تأملی در معناي قرآني تمثّل
« سُبْحَانَ الَّذِي أَسْرَى بِعَبْدِهِ لَيْلًا مِّنَ الْمَسْجِدِ الْحَرَامِ إِلَى الْمَسْجِدِ الأَقْصَى الَّذِي بَارَكْنَا حَوْلَهُ لِنُرِيَهُ مِنْ آيَاتِنَا إِنَّهُ هُوَ السَّمِيعُ البَصِيرُ ».[1]
طبق آيهي اول سورهي اسراء و آيات اول سورهي نجم، معراج رسولالله(ص)از نظر قرآن حتمي و قطعي است. علما و محدثان سنّي و شيعه روايات متواتري دربارهي خصوصيّات معراج رسولالله(ص)نقل كردهاند که در جلسات آينده به آنها اشاره خواهم کرد. هر نوشتار و گفتاري بايد مآخذ استدلالي، قرآني و روایی داشته باشد، فلذا در اینجا از كساني كه صحابي پيامبر(ص) بوده و معراج را از شخص ایشان نقل كردهاند نام ميبرم تا روشن شود كه معراج آن بزرگوار از مسلمات اسلام است. تعداد اصحاب و همنشینان پيامبر(ص)كه سخن آنها بعد از رحلت آن حضرت وسيلهي بقاي سنّت او و تفسير قرآن و احكام فرعي اسلام شده بيش از بيست نفر است. همگی این افراد (به غير از علي بن ابيطالب(ع)) که از پيامبر(ص)مطالبي دربارهي معراج نقل كردهاند، از اهل تسنّن هستند. حضرت علي(ع) را در ضمن اصحاب نقل میکنم تا روي تعصّب قضاوت نكرده باشم.
اصحابی که معراج را از شخص پيامبر(ص) نقل كردهاند عبارتاند از:
1ـ انس بن مالك، 2ـ شداد بن اوث، 3ـ علي بن ابيطالب (ع)، 4ـ ابوسعید خدري، 5ـ ابو هریره، 6ـ عبدالله بن مسعود، 7ـ عمر بن خطاب، 8ـ عبدالله بن عمر، 9ـ عبدالله بن عباس، 10ـ ابي بن كعب، 11ـ سمره بن جندب، 12ـ صهيب بن سبان، 13ـ خذيفة بن يمان، 14ـ سهل بن سعد، 15ـ ابو ایوب انصاري (كه همان بنده خدايي است كه شتر پيامبر در بدو ورود به مدينه در جلوي در خانه او نشست و پيامبر در منزل او اقامت كرد. اکنون نیز خانهي ابو ایوب باقي است و در اختیار ادارهي اوقاف مدينه است)، 16ـ جابر بن انصاري، 17ـ ابو العمراء، 18ـ ابو الدردا، 19ـ عروه، 20ـ ام هاني (خواهر علي بن ابيطالب(ع)و همان بانوي محترمي كه پيامبر(ص)از خانهي او معراج كرده است)، 21ـ ام سلمه (كه همسر پيامبر است)، 22ـ عايشه (كه او نيز همسر پيامبر و يكي از محدثان معراج است)، و 23 ـ اسماء بنت ابي بكر (كه همسر پيامبر است). همهي این افراد حديث معراج را از خود پيامبر(ص)نقل كردهاند و جزء محدثان اهل سنت هستند. من علي(ع)را جزو این افراد شمردم زيرا اهل سنت علي بن ابيطالب (ع)را قبول دارند، و لیکن احاديث اندكي از آن بزرگوار نقل ميكنند. علماي شيعه نيز احاديث مربوط به معراج را به تواتر نقل كردهاند. پس روايت راجع به معراج پیامبر بسیار است و معراج آن حضرت ابداً قابل انكار و ترديد نيست. معراج پيامبر يك امر مسلّم است كه از احاديث مربوط به آن ميتوان به اسرار جهان خلقت و عظمت وجود شریف پيامبر اكرم(ص)پي برد. علاوه بر اين، پيامبر در معراج به بارگاه قرب خداوند تشرّف پيدا كرد كه این حقیقت یک مسألهي فوقالعاده مهم است.
