وَ بِوَجْهِكَ الْباقى بَعْدَ فَناءِ كُلِّ شَىْ‏ءٍ وَ بِاَسْمائِكَ الَّتى مَلَأتْ اَرْكانَ كُلِّ شَىْ‏ءٍ وَ بِعِلْمِكَ الَّذى اَحاطَ بِكُلِّ شَىْ‏ءٍ و بِنُورِ وَجْهِكَ الَّذى اَضاءَ لَهُ كُلُّ شَىْ‏ءٍ، يا نورُ يا قُدُّوسُ يا اَوَّلَ الاَوَّلينَ وَ يا آخِرَ الآخِرينَ.

 اين دعاى شريف آن طور، كه عرض كردم به سه بخش تقسيم مى‏شود و حضرت على(ع) در بخش نخست براى آن مقصد عالى درخواست‏هايى كه دارد زمينه‏سازى مى‏كند و در بخش زمينه‏سازى به يك سلسله حقايق و واقعيات اشاره مى‏كند كه به صورت سؤال و درخواست است. واقعيت وجود على(ع) مانند واقعيّت ساير موجودات اين عالم «عبد» خداوند است. ولى فرقش با سايرين در اين است كه على (ع) واقعيت «عبوديّت» و «ربوبيّت» را در ذات خود طورى درك مى‏كرد كه ساير انسان‏ها اين درك از عبوديّت را در ذات خودشان نمى‏كنند. و به همين علّت است كه على(ع) بر مبناى آن درك از عبوديّت يك سلسله درخواست‏ها و مسألت‏ها را مطرح مى‏كند. و اين درخواست‏هايى كه در همين زمينه‏سازى مطرح مى‏كند و ابراز فقرى كه مى‏نمايد از درك و فهم افراد متعارف بالاتر است. حضرت على(ع) مسائلى را مطرح مى‏كند كه نشان مى‏دهد كه عبوديّت و معرفت على(ع) نسبت به خداوند مانند درياى بى‏پايان است و از حدّ درك ماها بالاتر است.

 

 در هر حال ما بايد آن مقدار كه قابل بيان وفهم حدّ مشترك ما است، بحث كنيم. على(ع) اوّل دعا را با «اللَّهُمَّ إنّى اَسْئَلُكَ» شروع مى‏كند و به دنبال آن سؤال‏ها و درخواست‏ها، وسيله‏ى درخواست‏ها را بيان مى‏كند و مى‏گويد: خدايا، من از تو سؤال مى‏كنم و براى سؤال‏هايم وسائل و وسائطى دارم.  و براى اين كه ديگران هم با آقا اميرالمؤمنين همراه باشند مطلب را از آسان و هموار شروع مى‏كند. ولى كم‏كم مسير دعا نسبت به ما افراد متعارف، مشكل‏تر مى‏شود كه بايد دقّت بيشترى شود. مى‏فرمايد: «وَ بِوَجْهِكَ الْباقى بَعْدَ فَناءِ كُلِّ شَى‏ءٍ» بِوَجْهِكَ متعلق به اَسْئَلُكَ است. (واو) هم (واو) عطف است. يعنى پروردگارا، من از تو سؤال مى‏كنم به سبب «وجه» تو، آن وجهى كه باقى است، آن وجهى كه فانى شدنى نيست. وجه توباقى است، تا چه موقع باقى است؟ بَعْدَ فَناءِ كُلِّ شَى‏ءٍ، بعد از فناى تمام اشياء كه فقط «وجه» تو باقى مى‏ماند، من به سبب آن «وجه» باقى تو از تو سؤال مى‏كنم و تو سؤال مرا رد نكن؛ زيرا من متمسّك شدم به يك امر باقى، كه آن امر باقى، ابدى و جاويدان است.

