مباحثه ابليس وملائكه (قسمت دوم)
پاسخ اين سؤالها را بايد با هوش کافي از لابهلاي هزاران کتاب جستوجو کرد تا به جواب کامل رسيد. در رابطه با سؤال اول دو برداشت وجود دارد، يکي اينکه ابليس از حکمت خلقت همه موجودات سؤال کرده است و ديگر اينکه موضوع سؤال او فقط حکمت خلقت انسان بوده است. براي به دست آوردن حقيقت مطلب ابتدا بايد معني واژه حکمت را بررسي کنيم. در معني حکمت آمده است: «الحِکمَه: و هي جَهَتُ الخَيرِ وَ الصَّلاحُ الَّذي يبغي الفاعِلُه اِلي الفعل»؛ اگر کسي بخواهد اقدام به عملي بکند از او سؤال ميشود که مقصود و فايده عمل تو چيست؟ و پاسخ اين سؤال حکمت عمل را مشخص ميکند. از امام علي (عليه السلام) سؤال شد که عمل خلقت خداوند چگونه است آيا گاهي خلق ميکند و گاهي نميکند و يا اينکه دائما در حال خلق کردن است؟
حضرت در پاسخ فرمود: «مازال سيدي بالفضل معروفا»؛ يعني آقا و مولاي من از ازل خلق ميکند و داراي جود و فضل است. جود يعني: «إعطا الشيء بلا عوض و لا غرض»؛ جود يعني اينکه از راه اختيار و بدون عوض و غرض اعطا و بخشش شود. حال خداوند که داراي جود و فضل است و عطاي او بلاعوض است، بر اساس چه حکمتي انسانها و موجودات را خلق کرده است؟
در معنايي که براي حکمت نقل شد، عنصر اختيار مطرح است. وقتي خداوند ميفرمايد جهنم را از ابليس و پيروانش پر ميکند باز مسئله اختيار را بيان ميکند چراکه پيروان ابليس به اختيار خود از او پيروي کردهاند. مولوي ميگويد:
اينکه گويم اين کنم يا آن کنم | خود دليل اختيار است اي صنم |
بنابراين احتمال اول درباره اين سؤال ساقط ميشود يعني معلوم است که مورد سؤال ابليس حکمت خلقت همه موجودات نبوده و منظور حکمت خلقت انسان است که داراي اختيار بوده و ميتواند راه مستقيم را انتخاب کند.
خداوند به انسان اختيار داده است که ميتواند از آن به نحو احسن استفاده کرده و به انسانيت و کمال مطلوب برسد. اگر انسان در مسير مستقيم خداوند قدم بردارد، خداوند او را هدايت ميکند و در مواردي که نه از روي عنان و لجاجت بلکه از روي اضطرار عقب بماند آنرا رحمت خداوند جبران ميکند.
درباره سؤال اول ابليس بايد اين نکته را نيز توضيح داد که وقتي يک فعل از فاعل صادر ميشود فايده آن فعل يا به فاعل خواهد رسيد و يا به مفعول ميرسد. اگر حالت اول را در نظر بگيريم بايد بگوييم فايده فعل به خود فاعل ميرسد و اين در حالتي صادق است که فاعل دچار نقصان بوده و با انجام آن فعل از خود رفع نقصان میکند که اين مسئله درباره ذات اقدس الهي صادق نيست. در علم منطق چنين است که اگر سؤال غلط باشد، براي آن سؤال جوابي وجود ندارد، حال اگر منظور ابليس اين بوده است که خلقت انسان براي ذات خداوند داراي فايده بوده است سؤال غلط ميشد و بايد بدون پاسخ ميماند، در حاليکه همانطور که ذکر شد خداوند پاسخ اجمالي به ابليس داده است. بنابراين ابليس نيز بر اين امر واقف بوده است که فايده خلقت انسان به خود انسان ميرسد نه به خداوند که خالق انسان است و وقتيکه سؤال ميکند فايده و حکمت خلقت انسان چه بوده است، منظور فايده خلقت براي انسان است. اين مسئله از نظر قرآن کريم روشن است و پرواضح است که خداوند انسان را براي رسيدن به کمال و سعادت خلق کرده است و مقصود اين بوده است که از طبيعت انسان افراد کامل و داراي ولايت الهي به دست آيد و اين ولايت به آن افراد قائم باشد که فايده آن ولايت شامل حال انسانيت ميشود. حال ممکن است اين مسئله به نظر برسد که بعضي از انسانها به اين مقام ميرسند اما بعضي ديگر در طول مسير ساقط ميشوند. براي پاسخ به اين مسئله از اين مثال استفاده ميکنم که وقتي يک باغبان درخت سيب ميکارد و آن درخت بزرگ شده و شاخههاي آن در هم فرو ميروند و مزاحم يکديگر شده و مانع رسيدن نور ميشوند، در اين حال بايد بعضي از آن شاخهها را قطع کرد، در اينجا مصلحت اين است که آن شاخههاي مزاحم قطع شوند تا شاخههاي ديگر بتوانند رشد کنند. اما بايد اين نکته را نيز در نظر داشت که در ساقط شدن انسان در مسير کمال خود، اختيار او نيز دخيل است، يعني با اينکه خداوند به انسان عقل عنايت کرد و انبياء نيز راه نجات را به او نشان دادند، باز هم به اختيار خود و از طريق سوء انتخاب و نيز مغلوب شدن به هوس و شهوت، خود را ضايع کرده و سقوط از مقام انسانيت و کمال را در آغوش گرفت. بنابراين حکمت خلقت، رسيدن به جوهر کمال است و انسان براي رسيدن به اين مطلوب دو مرحله را طي ميکند که يکي مربوط است به خلقت وجود او که خداوند آن را از نطفه، علقه، مضغه، استخوان و گوشت آفريده است و پس از رد شدن از اين مرحله، در مرحله بعد بايد با اختيار خود، به وسيله تقواي الهي وجود خود را پرورش دهد. بنابراين زمينه کمال در همه انسانها قرار داده شده است و اين انسان است که با اختيار خود آنرا به ثمر نشانده و به سعادت ميرسد و يا آنرا تباه ميکند.