برای درك روايات مربوط به معراج به یک مقدمهی بسيار اساسي ميپردازم که عبارت از مسألهي «تمثّل» است. «تمثّل» اصطلاح خاص علمائی است که در فن مخصوص عرفانی خودشان آن را به کار ميبرند.[2] ريشهی اين تعبير در قرآن است. خداوند در قرآن مجيد در سورهي مريم ميفرمايد: «... فَأَرْسَلْنَا إِلَيْهَا رُوحَنَا فَتَمَثَّلَ لَهَا بَشَرًا سَوِيًّا»،[3] یعنی: «پس روح خود را به سوى او فرستاديم تا به [صورت] بشرى متعادل بر او نمايان شد». روح به صورت انسان تام برای مريم(س)«متمثّل» شد. روح اعظم موجودی است كه در شب قدر متوجّه عالم طبيعت ميشود. روح اعظم مركز قدسيان و ملائكه است. روح همان موجودی است كه قرآن آن را در يك طرف و ملائكه را در طرف ديگر قرار ميدهد و دربارهاش ميگويد: « تَنَزَّلُ الْمَلَائِكَةُ وَالرُّوحُ فِيهَا بِإِذْنِ رَبِّهِم مِّن كُلِّ أَمْرٍ ».[4] از اين آيه كاملاً روشن است كه اهمیت و ارزش روح به اندازهي تمام ملائكه است. روح قائد و رئيس ملائكه است. روح، جامع كمالات و معلّم ملائكه است.
قرآن ميفرماید: « فَأَرْسَلْنَا إِلَيْهَا رُوحَنَا»،[5] ما براي اعطای فرزند روح را به سوي مريم فرستاديم. آيا مريم(س)ميتوانست روح را درك كند؟ مريم(س)پيامبر نبود؛ او نميتوانست باطن عالم را درك كند. روح هم با چشم مادّي ديده نميشود. روح نميتواند با مريم(س)ارتباط پيدا كند. پس چه باید کرد؟ قرآن در اين مورد ميفرماید: « فَتَمَثَّلَ لَهَا بَشَرًا سَوِيًّا ،[6] روح، خود را به هندسهاي در آورد و به خود «تمثّل» داد. روح به خود يك ظاهر بشري داده و خود را به صورت انسانی زيبا و متعادل نشان داد تا مريم(س)بتواند آن را درك كند.
روح در شب قدر به عالم طبيعت توجّه ميكند. امَا ما انسانهاي معمولي نميتوانيم روح را درك كنيم، زيرا براي ما شب قدر با غير آن فرقي ندارد. ما در این مسجد ستونها، لوسترها، فرشها، و اجسام ديگر را درك ميكنيم، زيرا در ظاهر وجود ما حس جسم شناسي و مادّه شناسي است. ما نميتوانيم ماوراء مادّه و عالم غيب را درك كنيم. روح اعظم یک امر غيبي است و انسان نميتواند آن را درك كند، مگر اينكه روح خود را به صورت يك موجود جسماني تمثّل دهد. در اینجا «تمثّل» يعني اینکه روح ـ که موجودی غیر مادّی است ـ خود را به صورت یک بشر در آورد. روح در واقع شكل و ظاهر بشري ندارد، گوش و چشم و زلف و دست و پا ندارد. پس گاهي ميشود كه موجودات غيبي خود را به شکل موجودات اين عالم ـ مثلاً در هیأت يك پیرمرد نورانی يا يك جوان رشید ـ نمايان ميکنند تا انسانها بتوانند آنها را با چشم درك كنند. امّا این موجود متمثّل شده با موجودات اين عالم فرق بسیار دارد. فرق آن اين است كه او مادّه و وزن ندارد. اگر بخواهيد با او مصافحه كنيد، دست شما با دست او برخوردي ندارد، زيرا موجودي كه متمثِّل شده است، مادّه ندارد. اگر فرضاً چاقو برداريد تا دست او را ببريد، چاقو از هوا رد ميشود و چيزي بريده نميشود. قرآن مجيد اصل تمثّل را برای ما بیان ميكند و ميفرمايد: «... فَتَمَثَّلَ لَهَا بَشَرًا سَوِيًّا »،[7] یعنی: «روح خود را به سوی او فرستادیم تا بر او به صورت بشری متعادل نمایان شد». مريم(س)با تعجّب به روح نگاه كرد، زیرا گمان كرد كه روح بشر است. فلذا گفت: «... إِنِّي أَعُوذُ بِالرَّحْمَن مِنكَ إِن كُنتَ تَقِيًّا »،[8] اگر مرد باتقوایی هستي نزديك من نيا، من از تو به خدا پناه ميبرم. روح گفت: من فرستادهي خداوند هستم و آمدهام که به تو پسری زيبا و برومند عطا كنم. اگر روح براي مريم متمثّل نميشد، اين گفتگو امکانپذیر نبود.
