندگان است. این موضوع جمعی از مسلمانان را متحیر کرده و باعث شد که به امام خود مراجعه کرده و سوال کنند: قضا و قدر به چه چیزی مربوط میشود؟ اگر با اذن و اجازه خداوند باشد که مسئله قضا و قدر به خدا برمیگردد و اگر بدون اذن خداوند باشد، باید گفت که خداوند در برخی از مسائل و حوادث پیش آمده دخل و تصرف ندارد.
«أَبِي رَحِمَهُ اللَّهُ قَالَ حَدَّثَنَا سَعْدُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ قَالَ حَدَّثَنَا يَعْقُوبُ بْنُ يَزِيدَ عَنِ ابْنِ أَبِي عُمَيْرٍ عَنْ جَمِيلِ بْنِ دَرَّاجٍ عَنْ زُرَارَةَ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ سُلَيْمَانَ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ (علیه السلام) قَالَ سَمِعْتُهُ يَقُولُ إِنَّ الْقَضَاءَ وَ الْقَدَرَ خَلْقَانِ مِنْ خَلْقِ اللَّهِ وَ اللَّهُ يَزِيدُ فِي الْخَلْقِ ما يَشاءُ»؛ازامام صادق(علیه السلام) سوال کردند که آیا قضا و قدر مخلوق پروردگار است یا خیر؟ امام (علیه السلام) فرموند: بله هم قضا مخلوق خداوند است و هم قدر، در این عالم هیچ علت و حاکم و فرماندهی جز خداوند وجود ندارد. با خواندن این روایت این سوال در ذهن خطور میکند که چرا خداوند اینگونه شر و فسادها را خلق کرده است؟﴿يَزِيدُ فِي الْخَلْقِ مَا يَشَاءُ[1]﴾امام صادق (علیه السلام) آیات را ضمیمه سخنان خود کرده و از آن استفاده لطیفی میکند، حضرت میفرماید: از آیه مذکور میتوان دریافت که یکی از خصوصیات پروردگار این است که دائما در حال افزایش مخلوقات خود است، یعنی وقتی که شب میخوابیم و صبح فردا بیدار میشویم، در این بازه زمانی، مخلوقات جدید بسیاری اضافه شدهاند که گاهی با مخلوقات و آفریدههای قبلی برخورد کرده و اسباب زحمت میشوند و در برخی موارد نیز حوادثی را میآفرینند و گاهی هم سبب خیر میشوند، در هر حال خداوند بر اساس خلاقیت خود به خلق مخلوقات ادامه میدهد و لازمه این توسعه، اصطکاک و برخورد موجودات است که قضا و قدر را تشکیل میدهد.
حدیث دیگری از امام صادق (علیه السلام) وجود دارد که عبارت است از:«حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ بْنِ أَحْمَدَ بْنِ الْوَلِيدِ رَحِمَهُ اللَّهُ قَالَ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ الصَّفَّارُ عَنْ إِبْرَاهِيمَ بْنِ هَاشِمٍ عَنْ عَلِيِّ بْنِ مَعْبَدٍ عَنْ دُرُسْتَ عَنِ ابْنِ أُذَيْنَةَ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ (علیه السلام) قَالَ قُلْتُ لَهُ جُعِلْتُ فِدَاكَ مَا تَقُولُ فِي الْقَضَاءِ وَ الْقَدَرِ قَالَ أَقُولُ إِنَّ اللَّهَ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى إِذَا جَمَعَ الْعِبَادَ يَوْمَ الْقِيَامَةِ سَأَلَهُمْ عَمَّا عَهِدَ إِلَيْهِمْ وَ لَمْ يَسْأَلْهُمْ عَمَّا قَضَى عَلَيْهِمْ»؛ در این روایت از حضرت سوال شد که نظر شما درباره قضا و قدر چیست؟ انسانهایی که در این عالم زندگی میکنند از اول تکلیف و تمیز تا پایان عمر دو مسیر را طی میکنند، یک مسیر مربوط به اختیار و اراده خودشان است و مسیر دیگر خارج از اختیار آنهاست. مثلا نماز یک عمل است که تحت اختیار خودمان است یا رفتن به محیط کار رفتن به مدرسه و حضور در مجلس خاص، همه تابع اراده و اختیار خودمان است اما یک سلسله از حوادث در عالم وجود دارد که تابع اراده و اختیار ما نیست. مثل یک بیماری که خارج از اراده خود به آن مبتلا میشویم، یا آب و هوا و شرایطی که در مسافرت برایمان پیش میآید.
