مباحثه ابليس وملائكه (قسمت سوم)
ابليس در سؤال چهارم خود ميگويد: چرا وقتي من به آدم سجده نکردم مرا طرد کردي؟ من بد کردم و ترک سجده کردم و تو مرا لعن و طرد کردي. اگر مرا به جاي صفت «ذوالانتقام»، مشمول صفت «الرحمن» خود ميکردي براي من سود داشت و در عين حال براي تو ضرري نداشت.
در پاسخ به اين سؤال اين توضيح لازم است که عملي که از انسانها صادر ميشود داراي جزا است و اين جزا دو نوع است: اول جزاي قراردادي و اعتباري و دوم جزاي عيني و خارجي است که جنبه واقعي و تکويني دارد. در پاداش اعتباري رابطه وجودي ميان عمل و جزا لازم نيست بلکه اين رابطه تابع اعتبار و قرارداد است، پاداش اعتباري قابل تبديل است، ميتواند زياد يا کم شود. اما رابطه عيني و واقعي قابل تبديل نيست، مثلاً کسي که گوشت فاسد را ميل کند قطعاً مسموم ميشود، هرچه بگويد من مسموم نميشوم، چه بخواهد و چه نخواهد مسموم خواهد شد.
حال نکته قابل تأمل اين است که آيا جزاي اعمال انسانها از نوع قراردادي بوده و يا از نوع عيني است؟ فلسفه عام اديان و همه کتب آسمانی به خصوص قرآن کريم بيانگر آن هستند که خداوند متعال بر اساس حکمت بالغه خود رابطه ميان عمل و جزا را رابطه وجودی قرار داده است. رسول اکرم (صلي الله عليه و آله) ميفرمايد: «الدنيا مزرعه الآخره»؛ هرکس هر عملي در دنيا انجام دهد، در آخرت جزايش را خواهد ديد. کسي نميتواند در عوض عمل بد خود انتظار جزاي نيک داشته باشد، بنابراين رابطه عمل و جزا رابطه وجودی بوده و جنبه عيني و تکويني دارد و در جزای عمل هيچ چيز غير از نفس آن عمل تأثير ندارد، چنانکه خداوند در قرآن کريم ميفرمايد: ﴿فَإِذَا نُفِخَ فِي الصُّورِ فَلَا أَنسَابَ بَيْنَهُمْ يَوْمَئِذٍ وَلَا يَتَسَاءلُونَ﴾[1]؛ در روز قيامت به نسب افراد توجه نميشود.
رابطه بين عمل و جزا رابطه وجودي است و هرکس ثمره عمل خود را خواهد ديد. افراد جهنمي التماس ميکنند که خدايا ما را به دنيا برگردان تا عمل خوب انجام داده و بدیهايمان را جبران کنيم و در جواب ميشنوند: ﴿قَالَ اخْسَؤُوا فِيهَا وَلَا تُكَلِّمُونِ﴾[2] ؛ دور شويد و به دوزخ درآييد و با من لب از سخن فرو بنديد. اين بيان به اين معني نيست که خداوند رحمان نيست، بلکه جهنم جائي است که با عمل انسان ارتباط دارد و خداوند بر اساس قاعده اعتبار، کسي را به جهنم نميبرد بلکه جزا بستگي به عمل دارد و اين رابطه وجودی عمل و جزا قابل تغيير نيست مگر به شرط توبه.
ابليس خداوند را نشناخته بود و رابطه وجودي بين عمل و جزا را درک نکرده بود، با اينکه دستور خداوند را بدون هيچ ابهامی دريافت کرد ولی در برابر خداوند استکبار و استقلال طلبی ورزيد و چون ميان عمل و جزا رابطه وجودی برقرار است نتيجه استکبار ابليس طرد شدن از درگاه خداوند شد؛ بنابراين ابليس خودش لعن پروردگار را به خود خريد، بنا نيست که از اين لعن فايدهاي به خداوند برسد و ضرر را هم ابليس خودش به خودش وارد کرد و لعن خداوند را براي خود و تابعانش اختصاص داد.
ابليس در سؤال پنجم خود گفت: چرا خداوند مرا بر اولاد آدم مسلّط نمود و دست مرا باز کرد و تمکن داد که اولاد آدم را به ضلالت اندازم؟ در رابطه با اين ايراد ابليس بايد گفت اين يک قانون است که اگر زشتي نباشد زيبائي معنا نخواهد داشت، اگر مخالفت نباشد براي اطاعت معنائي نيست، اگر ضلالت نباشد، هدايت معنا ندارد و اگر شقاوت نباشد سعادت تعريف نميشود، چراکه در اين عالم هر واقعيتي ضد خود را معنا ميکند. در اين عالم در يک کفه ترازو ابليس قرار گرفته و در کفه ديگر حق قرار دارد؛ بنابراين وجود ابليس براي اين عالم ضروري است.
برای مطالعه کامل مطالب به متن کتاب تفسير موضوعي قرآن کريم(مرحوم حضرت آیت الله صائنی ره) مراجعه شود.