پيامبر اسلام(ص)نیز در معراج حقايق بسیاري را به صورت «تمثّل» مشاهده ميکند. براق يك موجود غيبي و یکی از فرشتگان است، ولي میبایست پیامبر را به مسجدالاقصی ببرد؛ پس به صورت يك مركب متمثّل ميشود. اگر در روايات به اوصاف براق نگاه كنيد، آمده است که سر براق مانند سر انسان، پاهايش مانند پاهاي شتر، يال و گردنش مانند يال و گردن اسبی زيبا و دمش مانند دم گاوی نیرومند بوده است. مسلّم است که در بين حيوانات عالم طبيعت چنين موجودی یافت نميشود. اینها تمثّل هستند. چون براق با پیامبر مواجه است، صورتش همانند وجه انسان است. اما راه رفتن و جثهاش همانند يك شتر قوي است و براي سرعت یافتن به این صورت تمثّل پيدا كرده است. آن طور كه در حديث آمده است براق دو بال داشته و هنگامیکه پيامبر بر آن سوار بوده در آسمان اوج ميگرفته است. اینها حقايق عالم ملكوت است که در نظر پيامبر اكرم متمثّل شده است.
معراج پيامبر اسلام(ص)مراحلی دارد. معراج رسولالله(ص)از مکه تا بیتالمقدس معراج جسماني بوده و در شب انجام گرفته است. لغت «اسري» به معناي رفت و برگشت شبانه است. پيامبر اسلام(ص)نماز عشا را در مکه خواند. سپس آن حضرت بر براق سوار شد و براق اوج گرفت و از فراز كوهها رد شد. سرعت براق چنان بود كه پیامبر پس از بازگشت نماز صبح را نیز در مکه خواند. در ادامهي حديث قمي (که قسمتی از آن در جلسه قبل مطرح شد) چنین آمده است: «قَالَ فَرَقَّتْ بِهِ وَ رَفَعَتْهُ ارْتِفَاعاً لَيْسَ بِالْكَثِيرِ- وَ مَعَهُ جَبْرَئِيلُ يُرِيهِ الْآيَاتِ مِنَ السَّمَاءِ وَ الْأَرْضِ- قَالَ فَبَيْنَا أَنَا فِي مَسِيرِي- إِذْ نَادَى مُنَادٍ عَنْ يَمِينِي يَا مُحَمَّدُ فَلَمْ أُجِبْهُ وَ لَمْ أَلْتَفِتْ إِلَيْهِ- ثُمَّ نَادَانِي مُنَادٍ عَنْ يَسَارِي يَا مُحَمَّدُ فَلَمْ أُجِبْهُ وَ لَمْ أَلْتَفِتْ إِلَيْهِ- ثُمَّ اسْتَقْبَلَتْنِي امْرَأَةٌ كَاشِفَةٌ عَنْ ذِرَاعَيْهَا وَ عَلَيْهَا مِنْ كُلِّ زِينَةِ الدُّنْيَا- فَقَالَتْ يَا مُحَمَّدُ انْظُرْنِي حَتَّى أُكَلِّمَكَ- فَلَمْ أَلْتَفِتْ إِلَيْهَا».[9] پيامبر(ص)میفرماید: براق اوج گرفت ولي نه خیلی زیاد. جبرئيل همراه من بود تا آيات و نشانههای آسمان و زمين را به من نشان دهد. در مسير راه يك منادي از سمت راست مرا صدا زد و گفت: يا محمّد، من به او جواب ندادم و توجّهی نكردم. سپس منادي ديگری از سمت چپ مرا صدا كرد و گفت: يا محمّد، به او نيز جواب ندادم و توجّهی نكردم. سپس ديدم در برابر من زني نمايان شد كه دستانش را تا آرنج بالا زده بود و تمام زيورهای دنيا بر او بود. او از روبرو آمد و مرا صدا زد و گفت: ای محمّد، به من نگاه كن تا با تو سخن بگویم. من به او نيز توجّهی نكردم. جبرئيل از من سؤال كرد: در راه چه ديدي؟ گفتم: از سمت راست من مرا صدا زدند و توجّه نكردم. از سمت چپ مرا صدا زدند و توجّه نكردم. زنی از روبرو آمد و به او نیز توجّه نكردم. جبرئيل به من گفت: كار خوبي كردهاي كه به آنها توجّه نكردهاي. آن كه از طرف راست ندا كرده بود داعی یهودیت بود. اگر جواب ميدادي، امّت تو به دنياي يهود متمايل ميشدند: «ذَاكَ دَاعِي الْيَهُودِ لَوْ أَجَبْتَهُ لَتَهَوَّدَتْ أُمَّتُكَ مِنْ بَعْدِكَ»،[10] و آن كه از طرف چپ تو را ندا كرده داعی مسیحیت بود. اگر جواب ميدادي، امّت تو به سمت مسیحیت متمایل میشدند. آن كه از روبروی تو آمده، دنيا بوده است. مجموعهي عالم طبيعت خود را با تمام زيورهایش به تو نشان داده است و اگر تو به او نظر ميكردي، امّت تو اهل دنيا ميشدند.
