چشمههاي كوثر و رحمت
« سُبْحَانَ الَّذِي أَسْرَى بِعَبْدِهِ لَيْلًا مِّنَ الْمَسْجِدِ الْحَرَامِ إِلَى الْمَسْجِدِ الأَقْصَى الَّذِي بَارَكْنَا حَوْلَهُ لِنُرِيَهُ مِنْ آيَاتِنَا إِنَّهُ هُوَ السَّمِيعُ البَصِيرُ ».[1]
در قسمتهای گذشته سير صعودي پيامبر اكرم(ص)را تا آسمان هفتم طبق روايات وارده بیان كردیم. گفتیم كه در سورههاي «اسراء» و «نجم» راجع به کلیات معراج آياتي آمده است. جزئیات معراج و ملاقاتهاي پيامبر(ص) و اسراري كه رسولالله(ص) آنها را به دیدهي بصيرت و چشم باطن مشاهده کرده است را بیان كردم. انسان بعضي از مطالب را با چشم ميبيند، و لکن حقايقي در جهان خلقت وجود دارد كه انسان نميتواند آنها را با چشم ظاهر ببيند، بلكه باید آنها را با چشم بصيرت دید.
آدمی اشياء اين عالم را با چشم و گوش و سایر حواس پنجگانه درك ميكند، امّا خصوصيّات حضوري و باطني ساير انسانها را با بصيرت درك ميكند. مثلاً ميگويد فلانی انسان دقيقي است، فلانی ارباب كمال و صاحب اندیشهي ژرف است، فلاني قابلاعتماد است. انسان هیچیک از اين خصوصیّات را با چشم نميبيند، بلكه همهي اینها را از راه بصيرت درك ميكند. بصيرت در ما انسانها مرتبهي ضعيفي از چشم باطن است. فرض کنید بگوییم فلان شخص متين است، يا فلان كس صاحب علم بوده و انسان باتقوایي است. اگر سؤال كنيد از كجا دانستي، نميتوانیم بگويیم اینها را چگونه فهميدهایم و قادر نیستیم تشخيص خود را توجيه کنیم. توجيه ما این است که ميگويیم كه ما با بصیرتمان اینها را فهمیدهایم. بصيرت در افراد انسانها متفاوت است. در برخي بصيرت فوقالعاده قوي است، به طوری که در بعضي موارد به مقام مكاشفه و علم حضوري ميرسد.
حواس پنجگانه كه عبارت از بینایی، شنوایی، ذائقه، بویایی و لامسه هستند بيشتر در عالم دنيا به كار ميآيند، امّا عوالمي وجود دارند كه اين حواس در آنجا به درد نميخورد. مثلاً چشم را نميتوان به آنجا برد، اگر هم کسی ببرد مورد استفاده ندارد. زيرا اگر قانون مادّي نباشد، چشم نميبيند. در آنجا نور مادّي وجود ندارد. اگر در مقابل چشم جسم غليظ نباشد، چشم نميبيند. در آن عوالم اجسام كدر و غليظ وجود ندارد. در آن عوالم انسان هر چه ميبيند، با بصيرت ميبيند. خداوند در قرآن كريم ميفرمايد: « مَا زَاغَ الْبَصَرُ وَمَا طَغَى»،[2] بصيرت پيامبر(ص) در معراج طغيان نكرد. پيامبر(ص)در معراج همه چيز (از جمله آسمان هفتم) را به چشم بصيرت ديد. او با ادراك قلبي در آسمان هفتم سير كرد. او در بیتالمعمور نماز خواند. عدهای از اصحاب آن حضرت لباس نو داشتند که داخل بیتالمعمور شدند و با او نماز خواندند و عدهي دیگری از اصحاب لباس كهنه داشتند كه به بیتالمعمور وارد نشدند. همان طور که در قسمتهای گذشته گفتم، لباس تازه و كهنه در آن جهان غير از لباس تازه و كهنه در عالم طبيعت است.