امام (علیه السلام) میفرماید که خداوند از تمام افراد بشر پیمان گرفته است که در مورد مسائلی که تحت اراده انسان است، همانگونه عمل کنند که خداوند امر فرموده است و راه بندگی خدا را در پیش بگیرند. «إِنَّ اللَّهَ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى إِذَا جَمَعَ الْعِبَادَ يَوْمَ الْقِيَامَةِ سَأَلَهُمْ عَمَّا عَهِدَ إِلَيْهِمْ وَ لَمْ يَسْأَلْهُمْ عَمَّا قَضَى عَلَيْهِمْ»؛ خداوند از بندگان خود پیمان میگیرد که اراده خود را تابع امر من کنید و نه تابع هوا و هوس، دنبال خودخواهی نروید بلکه بر اساس اوامر من رفتار کنید. اما این اعمال در صورتی است که اختیار و اراده انسان در میان باشد. ولی در مواردی حادثه گریبانگیر انسان میشود و اراده انسان در آن دخالت ندارد، پیمان خداوند در رابطه با این موارد نیست. بنابراین حوادث دو دسته هستند، دستهای که تحت اراده انسان بوده و دستهای که خارج از اراده انسان است. خداوند در روز قیامت در مورد مسائلی که در اختیار انسان است سوال میفرماید. مثلا
میفرماید: نماز خواندهای یا نه؟ بهدنبال کسب حلال بودهای یا نه؟ غیبت کردهای یا نه؟ اما درباره حوادثی که از انسان پیمان گرفته نشده است سوال نمیکند، مثلا نمیپرسد: چرا سیل تو را برد؟
برخی میگویند این قضا و قدر گریبان انسانهای بد را میگیرد و میگویند اگر فلانی شخص خوبی بود هرگز این اتفاق برای او نمیافتاد، ولی نباید
اینگونه قضاوت کرد؛ چراکه این عالم، عالم حوادث است و ممکن است این حوادث گریبان هرکسی را بگیرد و بروز این حوادث برای کسی نشان از بد بودن او ندارد و عدم وقوع این حوادث درباره کسی دلیل بر خوب بودن او نیست بلکه بنده خوب یا بد بودن مسئله دیگری است که مربوط به اعمال ارادی انسان میشود. هرکسی بنده خدا بوده و به عهد و پیمان خود وفا کند انسان خوب است و هرکس پیمانشکنی کند انسان بد محسوب میشود ولی قضا و قدر ممکن است شامل حال هردو شود. ما در برابر نعمتهای خداوند مثل زبان، چشم، گوش، ثروت و مقام اجتماعی دارای تعهد هستیم، حال اگر به تعهد خود عمل کردیم انسان خوبی خواهیم بود اگرچه سیل ما را از زندگی ساقط کند و اگر به تعهد خود پایبند نبودیم، انسان بدی خواهیم بود هرچند که عمر نوح کنیم، بدون اینکه کوچکترین آسیبی به ما برسد. خداوند هرگز درباره مسائلی که خارج از اراده انسان است سوال و مواخذه نمیکند.
در حدیث دیگری آمده است: «أَبِي رَحِمَهُ اللَّهُ قَالَ حَدَّثَنَا سَعْدُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ قَالَ حَدَّثَنَا أَحْمَدُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ عِيسَى عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ خَالِدٍ الْبَرْقِيِّ عَنْ عَبْدِ الْمَلِكِ بْنِ عَنْتَرَةَ الشَّيْبَانِيِّ عَنْ أَبِيهِ عَنْ جَدِّهِ قَالَ جَاءَ رَجُلٌ إِلَى أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ (علیه السلام) فَقَالَ يَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ أَخْبِرْنِي عَنِ الْقَدَرِ قَالَ (علیه السلام) بَحْرٌ عَمِيقٌ فَلَا تَلِجْهُ قَالَ يَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ أَخْبِرْنِي عَنِ الْقَدَرِ قَالَ (علیه السلام) طَرِيقٌ مُظْلِمٌ فَلَا تَسْلُكْهُ قَالَ يَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ أَخْبِرْنِي عَنِ الْقَدَرِ قَالَ (علیه السلام) سِرُّ اللَّهِ فَلَا تَكَلَّفْهُ قَالَ يَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ أَخْبِرْنِي