پس ندا كننده از طرف راست نمايندهي یهودیت، ندا كننده از سمت چپ نمايندهي مسیحیت، و ندا كننده از روبرو دنيا بوده است كه به صورت يك زن متمثّل شده است. در اينجا دو سؤال مطرح است. پرسش اوّل این است: اگر پيامبر به هر یک از اینها توجّه ميكرد، توجّه او به امّتش چه ارتباطي دارد؟ به عالم و جاهل چه ربطي دارد؟ وظيفهي هر كس با خودش است. اگر پيامبر گرامي اسلام به داعیان مسیحیت و یهودیت یا به آن زن جواب ميداد، چرا باید ملّتش يهودي و مسيحي صفت و یا دنیاگرا ميشدند؟ سؤال دوّم این است: درست است که پيامبر به آنها جواب نداده است، امّا آيا در بين مسلمانان افراد متمايل به يهوديت یا نصرانیت وجود ندارد؟ آيا در بين مسلمين افراد متمايل به دنيا وجود ندارد؟ در بين مسلمين افراد زيادي هستند كه به هر یک از اینها تمایل دارند. پس معناي اين حديث چيست؟
جواب سؤال اوّل اين است كه پيامبر اكرم نسبت به امّتش دو سِمَت دارد: یکی سمت نبوّت و دیگری سمت امامت است. معناي نبوّت اين است كه خداوند به وسيلهي پيامبر اكرم(ص)دين و شريعت خود را به سوي ما فرستاده است تا ما با عمل به آن به سعادت دنيا و آخرت برسيم. سمت ديگر پيامبر سمت امامت و ولايت است. اگر امام یا ولی يك جامعه به هدفی متمايل شد، تابعان آن ولی نيز به آن هدف متمايل ميشوند و از او تبعيّت ميكنند. معناي امام اين است كه او بتواند ارادهي يك جامعه يا بعضي از افراد جامعه را تابع خود كند. اين عالم دو نوع ولی دارد: ولی حق، و ولی باطل. اين آيه دربارهی امامان حق و باطل است: « يَوْمَ نَدْعُوكُلَّ أُنَاسٍ بِإِمَامِهِمْ...».[11] آیهی دیگری که دربارهی امامان باطل است ميفرماید: «وَجَعَلْنَاهُمْ أَئِمَّةً يَدْعُونَ إِلَى النَّارِ... ».[12] قرآن ميگويد: داخلشوندگان به جهنّم، قماربازان، مشروبخواران، حقّه بازان، شیطانصفتان، رباخواران، و سازندگان سخنِ دروغ هر یک امامانی دارند. هر جامعهاي براي خود امام و رهبری دارد. امام هر طبقه كسي است كه افكار و اعمال جمعیتش را به رنگ خود در ميآورد. هركسی كه اعمال و افكار ديگران را به رنگ خود در بیاورد، امام آن جامعه است. قرآن ميفرمايد: « وَجَعَلْنَاهُمْ أَئِمَّةً يَدْعُونَ إِلَى النَّار ». امامانی هستند كه ملّتهاي خودشان را به آتش دعوت ميكنند. فردي كه ديروز پنج رفيق قمارباز داشت و امروز در بساطِ قمار ده نفر را نشانده است جاذبه دارد، چون پنج نفر ديگر را هم آورده است. پس طبقات خوب و بد انسانها امام دارند. فلسفه، عرفان، فقه و اصول، ریاضیات و ساير علوم هم براي خودشان امامانی دارند. پس هم گروه سعادتمندان و هم اهل شقاوت امامانی دارند.