ادامهی حدیث معراج در کتاب مرحوم قمي چنین است: «ثُمَّ خَرَجْتُ فَانْقَادَ لِي نَهَرَانِ نَهَرٌ يُسَمَّى الْكَوْثَرَ، وَ نَهَرٌ يُسَمَّى الرَّحْمَةَ فَشَرِبْتُ مِنَ الْكَوْثَرِ وَ اغْتَسَلْتُ مِنَ الرَّحْمَةِ ثُمَّ انْقَادَا لِي جَمِيعاً حَتَّى دَخَلْتُ الْجَنَّةَ فَإِذَا عَلَى حَافَتَيْهَا بُيُوتِي وَ بُيُوتُ أَزْوَاجِي- وَ إِذَا تُرَابُهَا كَالْمِسْكِ- فَإِذَا جَارِيَةٌ تَنْغَمِسُ فِي أَنْهَارِ الْجَنَّةِ فَقُلْتُ لِمَنْ أَنْتِ يَا جَارِيَةُ «فَقَالَتْ لِزَيْدِ بْنِ حَارِثَةَ فَبَشَّرْتُهُ بِهَا حِينَ أَصْبَحْتُ، وَ إِذَا بِطَيْرِهَا كَالْبُخْتِ وَ إِذَا رُمَّانُهَا مِثْلُ الدِّلَاءِ الْعِظَامِ، وَ إِذَا شَجَرَةٌ لَوْ أَرْسَلَ طَائِرٌ فِي أَصْلِهَا- مَا دَارَهَا تِسْعَمِائَةِ سَنَةٍ، وَ لَيْسَ فِي الْجَنَّةِ مَنْزِلٌ إِلَّا وَ فِيهَا فَرْعٌ مِنْهَا- فَقُلْتُ مَا هَذِهِ يَا جَبْرَئِيلُ فَقَالَ هَذِهِ شَجَرَةُ طُوبَى، قَالَ اللَّهُ طُوبى لَهُمْ وَ حُسْنُ مَآبٍ».[3]
ترجمه: از بیتالمعمور خارج شدم، دو نهر در اختيار خود ديدم يكي به نام كوثر و ديگري به نام رحمت بود. از آب نهر كوثر نوشیدم و در آب نهر رحمت شستشو كردم. آنگاه هر دو نهر تسليم من شدند تا آنكه وارد بهشت شدم.[4] ناگهان در دو طرف آن خانهي خود و اهلبیتم را مشاهده کردم و ديدم كه خاكش مانند مشك معطر بود. دختري را ديدم كه در نهرهاي بهشت غوطه ميخورد. پرسيدم: ای دختر، تو از آنِ كيستي؟ گفت من از آنِ زيد بن حارثهام. صبح اين مژده را به زيد بن حارثه دادم. نگاهم به مرغان بهشتي افتاد كه مانند شتران دو کوهان بودند. انار بهشت را ديدم كه مانند دلوهاي بزرگ بود. درختي ديدم كه به اندازهاي بزرگ بود كه اگر مرغي ميخواست دور تنهي آن را طي كند، ميبايستي هفتصد سال پرواز ميكرد. در بهشت هيچ خانهاي نبود، مگر اينكه شاخهاي از آن درخت بدان جا سر كشيده بود. از جبرئيل پرسيدم اين درخت چيست؟ گفت اين درخت «طوبي» است كه خداوند آن را به بندگان صالح خود وعده داده و فرموده است «سرانجام نيك مر ايشان راست».