 اين درخواست مولا على(ع) متّخذ از آيه‏اى در سوره‏ى الرّحمن است «كُلُّ مَنْ عَلَيْها فانٍ و يَبْقى وَجْهُ رَبِّكَ ذُوالْجَلالِ وَ اَلْاِكْرامِ»سوره‏ى الرّحمن، آيه‏ى 27ذوالجلال مرفوع است، وجه هم مرفوع است پس «ذُوالْجَلال» صفت «وَجْه» است، دقّت كنيد، «وجهى» كه «ذوالجلال» است، «ربّ» مجرور است اگر «ذوالجلال» صفت «ربّ» بود مى‏گفت: «ذى الجلال» در صورتى كه «ذوالجلال» است. در اين آيه‏ى كريمه يك نكته‏ى بسيار جالبى هست؛ آيه نمى‏گويد هر شى‏ء فانى است و «ربّ» باقى است بلكه مى‏گويد: هر شى‏ء فانى است و «وجه ربّ» باقى است. آيه در خود «ذات ربّ» صحبت نمى‏كند؛ زيرا، خود «ذات ربّ» از حيطه‏ى فكر و از محيط افكار انسان‏ها بالاتر است و ما انسان‏ها به آن جا راه نداريم، پس در اين آيه ذات خداوند اصلاً طرح و بحث نمى‏شود زيرا كه آن از مسأله‏ى «فناء» و «بقاء» بالاتر و برتر است، يكى از اين دو مفهوم بايد در آنجا صدق كند تا ديگرى رفع بشود. ذات خداوند از هر دو عالم «فناء» و «بقاء» برتر است. ذات مقام اطلاق است، هيچ كدام از طرفين غيب به مقام اطلاق نمى‏توانند راه بيابند. «عنقا شكار كس نشود دام باز گير». به همين خاطر است كه اين آيه در «ذات ربّ» بحث نمى‏كند؛ زيرا «ذات رب» ذاتى است كه در آن اصلاً جاى بحث و مركز فكر و انديشه نيست. نه به اين جهت كه به ما گفته‏اند تعبّداً در ذات فكر نكنيد و بگويند كه فكرتان را مهار كنيد و در ذات خداوند اصلاً تعقّل و فكر نكنيد، و بخواهند فكر انسان را به زندان بيندازند. نه بلكه نهى، نهى ارشادى است، يعنى فكر در ذات خدا راه ندارد و نمى‏تواند در اين باره كار كند. اين كه در روايت آمده است: «لا تَتَفَكَّروا فى ذاتِ اللَّهِ»، اين نهى، نهى ارشادى است. راهنمايى و ارشاد مى‏كند و از باب خيرخواهى است كه مى‏فرمايد خودتان را خسته نكنيد، اصلاً ذات خداوند قابل تفكّر نيست و مفاهيم به آن جا نمى‏تواند راه پيدا كند. پس انديشه و فكر انسان به آن ذات متعال و مقدّس نمى‏تواند راه پيدا كند زيرا ذات نامحدود است و از فكر و انديشه بالاتر و برتر است. اين درباره‏ى خود «ذات» و خود «ربّ» بود كه گفتم، ولى بحث در مرتبه‏ى پايين‏تر و در مورد «وجه ربّ» است. شما آقايان در منبرها، موعظه‏ها و خطابه‏ها مطالب ارزشمندى شنيده‏ايد، آيا راجع به اين «وجه ربّ» چيزهايى شنيده‏ايد؟ آيا چيزى در ذهن داريد؟ من از شما مى‏پرسم اين «وجه ربّ» را چه طور توجيه كرده‏ايد؟ «وجه ربّ» باقى مى‏ماند يعنى چه؟ «وجه» در لغت به معنى «صورت» است، مثل صورت انسان. صورت انسان يعنى «ما يُواجِهُ بِه النّاسِ». «وجه» به آن قسمت از وجود انسان گفته مى‏شود كه با آن قسمت، انسان با بقيّه‏ى افراد روبه‏رو مى‏شود و به محض اين كه روبه‏رو شد آن قسمت از وجود انسان كه به آن صورت گفته مى‏شود، خصوصيت وجودى انسان را به طرف مقابل نشان مى‏دهد. همان ]جايى [كه چشم و گوش و لب و دندان و ابرو و پيشانى در آن قرار دارد و انسان با آن قسمت با بندگان خدا روبرو و مواجه مى‏شود و خصوصيت روحى و شخصيّت انسان در آن منعكس است كه صورت ناميده مى‏شود؛ مثلاً وقتى انسان با كسى روبرو مى‏شود. به او مى‏گويد: آقا تو امروز غصّه دار و غمگين هستى! يعنى حالت روحى آن فرد را از صورتش مى‏فهمد و يا مى‏گويد آقا، تو امروز خيلى خوشحال هستى و فوق العاده حالت خوب است. اين را از كجا فهميد؟ از مشاهده‏ى صورت و وجه او فهميد. پس صورت، آئينه و نمايش دهنده‏ى باطن انسان و بيانگر حقيقت و عمق وجود و منعكس كننده‏ى واقعيت انسان است؛ چون صورت وجهه‏ى انسان است فلذا به صورت «وَجه» مى‏گويند. پس «وجه» در انسان مشخّص و روشن است و همچنين براى هر موجودى وجهى است كه واقعيّت آن موجود را نشان مى‏دهد.