اعتراض ديگر ابليس اين بود که «هَب اَنَّه کَلَّفني بِمَعرِفَتِهِ و طاعَتِهِ فَلَّماذا کَلَّفَني بالسّجود»؛ خدايا من بنده تو هستم چه میشد که هر گونه تکليفی برای من مشخص میکردی ولی مرا مکلف به سجده بر آدم نمیکردی. در رابطه با اين مبحث بايد به چند نکته پرداخته شود؛ انسان و ابليس که از جنس اجنّه است موجودات صاحب اختيار و ذی شعور هستند که علاوه بر ملکوت دارای جنبه ملکی نيز هستند و به عبارت ديگر غير از ملائکه که جنبه ملکی ندارند، موجودات ديگر دارای نقاط ضعف مخصوص خود هستند که سجده بر آدم نيز نقطه ضعف ابليس بود.
در عالم طبيعت برای هر موجودی ظاهر و باطن وجود دارد و در اکثر موجودات از ظاهر به باطن آنها رسيدن آسان است، مثلاً اگر يک قطعه آهن را در نظر بگيريم ظاهر آن دارای طول و عرض و رنگ مشخص است و با ذوب کردن آن در کوره آهنگری میتوان به ترکيبات و مواد وجودی آن پی برد اما انسان از جمله موجودات پيچيده است که دارای ظاهری زيبا و باطنی پيچيده است، در باطن انسان عواطف و غرايز متفاوتی وجود دارد که بايد تک تک آنها به محک کشيده شود. اگر در اين عالم موجود ديگری نيز وجود داشته باشد که مانند انسان دارای عقل و اختيار بوده و در مسير زندگی خود قادر به انتخاب خير و شر باشد، آن هم بايد مانند انسان به بوته آزمايش آيد. از نظر قرآن کريم، اجنّه موجودات خاص هستند که مانند انسان دارای مذکر و مؤنث و قاعده توالد و تناسل بوده و دارای اختيار و شعور هستند. ابليس نيز از جنس اجنّه بوده و دارای عقل و شعور و اختيار است و در ميان اجنّه روشنفکرترين آنها به حساب میآيد؛ حال ابليس نيز به دليل مختار بودن بايد امتحان میشد و سجده بر آدم محکي برای ابليس بود که به دليل استکبار در برابر خداوند در آن امتحان پيروز نشد. از نظر قرآن کريم و نيز بر اساس منطق انسانی، معصيت استکبار و خودخواهی در برابر امر پروردگار از جمله بزرگترين معاصی است چراکه همه موجودات آسمانها و زمين نسبت به خداوند حالت بندگی داشته و وجود آنها قائم به خداوند يگانه است. اگر خداوند رحمت و توجه خود را از عالم هستی بردارد هيچ چيز در جای خود ثابت نخواهد بود و حتی قرآن کريم نيز بر اين امر تأکيد دارد که هيچ موجودی مستقل از خداوند نبوده و وجود همه هستی قائم به خداوند است.
کسانی که در مقام بندگی خداوند دچار استکبار میشوند در حقيقت خود را مستقل از خداوند میدانند که به اين رذيله اخلاقی در علم اخلاق عنانيت گفته میشود؛ اين استقلال طلبی در مقابل خداوند کفر بوده و مستلزم جهنم خواهد بود. ابليس در برابر خداوند استکبار ورزيد و از درگاه خداوند طرد شد در حاليکه «المستکبر» يکی از اسماء خداوند بوده و اين ويژگی منحصر به خداوند است.
برای مطالعه کامل مطالب به متن کتاب تفسير موضوعي قرآن کريم(مرحوم حضرت آیت الله صائنی ره) مراجعه شود.