شرح: پيامبر(ص) ميفرماید: از بیتالمعمور خارج شدم و به سياحت خود در آسمان هفتم ادامه دادم. دو نهر پر آب و صاف مطيع من شدند. معناي مطيع شدن اين است كه اين دو نهر به کسی غير از پیامبر اجازه نميدادند که از آب آنها استفاده كند، به این معنا که چشمهها به غير پیامبر طغيان كرده و تسلیم او نميشدند. امّا هر دو چشمه مطيع پیامبر شدند. نكتهي دیگری از كلمهي «منقاد» و مطيع استفاده ميشود كه اين دو چشمه داراي درك و شعور بودهاند. آنها واردشونده را ميشناسند و ميدانند كه مطيع چه كسي شوند. پس اين نهرها مثل نهرها و چشمههايي كه ما در دنيا ديدهايم نبودهاند. نهرهای دنیوی شعور و تشخيص ندارند، ولي آن دو چشمه در آسمان هفتم داراي حيات و شعور بودهاند و تشخيص دادهاند كه بايد تسلیم پيامبر خاتم(ص)شوند.
نكتهي سوّم اين است كه پيامبر(ص) از كجا تشخص داد كه اینها مطيع آن حضرت هستند؟ از كلمهي «انْقَادَاً» استفاده ميشود كه پيامبر(ص) اطاعت اين دو چشمه را درك كرد و اين دو چشمه به پيامبر(ص) اظهار محبت كردند و مطیع آن حضرت شدند. خداوند در قرآن كريم ميفرماید: «... وَإِنَّ الدَّارَ الْآخِرَةَ لَهِيَ الْحَيَوَانُ لَوْ كَانُوا يَعْلَمُونَ ».[5] «یعنی همانا جهان آخرت سراپا حیات است اگر انسانها میدانستند». شاید این دو چشمه به پيامبر(ص) پيام دادند كه ما مطيع تو هستيم يا وقتي او را ديدند از حركت ايستادند. حتماً چنين مطالبي هست، زيرا آن حضرت درك كرد كه آن دو چشمه مطيع او هستند. جبرئيل نزد پيامبر(ص) بود. پيامبر(ص) از جبرئيل اسمي نميبرد و نميگويد كه اين دو چشمه مطيع جبرئيل هم شدند. چون نميگويد، ظاهراً اینگونه است كه اين دو چشمه مطيع جبرئيل نميشوند. جبرئيل فقط در آنجا حاضر بوده است.
پيامبر(ص) ميفرماید که من از آب چشمهي كوثر نوشیدم. به همین خاطر است كه رسولالله(ص) منشأ خير كثير در جهان آفرينش شده است. فاطمه(س)و فرزندان آن حضرت منشأ خیر کثیر هستند. همهی انسانهای مؤمن که تربیت شدهي پيامبرند نیز خير كثير هستند. اینها به بركت آن است که پيامبر(ص) در معراج از چشمهي كوثر نوشیده است. افكار و روش پيامبر(ص) موجي در ابعاد گوناگون علوم متعدد و نیز حركتهاي اجتماعي و سياسي دنيا ایجاد کرد که دامنهي آن تا قيامت باقي است. مفسّران حضرت فاطمه(س)را كوثر گفتهاند، در صورتي كه پيامبر(ص) در تمام ابعاد منبع كثرت بود. علي(ع) را چه كسي تربيت كرد؟ آن حضرت خودش منبع كثرت شد. علم و فكر و روش و سلوك آن بزرگوار خير كثير بود. علي(ع) در باز كردن دريچهي جهان غيب و وارد كردن انسان به مقام ولايت الهي منشأ كثرت شد. اصحاب پيامبر(ص) منبع کثرتاند. كلمات پيامبر(ص) منبع كثرت است. همهي اینها به بركت چشمهي كوثر بود كه مطيع پيامبر(ص) شد. رسولالله(ص) از آب كوثر نوشید و كوثر جزئی از وجود آن حضرت شد. پيامبر(ص) بعد از بازگشت از معراج كوثر را برای جامعه بشری به ارمغان آورد. فلذا در روايات آمده است كه فاطمه(س)كوثر است و اين درست است زيرا كه فاطمه(س)جزء وجود پيامبر(ص) است.