رسولالله(ص)علاوه بر پيامبر بودن صاحب مقام امامت هم بود. رسولالله(ص) براي دوران خاتمیت و جهان بشري امام است. تمثّل یهودیت و مسیحیت پيامبر اسلام(ص)را صدا كردند. اگر پيامبر لبّيك ميگفت، تمام جامعهي مسلمين به یهودیت و مسیحیت تمايل پيدا ميكردند. اگر آن حضرت به دنيا لبّيك ميگفت، تمام مسلمين دنياپرست ميشدند. زيرا كه رسولالله امام بود و امام به هر سمت متمایل شود تابعان او هم به همان سمت متمایل میشوند. پس امام در افكار و اعمال و رفتار جمعیت خود نافذ است. امامِ باطل در فکر و عمل ملّتش را به طرف باطل سوق ميدهد. پيامبر(ص)به سمت باطل متمايل نشد و به آن لبّيك نگفت.
سؤال دوّم اين است كه پيامبر به داعیان یهودیت و مسیحیت جواب نداد، امّا مگر در بين مسلمانان افراد متمايل به یهودیت و مسیحیت پیدا نميشوند؟ پاسخ اين است كه گرچه اینگونه افراد در خلوت به خاطر منافع دنيا با یهودیت و مسیحیت سازش ميكنند، امّا دنياي اسلام آنها را طرد کرده و باطل ميداند. ممكن است كه یک مسلمان دزدي كند، ولي محال است كه فطرتش دزدي را تأييد كند. فطرت مسلمين هرگز یهودیت را تأييد نكرده است. تمام کشورهای اسلامي یهودیت را محكوم ميكنند. پيران، جوانان و همهي اقشار مسلمين یهودیت را ظالم ميدانند، منتها ميگويند كه ما چند روزي با اين ظالمان و غاصبان و متجاوزان سازش كنيم. اما در طول تاريخ هرگز دیده نشده است كه دنياي اسلام بگويد که یهودیت و صهيونيسم حق است. اين به بركت ولايت پيامبر اسلام است. حتي در كاخ ملك فهد هم چنين سخنی نيست. حقیقت این است که هيچ مسلمان نمازخوان و روزهداری اين را نميگويد. هر مسلمانی معتقد است که صهيونيسم باطل است، امّا چون زورش به او نميرسد فلذا صلح ميكند.