 يك درخت در فصل بهار يك وجه خاصّى دارد. در فصل بهار صورت درخت نشان مى‏دهد كه درخت زنده است و تغذيه مى‏كند و تنفّس مى‏كند و از زمين، آب و مواد غذايى جذب مى‏كند، فلذا شاداب است. ولى در فصل زمستان كه به درخت نگاه كنيد، وجه و صورت درخت نشان مى‏دهد كه درخت بى‏حال، نيمه جان و مرده است. امّا «وجه ربّ» يعنى چه؟ آيا براى خداوند هم وجهى هست؟ البتّه كه اين چنين است، خداوند با كدام حيثيّت با اين عالم مواجه است؟ آيا خداوند با جهان خلقت مواجه است يا خير؟ آيا خداوند با غير عالم خود يعنى با مخلوقات‏اش مواجه است يا مواجه نيست؟ براى درك اين حقيقت از نظر تفكّر و تعقّل دو مرتبه قابل توضيح است؛ يك مرحله اين است كه خداوند خودش با خودش مشغول است و با خارج از خود مواجه نيست و به هيچ موجودى اعتنايى ندارد. اگر با هيچ موجودى مشغول نباشد، در آن صورت فقط خودش به خودش علم دارد و خودش تماشاگر جمال خودش است و خودش به ذات خودش دائماً و ازلاً و ابداً عالم است و به خودش مشغول است و تماشاگر جمال خودش است، يعنى خودش علم حضورى به ذات خود دارد و چه زيبا است بيان مرحوم «حكيم هيدجى» كه گفته است:

 

«ائتمه ميش اول شاهد رعنا بزك

پرده‏نى سالميشدى اوتورموشدى تك

 نه آدى بير يئرده نه ديلده سؤزى

عشق اوزى، عاشق اؤزى، معشوق اؤزى»

 

 يعنى اينكه خداوند خودش به جمال و به اندرون حقيقت و به اندرون هستى خودش مشغول بوده و به غيرخودش عنايت و توجهى نداشته است. مرحوم خواجه حافظ نيكو گفته است:

 

 «يار اگر ننشست با ما، نيست جاى اعتراض

پادشاهى كامران بود از گدايان عار داشت»    ديوان حافظ.

 پس اين يك مرحله‏اى است كه اين مرحله عبارت از همان « غيب الغيوب» است كه در حديث قدسى نيز آمده است «كُنْتُ كَنْزاً مخفيّاً». پس يك مقام براى حضرت حقّ اين است كه »كنز مخفى«، و خزانه‏ى بى‏نهايت است، از چشم اغيار مخفى است. فقط خودش، خودش را مى‏شناسد و خودش با خودش ارتباط دارد و غير او با او هيچ ارتباطى ندارد، اين كدام مقام است؟ اين همان مقام است كه هيچ مخلوقى را خلق نكرده و به خارج از ذات خودش توجّهى نكرده است و به خارج از ذات خود عنايتى نداشته. مقامى كه هيچ فيضى به بيرون از ذات خودش نكرده است، آن مقام، «كنز مخفى» و مقام «غيب مطلق» و مقام سرّ حضرت پروردگار و به قول عرفا، «عنقاى مغرب» است و به قول هيدجى:

 

 ائتمه ميش اول شاهد رعنا بزك

پرده‏نى سالميشدى اوترموشدى تك

 

 آن مقام همان مقام ذات است كه در اين جا وَجْهش را به كسى نشان نداده است زيرا در آن مقام، نه كسى و نه تماشاگرى و نه مخلوقى هست و نه وجهى به كسى نشان داده است!

 يك مرتبه‏ى ديگر هم براى ما انسان‏ها كه از راه فكر و انديشه درك مى‏كنيم قابل تصوّر است و آن مرتبه اين است كه ذات حضرت پروردگار از مقام اطلاق به مقام ظهور و خودنمايى براى ديگران بيايد، خويشتن نمايى براى ديگران كند، يعنى خودش را به غير خود نمايش دهد. آيا غير ذات حقّ، ذات حقّ را مى‏تواند بفهمد؟ نه، هرگز، ( هيچ كس حتّى هيچ پيغمبرى و هيچ ملك و فرشته‏اى) به مقام ذات راه ندارد. اگر كسى بخواهد راه بيابد، بايد به «وجه الهى» راه بيابد. «وجه الهى» همان است كه عرفا به آن «تعيّن» مى‏گويند كه در قرآن مجيد و ادعيه معصومين(ع) «وجه» ناميده شده است. اين تعيّنات و وجه خدايى همان صفات «ذاتيّه‏ى» حضرت حق هستند.