چشمهي ديگری كه منقاد و مطيع پيامبر(ص) شد چشمهي رحمت بود. خداوند در قرآن مجيد ميفرمايد: « وَمَا أَرْسَلْنَاكَ إِلَّا رَحْمَةً لِّلْعَالَمِينَ»،[6] یعنی: ما تو را جز رحمتى براى جهانيان نفرستاديم. در دعای ماه رمضان ميخوانیم: «...اللَّهُمَّ أَغْنِ كُلَّ فَقِيرٍ اللَّهُمَّ أَشْبِعْ كُلَّ جَائِعٍ اللَّهُمَّ اكْسُ كُلَّ عُرْيَانٍ اللَّهُمَّ اقْضِ دَيْنَ كُلِّ مَدِينٍ اللَّهُمَّ فَرِّجْ عَنْ كُلِّ مَكْرُوبٍ...»،[7] یعنی: «خدايا هر تهيدستى را بىنياز كن، خدايا هر گرسنهاى را سير كن، خدايا هر برهنهاى را بپوشان، خدايا قرض هر بدهكارى را ادا كن، خدايا غم هر غمزدهاى را برطرف كن...». ملاحظه ميکنید كه اين دعا دربارهي همهی انسانهاست و فقط دربارهي مسلمانان نيست. حضرت علی(ع) فرمود: با غلامتان همانند فرزندان و برادرانتان رفتار كنيد. آن حضرت براي اين سخن خویش دليل بيان كرد و فرمود: «إِمَّا أَخٌ لَكَ فِي الدِّينِ وَ إِمَّا نَظِيرٌ لَكَ فِي الْخَلْقِ»،[8] یعنی: «اگر او مؤمن است برادر ديني توست و اگر غير مؤمن است در خلقت و ساختمان وجود مانند تو است». آنچه را كه تو ميخواهي او هم ميخواهد. اگر تو از آزادي لذّت ميبري، پس به او نيز آزادي بده. اگر بر او سخت بگیری عاصي ميشود و بالأخره طغيان ميكند و زنجير بندگی را پاره ميكند و بلواي اجتماعي به راه مياندازد.
پيامبر(ص) خود را در چشمهي رحمت شستشو داد، پس آن حضرت پاكيزه و مطهّر شدهی چشمهي رحمت الهی است. شما در پيامبر(ص) غير از رحمت چيزي نميبينيد. پس هر دو چشمه مطيع او شدند و آن حضرت ربالنوع و عین رحمت خداوند شد. پيامبر(ص) سپس داخل بهشت شد. اين بهشت که پیامبر وارد آن شد، بهشت برزخي نيست بلكه «جنَّةُ المأوي» است. پیامبر همراه جبرئيل(ع) وارد بهشت ابدی شده است. پيامبر(ص) ميفرمايد: ديدم كه محيط بهشت منزلهاي ماست و وقتي كه به زمين بهشت نگاه كردم دیدم که مانند مشك معطّر است. يك حوري بهشتي را ديدم كه در نهري بود. به او گفتم: تو متعلّق به چه كسي هستي؟ گفت: من متعلّق به زيد بن حارثه هستم. پيامبر(ص) ميگويد: وقتي از معراج برگشتم به زيد گفتم که متعلقهی او را در بهشت ديدم.