عَنِ الْقَدَرِ فَقَالَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ (علیه السلام) أَمَّا إِذَا أَبَيْتَ فَإِنِّي سَائِلُكَ أَخْبِرْنِي أَ كَانَتْ رَحْمَةُ اللَّهِ لِلْعِبَادِ قَبْلَ أَعْمَالِ الْعِبَادِ أَمْ كَانَتْ أَعْمَالُ الْعِبَادِ قَبْلَ رَحْمَةِ اللَّهِ قَالَ فَقَالَ لَهُ الرَّجُلُ بَلْ كَانَتْ رَحْمَةُ اللَّهِ لِلْعِبَادِ قَبْلَ أَعْمَالِ الْعِبَادِ فَقَالَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ (علیه السلام) قُومُوا فَسَلِّمُوا عَلَى أَخِيكُمْ فَقَدْ أَسْلَمَ وَ قَدْ كَانَ كَافِراً قَالَ وَ انْطَلَقَ الرَّجُلُ غَيْرَ بَعِيدٍ ثُمَّ انْصَرَفَ إِلَيْهِ فَقَالَ لَهُ يَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ أَ بِالْمَشِيَّةِ الْأُولَى نَقُومُ وَ نَقْعُدُ وَ نَقْبِضُ وَ نَبْسُطُ فَقَالَ لَهُ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ (علیه السلام) وَ إِنَّكَ لَبَعْدُ فِي الْمَشِيَّةِ أَمَا إِنِّي سَائِلُكَ عَنْ ثَلَاثٍ لَا يَجْعَلُ اللَّهُ لَكَ فِي شَيْءٍ مِنْهَا مَخْرَجاً أَخْبِرْنِي أَ خَلَقَ اللَّهُ الْعِبَادَ كَمَا شَاءَ أَوْ كَمَا شَاءُوا فَقَالَ كَمَا شَاءَ قَالَ (علیه السلام) فَخَلَقَ اللَّهُ الْعِبَادَ لِمَا شَاءَ أَوْ لِمَا شَاءُوا فَقَالَ لِمَا شَاءَ قَالَ (علیه السلام) يَأْتُونَهُ يَوْمَ الْقِيَامَةِ كَمَا شَاءَ أَوْ كَمَا شَاءُوا قَالَ يَأْتُونَهُ كَمَا شَاءَ قَالَ (علیه السلام) قُمْ فَلَيْسَ إِلَيْكَ مِنَ الْمَشِيَّةِ شَيْءٌ»؛ شخصی نزد امام علی (علیه السلام) آمد و پرسید معنای قدر چیست؟ حضرت فرموند: «بَحْرٌ عَمِيقٌ فَلَا تَلِجْهُ»؛ قَدَر دریای بسیار عمیق است، در این دریا شنا نکن. برخی از انسان ها ممکن است در حوض شناگر ماهری باشند ولی در دریا غرق شوند. شخص خواهش کرد که قدر را به من معنا کن، حضرت فرمود: «طَرِيقٌ مُظْلِمٌ». جاده کمی تاریک است و شما هم که فانوس ندارید، بنابراین از این کار منصرف شوید و این راه را در پیش نگیرید.در اینجا منظور از فانوس، آمادگی و علم است.
مرد مکثی کرد و دوباره خواهش کرد، امام (علیهالسلام)فرمود: قَدَر از اسرار جهان است و شما که ظاهر پرده را نمیدانید، چگونه پس پرده را خواهید دید؟ چنانچه ملاحظه میکنید بیان عوض میشود، اول دریا را بهعنوان مثال بیان کرده و سپس فرمود که قَدَر جادهای تاریک است و بعد موضوع قَدَر را مربوط به پس پرده میداند. آن شخص بار دیگر سوال کرد و امام (علیهالسلام)فرمود: «أَمَّا إِذَا أَبَيْتَ فَإِنِّي سَائِلُكَ أَخْبِرْنِي أَ كَانَتْ رَحْمَةُ اللَّهِ لِلْعِبَادِ قَبْلَ أَعْمَالِ الْعِبَادِ أَمْ كَانَتْ أَعْمَالُ الْعِبَادِ قَبْلَ رَحْمَةِ اللَّهِ»؛شما بگو که آیا رحمت خداوند قبل از اعمال بندگانش بوده است یا پس از اعمال آنها؟ آیا رحمت خداوند شامل حال بندگان شد و سپس بندهها قادر به انجام اعمال شدند یا اول بندگان قادر به انجام اعمال شدند و سپس رحمت خداوند شامل حالشان شد؟مرد فکر کرد و گفت: اول رحمت خداوند شامل حال بندگان شد و سپس بندگان قادر به انجام اعمال شدند؛ یعنی رحمت خداوند شامل حال شد و به آنها قدرت دیدن و شنیدن و قلب بینا و درک عنایت فرمود و بندگان قادر به انجام اعمال شدند. حضرت فرمود: به این بنده خداوند سلام کنید این بنده کافر بود و هماکنون اسلام آورد و مسلمان شد. دلیل این امر همان سوالی بود که حضرت از ایشان کرده بود که شخص بهوسیله آن، نهتنها جواب سوالش را دریافت کرد بلکه مسلمان هم شد.