چه كسي از مسلمانان هست كه بگويد دنياي استعمارگر مسیحیت حق است؟ چه كسي است كه بگويد کاپیتولاسیون مسیحیت حق است؟ كسي نميگويد اینها حق است. همه ميگويند اینها باطل است. اين تبرّی جستن مسلمانان به برکت همان جواب ندادن پيامبر است. منتها مسلمان تنبل، مادّه پرست و بيرشدی پیدا ميشود که ميگويد: من با باطل صلح ميكنم. او نان را به نرخ روز ميخورد، ولي ميداند که دنياي یهودیت و مسیحیت باطل است. اين اندیشهي باطل بودن دنياي مسیحیت و یهودیت را چه كسي به قلب مسلمانان انداخته است؟ به خاطر لبّيك نگفتن پيامبر در معراج است كه جامعهي مسلمين به یهودیت یا مسیحیت متمايل نميشود. پيامبر اسلام چرا به آنها لبّيك نگفت؟ زيرا آن حضرت امام بود و در مراتب مأموم خودش تأثير داشت. راجع به دنيا هم همین طور است. در امّت پيامبر اسلام(ص)دنیاگرایان زياد هستند. اما چه كسي است كه بگويد دنیاگرایی حق است؟ حتّی دنیاگرایان هم اين بيت سعدي را قبول دارند كه ميگويد:
مگر آدمي نبودي كه اسير ديو ماندي |
|
كه فرشته ره ندارد به مقام آدمیت[13] |
مسلمان دنیادار هم وقتی اين آيه را ميخواند متأسف و متأثر ميشود. آیه میفرماید: «مَنِ اتَّخَذَ إِلَهَهُ هَوَاهُ ...»،[14] یعنی: [آیا ندیدی] آن كس كه هواىِ [نفس] خود را معبود خويش گرفته است. باطن هر کسی حقیقت اين آيه را درک ميكند، زيرا كه انسان موجودی بزرگوار و خليفهي الهي است. اي انسان، اي معجونی از طبيعت و عالم غيب، اي مركز انوار الهي، آيا تو بندهي هوا و هوس و گرايشهاي مادّي گشتهاي؟ آيا اینها را حق ميداني؟ جواب منفي است. پس مسلمان قطعاً بندهي دنيا نميگردد زيرا پيامبر اسلام(ص)به زنی كه تمثّل دنيا بود، لبّيك نگفت. اگر ميگفت، امّتش بندهي دنيا ميشدند. پس پيامبر به امّتش خدمت كرده و ولايتش را در آن نفوذ داده است. پيامبر(ص)از معراج خود بركتهاي بسیاري براي امّتش به ارمغان آورد. من اميدوارم به فضل پروردگار و از بركت نَفَس پيامبر خاتم(ص)از این قسمت كه شرح آن گذشت بهره برده باشيم.
افرادی مانند معاویه هستند که میخواهند با حيله و تزویر منافع دنيا را نگهدارند. اینها ميخواهند بيشتر از حقشان تصاحب کنند. اگر کسی چنین چیزی بخواهد، بايد به رذايل متوسّل شود. اگر شما به تحقيقات علمي و روانشناسی نظر كنيد مطلب را همين گونه مييابيد. دنيا براي علي(ع)و خاندانش در هیأت يك زن زیبا متمثّل و متزيّن شد. ولي آن بزرگواران همچون پيامبر(ص)بودند و هرگز به دنيا متمايل نشدند. علي(ع)میفرماید: «غُرِّي غَيْرِي لَا حَاجَةَ لِي فِيكِ قَدْ طَلَّقْتُك ثَلَاثاً».[15]
انسان در دنيا به ثروت، پول، كتاب و اولاد علاقه دارد. از همه بيشتر انسان به حيات خودش علاقهي وافري دارد. امّا پيامبر برنامهاي از معراج آورد كه انسان به خاطر واقعیت و حقيقت از همهي اینها صرفنظر ميكند. نمونهي بارز آن امام حسين(ع)است که از خاندان پاک پیامبر است. در جريان واقعهي كربلا همهي همراهان آن حضرت به شهادت اشتياق بسیار یافتند.
برای مطالعه کامل مطالب به متن کتاب معراج (مرحوم حضرت آیت الله صائنی ره) مراجعه شود.
[1]- سورهي اسراء، آيهي 1.
[2]- اشاره به آخوند ملّا حسينقلي همداني مؤسس طریقهي سیر و سلوک به روش چهارده معصوم است که سلسله شاگردان آن مرحوم (به ترتیب آقا سیّد احمد کربلایی، آقا سیّد علی قاضی، مرحوم علّامه طباطبایی و سایرین) طریقهي او را دنبال کردهاند.
[3]- سورهي مريم، آيهي 17.
[4]- سورهي قدر، آيهي 4.
[5]- سورهی مریم، آیهی 17.
[6]- همان.
[7]- سورهی مریم، آیهی 17.
[8]- سورهی مریم، آیهی 18.
[9]- تفسير القمي، جلد 2، صفحهی 3.
[10]- همان، صفحهی ۴.
[11]- سورهي اسراء، آيهي 71.
[12]- سورهي قصص، آيهي 41.
[13]- سعدی، کلیّات، قصاید.
[14]- سورههاي فرقان و جاثيه، به ترتیب آيات 43 و 23.
[15]- نهج البلاغه، (للصبحي صالح)، صفحهی 480.