زيد بن حارثه از پاکبازان و طرفداران و دوستداران پيامبر اسلام(ص) است. زيد همان مردي است كه روزي رسولالله(ص) او را در مسجد در حال عروج دید. پيامبر با بصيرتي كه داشت دانست كه زيد مشغول عالم غيب است. از میان جمعیت به زید گفت: «كَيْفَ أَصْبَحْتَ»؟ یعنی: امروز در چه حالي هستي؟ زيد گفت: «أَصْبَحْتُ يَا رسولالله مُوقِناً»،[9] یعنی: «من در حال يقين هستم»، یعنی: اکنون شك، ظن، وهم از وجود من رخت بربسته و من غرق يقينم؛ من صاحب علمالیقین شدهام. قرآن كريم خصوصیت اهل يقين را اینگونه بيان ميكند: « كَلَّا لَوْ تَعْلَمُونَ عِلْمَ الْيَقِينِ ﴿۵﴾ لَتَرَوُنَّ الْجَحِيمَ ﴿۶﴾»،[10] یعنی «اگر به طور يقين ميدانستيد، حتماً جهنّم را مشاهده ميكرديد». از این آیه استنباط میشود که هر كس در همين عالم به مرتبهي يقين برسد، جهنّم و بهشت را ميبيند. به معنای دیگر، او با ملكوت عالم ارتباط پيدا ميكند.
زيد کسی است که به واسطهی تبعیت از پيامبر(ص) به مرتبهي يقين رسيده بود. پيامبر6فرمود كه اي زيد، هر ادعايي شاهدي لازم دارد. اگر تو اهل يقين هستي، شاهد تو چیست؟ زيد گفت: يا رسولالله! آیا اجازه ميدهيد من جايگاه یکایک كساني كه در اينجا حاضر هستند را بگويم، که كداميك در بهشت است و كداميك در جهنّم است؟ آیا اجازه میدهید حالات برزخي و قيامتي آنها را بگویم؟ هنگامی كه زيد به طور جدی حقيقت نص آيهي قرآن را بدون اينكه کسی متوجه آن شود به پيامبر(ص) عرض كرد، آن حضرت دست خود را بر روي لبان مباركش نهاد و فرمود: اي زيد، دم فروكش، سخن مگوی و سر را فاش مكن. اي زيد، از اسرار الهی پرده برندار، زيرا كه خداوند بر باطن عالم پرده كشيده است. بگذار این اسرار تا روزي كه خداوند معیّن کرده مستور بماند.
رسولالله(ص) فرشتهي متعلّق به زيد را در نهرهاي ابدي، در كوثر، در رحمت و در جنّت مشاهده كرد و ديد كه او آب تني ميكند تا حيات و شعور و ادراك و جمال حقيقت بهشت دائماً در او افزوده شود. رسولالله اين مشاهده را بعد از مراجعت از معراج برای زيد بازگفت و به او بشارت داد که اي زيد، من نتيجهي رياضتها و خویشتنداری تو را در عالم ديگر با بصيرتم ديدم. تو اهل يقين هستي. عالم ملكوت براي اهل يقين آماده است. حضرت ابراهيم(ع) نیز از اهل يقين بود كه قرآن كريم دربارهاش ميفرمايد: « وَ کَذلِکَ نُري إِبْراهيمَ مَلَکُوتَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ لِيَکُونَ مِنَ الْمُوقِنينَ».[11]
رسولالله(ص) سپس ميفرماید: در ادامهي سير خود پرندگان بسیاری دیدم که مانند شترهاي دو کوهان بودند. انارهایي را ديدم كه هر كدام از آنها به بزرگي يك دلو بود. درخت بزرگي را ديدم كه اگر پرندهي تیزپروازی اطراف تنهي آن را دور ميزد، هفتصد سال طول ميكشيد و ديدم كه هيچ منزلي در بهشت وجود ندارد مگر اينكه شاخهاي از آن درخت در آن منزل آويخته است. به جبرئيل گفتم اين درخت چه درختي است؟ چرا شاخههای اين درخت در منازل بهشتيان آويزان است؟ جبرئيل(ع) گفت: يا رسولالله اين درخت «طوبي» است. پيامبر سپس اين آيه را خواند: «... طُوبي لَهُمْ وَ حُسْنُ مَآبٍ »،[12] برگشتگاه و طوباي زيبا براي بهشتيان است.