بهطور مثال معنی رحمت خداوند در رابطه با صحبت کردن این است که اول خداوند نیروی بدن، حنجره سالم، هوا و قدرت تکلم را که همه از مظاهر رحمت خداوند است به ما عطا میکند و سپس ما قادر به تکلم میشویم؛ بنابراین رحمت خداوند بر عمل انسان مقدم است. همه موجودات عالم از مظاهر رحمت خداوند هستند که اسباب عمل انسان را فراهم میکنند؛ بنابراین قَدَر، حاکم بر انسان است.
آن مرد وقتی که چند قدمی از حضرت علی (علیه السلام) دور شد، سوال دیگری به ذهنش رسید و دوباره بازگشت و به حضرت گفت: «يَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ أَ بِالْمَشِيَّةِ الْأُولَى نَقُومُ وَ نَقْعُدُ وَ نَقْبِضُ وَ نَبْسُطُ»؛ معنای قدر را فهمیدم اما مطلب دیگری که هست مشیت خداوند است، زمانی که
مینشینیم و برمیخیزیم آیا این مطلب از مشیت خداوند است یا مشیت او دخالتی ندارد؟ حضرت فرمود: شما باید به این سوال پاسخ بدهی تا جواب سوالت را بدانی؛ اول اینکه مشیت و خواسته خداوند در مورد اعمال انسان چقدر موثر است؟ این مشیت از چه راهی موثر است و آیا مشیت الهی اراده انسان را سلب میکند؟
حضرت علی (علیه السلام) پرسید: آیا خداوند زمانی که بندگان را خلق میکرد، آنطور خلق کرده است که خودش میخواست یا آنطور که بندهها میخواستند؟ مرد گفت: خداوند آنطور که خودش میخواست خلق فرمود. بنابراین مشیت خداوند به وجود ما حاکمیت دارد. حضرت سوال دوم را اینگونه مطرح کردند که آیا خداوند هر فردی را در مرتبهای آفرید که خودش میخواست یا آنگونه که فرد میخواست؟ مرد جواب داد: خداوند انسان را بر اساس علم و اراده خود خلق فرمود تا انسان بهدنبال ایمان و ژرفاندیشی باشد ولی انسان در دنیا بهدنبال مسائل مادی و شهوات و منفعت خود است. به تعداد انسانهای آفریده شده، برای آنها اراده وجود دارد. حضرت پرسید: آیا مسیر انسان از بهشت است یا جهنم؟ مرد پاسخ داد: خداوند انسانها را برای مقصدی که خودش میخواهد خلق فرموده است؛ بنابراین مشیت الهی، هم در مبداء و هم در مقصد حاکم است.
حضرت پرسید: وقتی انسان در روز قیامت از قبر برمیخیزدو بهسوی خداوند میرود آنگونه که خودش میخواهد؛ یعنی در حالیکه بخشیده شده است بهصورت یک بنده خالص نزد پروردگار میرود یا آنگونه که خدا میخواهد؟ یعنی با بدن عریان و توسط فرشتگان بهسوی خداوند میآید تا به حسابشان رسیدگی شود؟ مرد پاسخ داد: معلوم است؛ آنگونه که خداوند میخواهد به سویش میرویم. امام علی (علیه السلام) فرمود: بروید که دیگر برای شما مشیتی نماند، زیرا مشیت بهدست خداوند است.
امام علی (علیه السلام) سوال نفرمود که آیا زندگی شما در دنیا بر اساس مشیت خداوند است یا بر اساس خواسته خودتان، چون پاسخ این سوال بسیار سخت است و ممکن است فرد در پاسخگویی به مسئله جبر برسد.
انسان دروغ و راست میگوید، مال حلال و حرام مصرف میکند، بر اساس شهواتش حرکت میکند و ... آیا اینها بر اساس مشیت الهی صورت
میگیرد؟ در این صورت جزاپاداش بهشت و جهنم بیمعنا میشود و اگر آنرا بر اساس اراده صرف انسان بدانیم آنگاه باید خداوند را نسبت به بخشی از هستی بیاراده فرض کنیم.
همانگونه که در روایات آمده است، هرآنچه خداوند بخواهد انجام خواهد شد و هرآنچه را نخواهد انجام نخواهد شد. در این صورت این اشکال رخ میدهد که اراده انسان بیاثر است و اگر این احتمال را در نظر بگیریم که تقدیر الهی در اراده انسان بیاثر است و تنها در امور تکوینی و آفرینش مثل حرکت زمین و خورشید و روییدن گیاهان تاثیرگذار است، در این صورت آنچه موثر است اراده و اختیار انسان است و تقدیر الهی در رفتار انسان بیاثر تلقی میشود که این نظریه دارای اشکال است، چون با این فرض حکومت الهی به روی بخشی از حقایق این عالم بیاثر است. حدیثی که خوانده خواهد شد این مسئله را حل میکند؛ شخص مخلصی از امام زینالعابدین(علیه السلام) سوال کرد: چه رابطهای میان عمل انسان و تقدیر الهی وجود دارد؟ اگر مشیت الهی در عمل انسان موثر است، چگونه اراده انسان بر عملش تاثیر خواهد داشت؟ چگونه هم بر تاثیر مشیت الهی و هم بر تاثیر اراده انسان اعتقاد داشته باشیم؟ با توجه به اینکه یکی از خصوصیات ائمه(علیهم السلام) بیان ساده مسائل است، امام (علیه السلام) طی یک تمثیل فرمود: نسبت قدر و عمل انسان به هم، مثل روح و جسم است. روح بدون جسم باشد، قابل درک نیست و اگر جسم بدون روح باشد، بیخاصیت خواهد بود، در آن حالت مثلا چشم وجود دارد ولی نمیبیند؛ چراکه همه اعضای بدن بهواسطه روح میتوانند فعالیتهای تاثیرگذار انجام دهند. فرض کنید تقدیر به منزله روح و عمل انسان به منزله جسم باشد، اگر در این عالم عمل انسان نبود، تقدیر الهی نیز برای انسانها قابل درک نبود.
تقدیر الهی عبارت است از یک سلسله عوامل و نعمتهای بیپایان و موجودات این عالم که انسان بهوسیله آنها میتواند به مقصد برسد، این کمک موجودات عالم و اراده انسان همان تقدیر الهی است. اگر اختیار انسان نبود نمیتوانست فعالیتهای خود را با استفاده از ابزار مختلف انجام بدهد و در این صورت نمیتواند درک کند که این نعمتها در سعادت و شقاوت او موثر هستند. مثلا در خوردن غذا توسط انسان، اراده و عمل انسان همان خوردن آن است ولی برای تهیه غذا نیاز به مواد اولیه، ظروف و ... دارد. اگر انسان نمیتوانست غذا بخورد، هرگز نمیتوانست مواد اولیه، ظروف و سایر مواد را درک کند و نعمتهای الهی را درک نمیکرد. اگر در وقوع اتفاقی فقط تقدیر الهی دخیل بود و اراده انسان تاثیر نداشت انسان و ارادهاش بیخاصیت میشدند. بنابراین اراده انسان و تقدیر الهی در کنار یکدیگر موثر هستند.
آیا تاثیر تقدیر الهی و اراده انسان به یک میزان است؟ به نظر میآید که تاثیر تقدیر الهی بیشتر است، تقدیر الهی در پی اراده و عمل انسان، روی عمر او تاثیر میگذارد. اگر در عالم تقدیر الهی نبود، عمل انسان بیاثر میشد و سعادت و شقاوت را در پی نداشت و اگر تقدیر الهی مداخله نداشت بازهم اراده و عمل انسان بیاثر شده و قابل درک نمیشد. وقتی تقدیر الهی و اراده و عمل انسان در کنار هم باشند، انسان به نتیجه میرسد. اگر حول و قوه الهی شامل حال بندگان شود، تشخیص و قوه درک فرد خوب خواهد بود و از نعمتهای خدا بهره میبرد و به نتیجه میرسد اما زمانیکه فرد از سوی خداوند دچار بیتوفیقی شود، دیگر نمیتواند از نعمتهای خداوند بهره برده و به سعادت برسد.
برای مطالعه کامل مطالب به متن کتاب شرح توحيد صدوق (مرحوم حضرت آیت الله صائنی ره) مراجعه شود.
[1]-در آفرينش هرچه بخواهد مىافزايد. (آیه 1 سوره مبارکه فاطر)