اين درخت با آن تنهي عظیم و شاخههاي فراوانش كه از هر منزل بهشتي آويزان است، چگونه درختي است؟ این درخت ولايت کلیهی الهي است و منزلهاي بهشتيان با شاخههاي ولايت قائم است. این ولايت مقام محمّدي و ولايت مطلقهي علی بن ابيطالب(ع) است. در بعضي از روايات آمده است كه شجرهي طوبي اميرالمؤمنين علي(ع) است. این به آن معناست كه ولايت کلیهی مولي علي(ع) متّكي به ولايت پيامبر(ص) است و ولايت خاتمیت نيز از ولايت مطلقهي حضرت پروردگار سرچشمه ميگيرد. آن ولايت در بهشت به صورت شجرهي طوبي متمثّل شده است. طوبی درخت زيباي بزرگ و تنومندی است كه زوال نمییابد و در منزل هر فرد بهشتي يك شاخه از آن هست. در كدام منزل در بهشت فردی ساكن است كه بدون ولايت خدا و رسولالله(ص) و علي بن ابيطالب(ع) و اهلبیت: باشد؟ كسي را بدون ولايت الهي و بدون ولايت اين بزرگواران به بهشت راه نميدهند.
حديثی از بحارالانوار دربارهي موقعیت حضرت فاطمه(س) بیان میکنم که نشان ميدهد آن حضرت هم صاحب مقام ولايت الهي است. «أَبِي عَنِ ابْنِ مَحْبُوبٍ عَنِ ابْنِ رِئَابٍ عَنْ أَبِي عُبَيْدَةَ عَنِ الصَّادِقِ(ع) ، قَالَ: كَانَ رسولالله(ص) يُكْثِرُ تَقْبِيلَ فَاطِمَةَ(س) فَأَنْكَرَتْ ذَلِكَ عَائِشَةُ فَقَالَ رسولالله(ص) يَا عَائِشَةُ إِنِّي لَمَّا أُسْرِيَ بِي إِلَى السَّمَاءِ دَخَلْتُ الْجَنَّةَ فَأَدْنَانِي جَبْرَئِيلُ مِنْ شَجَرَةِ طُوبَى وَ نَاوَلَنِي مِنْ ثِمَارِهَا فَأَكَلْتُهُ فَحَوَّلَ اللَّهُ ذَلِكَ مَاءً فِي ظَهْرِي فَلَمَّا هَبَطْتُ إِلَى الْأَرْضِ وَاقَعْتُ خَدِيجَةَ فَحَمَلَتْ بِفَاطِمَةَ فَمَا قَبَّلْتُهَا قَطُّ إِلَّا وَجَدْتُ رَائِحَةَ شَجَرَةِ طُوبَى مِنْهَا».[13]
شرح: رسولالله(ص) حضرت فاطمه(س)را بسیار دوست داشت. گاهی كه آن حضرت به مسافرت ميرفت، بعد از برگشتن از مسافرت از شدت علاقه و محبت فاطمه(س)را میبوسید. عايشه از اين عمل پيامبر(ص) ناراحت ميشد و گاهي هم به آن اعتراض ميكرد. رسولالله فرمود: اي عايشه، در اين مورد حقيقت و سری هست و آن این است: وقتي در مکه به معراج رفتم، در نزديكي سدرة المنتهي شجرهي طوبي را ديدم. با اشارهي جبرئيل از ميوهي آن خوردم. پروردگار آن ميوهي بهشتي را در ظهر من به نطفه تبديل كرد. بعد از مراجعت از معراج با خديجه ملاقات كردم و سپس فاطمه(س)متولد شد. هر گاه فاطمه را میبوسم، عطر ميوهي شجرهي طوبي را از او استشمام ميكنم. پیامبر مجذوب شجرهي طوبي است. او از آن محبوب آسماني دور افتاده است. قلب او براي شجرهي طوبي پر ميزند و براي استشمام عطر آن فاطمه(س)را میبوسد. فاطمه(س)از شجرهی طوبي است و زماني كه در اين عالم زندگي ميكند، عطر آن را دارد. به موجب اين حديث ميتوان گفت که هم نسب فاطمه(س)منتسب به ملكوت است و هم نسل او ملكوتي است.
پيامبر(ص) در حدیث دیگری ميفرماید: من در بهشت سیر میکردم که حادثهی شگفتآوری را مشاهده کردم؛ ديدم که فرشتگان براي مؤمنان قصرهایی ميسازند ولي گاهي دست از کار میکشند و ادامه نمیدهند. بعد از مدتي مصالح ميرسد و آنها خانههاي ناقص را كامل ميكنند. از فرشتهاي سؤال كردم چرا گاهي كار ميكنيد و گاهي دست از کار میکشید؟ فرشته در جواب گفت: مصالح ما از اعمال بندگاني است كه داراي نيّتهاي پاك و خالص الهياند. گفتار پاك و اعمال صالح بندگان از زمين ميآيد. هر گاه که آن اعمال پاك را ميآورند، ما كار ميكنيم و اگر نه ما دست از کار ميکشيم. فرشته سپس گفت: مصالح اين خانه كه من اکنون ميسازم «سُبحانَ اللهِ وَ الحَمدُ لِلّهِ وَ لا اِلهَ اِلاّ اللهُ وَ اللهُ اَكبَرُ» است. پس اگر كلمات طيّب از قلب سليم صادر شود، در عالم غيب و ملكوت به ابزار خانه براي صاحب آن تبديل ميشود. آيهي مربوط به اين حديث اين است كه خداوند ميفرمايد: « إِلَيْهِ يَصْعَدُ الْكَلِمُ الطَّيِّبُ وَالْعَمَلُ الصَّالِحُ يَرْفَعُهُ »،[14] كلمات طيّب و گفتارهاي پاك به محضر پروردگار ميرود. امّا خود كلمات نميتواند بالا رود بلكه عمل صالح بندگان خداست كه آنها كلمات را عروج ميدهد. پس انسان بايد سخن پاك و راست بگويد، اعتقاد پاك داشته باشد و به حقايق معتقد باشد تا اعمال و گفتارش به آسمان برود.
حديث آخری كه ميخوانم اين است: پيامبر ميفرماید، حضرت ابراهيم(ع) نام مرا برد و گفت پسر عزيز من، از طرف من به امّت خود سلام برسان و بگو كه آنها در بهشت قصرها و باغها و نهرهايي دارند که با گفتن «سُبحانَ اللهِ وَ الحَمدُ لِلّهِ وَ لا اِلهَ اِلاّ اللهُ وَ اللهُ اَكبَرُ» درست ميشود. فلذا از گفتن و تكرار اين اذکار غفلت نكنیم و آنها را با فکر، توجّه، نيّت و اعتقاد پاک بگويیم.
برای مطالعه کامل مطالب به متن کتاب معراج (مرحوم حضرت آیت الله صائنی ره) مراجعه شود.
[1]- سورهي اسراء، آيهي 1.
[2]- سورهي نجم، آيهي 17.
[3]- تفسير القمي، جلد 2، صفحهی 11.
[4]- نهرهای کوثر و رحمت غیر از نهرهای جاری در بهشت است.
[5]- سورهي عنكبوت، آيهي 64.
[6]- سورهی انبیاء، آیهی ۱۰۷.
[7]- مفاتيح الجنان.
[8]- شرح نهجالبلاغه، جلد 17، صفحهي 32.
[9]- اصول كافي، جلد 2، صفحهي 53.
[10]- سورهي تكاثر، آيات 5 و 6.
[11]- سورهي انعام، آيهي 75.
[12]- سورهي رعد، آيهي 29.
[13]- بحار الانوار (ط - بيروت)، جلد 18، صفحهی 364.
[14]- سورهي فاطر، آيهي 10.