 صفات ذاتيّه‏ى حضرت حق عبارت از »علم، قدرت، حيات، حبّ« است كه خداوند متعال گاهى از مقام اطلاق و از مقام بساطت به صورت صفات ذاتيه ظهور و بروز مى‏كند. خداوند عالم است ولى با علم ذاتيش. خداوند متعال قادر است ولى با آن قدرتى كه صفت ذات است، خداوند داراى حيات است و حىّ مى‏باشد. حىّ صفت ذات است. اين‏ها صفات ذاتيّه‏ى خداوند هستند اين صفات در اصطلاحات فنّى «تعيّن» و در قرآن و ادعيه «وجه» ناميده شده است. پس عالم بودن «وجه الهى»است. خداوند با آن «وجه»اش ظهور مى‏كند و با موجودات مواجه مى‏شود. مثلاً ما در مخلوقات اين عالم، آثار علم مشاهده مى‏كنيم. هم در تك تك اشياء و هم در روابط اين اشياء آثار علم پديدار و آشكار است كه گواه بر اين است كه سازنده‏ى اين اشياء دانا و عالم بوده است و مسلّم است كه از يك فاعل جاهل اين همه اشياء با اين هندسه‏ى دقيق صادر نمى‏شود. به عنوان مثال ساختمان بدن خود انسان از قلب، ريه، كليه، كبد و بقيّه‏ى اعضاء و خون با آن تركيبات مخصوص تشكيل شده است. مغزى كه داراى ميلياردها سلول است و با آن نظامات خاصّ در تدبير بدن نقش دارد. مى‏گويند مغز داراى سه ميليارد اعصاب مغزى است كه يك عده از اين شيارهاى مغزى در مدت معين استراحت مى‏كنند و عدّه‏ى ديگرى مشغول فعاليت هستند و بدين وسيله تمام ادراكات انسان جمع و جور مى‏شوند و بعد از مدتى جايشان را عوض مى‏كنند و دائماً اين اعصاب در نظم‏دهى بدن نقش دارند و وجود انسان را اعم از داخل و خارج كنترل مى‏كنند. سلول‏ها، بدن و فكر انسان را منظم نگه مى‏دارند و انسان را در چهارچوب زندگى راه‏اندازى مى‏كنند. خلق اين ]سلول‏ها[ از يك مبدأ جاهل و نادان غير ممكن است و تصادفى هم نمى‏تواند باشد. هر كس در موجودات اين جهان تحقيق كرده، متحيّر مانده است زيرا آثار علم را در آن كاملاً مشاهده كرده است. وقتى كه آثار علم نمايان باشد، نشان مى‏دهد كه سازنده‏ى آن عالِم بوده است. در اين جا انسان از كجا دانست كه سازنده‏ى اين مخلوقات، عالم بوده است؟

 زيرا خداوند خودش را با صورت علم و با صورت عالم بودن با انسان‏ها مواجه كرده است. پس گاهى موجودات اين جهان، خداوند را با صفت «عالم بودن» و «وجه العالم» درك مى‏كنند. گاهى انسان دراين عالم آثار قدرت را مى‏بيند. وقتى كه آثار قدرت را ديد، بديهى است كه خداوند با تعيّن و وجه «قدرت» ظهور پيدا كرده و با موجودات اين عالم با صفت «قادر بودن»و «وجه القدره» مواجه شده است. وقتى كه انسان آثار حيات را در اين عالم مى‏بيند، مشاهده مى‏كند كه در اين عالم «حيات» هست. محال است كه خود حيات‏بخش فاقد حيات باشد، پس خداوند متعال با تعيّن «حيات» و «وجه الحيات» با اين عالم مواجه شده است.

 پس خداوند از آن مقام «كنز مخفى» بودن به مقام «تعيّن» درمى‏آيد. با اشياء با «تعيّن علم و قدرت و حيات» مواجه مى‏شود، اين مواجه شدن‏ها عبارت از «وجه اللَّه» بودن خداوند است. پس «وجه اللَّه»ها يعنى تعيّنات، يعنى اوصاف ذاتيّه‏ى پروردگار، يعنى خصوصياتى كه خداوند با آن خصوصيات با عارفان و دانايان و با مواجه شوندگان مواجه مى‏شود و وجه خودش را نمايان مى‏كند و خودش را معرفى مى‏نمايد. پس اين جهات، «وجه اللَّه» هستند. حضرت على(ع) مى‏گويد: خدايا، من از تو درخواست مى‏كنم به وسيله‏ى وجه تو، زيرا من به «ماوراى وجه» تو راه ندارم، من به «پشت وجه» تو نمى‏توانم برسم؛ زيرا آن فقط مختص خود تو است، «پشت مقام وجه»، «مقام غيب« است. حاقّ ذات و متن ذات تو فقط مختص خود تو است، كسى به آن جا نمى‏تواند دسترسى پيدا كند. آن چه كه تو با برترين عارفان و افراد واصل و به نيك بخت‏ترين بنده‏هايت عنايت كرده‏اى اين است كه «وجه» ترا را درك كنند، خدايا، على مدّعى اين است كه وجه تو را درك كرده است و وجه تو را بين تو و بين سؤال خودش واسطه قرار داده است و مى‏گويد: من از تو سؤال مى‏كنم به سبب «وجه» تو و «وجه حق» عبارت است از صورتى كه »حق« با آن صورت با اشخاص مواجه است. آن صورت حقّ و آن فعليّت حقّى كه خداوند با آن با موجودات اين عالم مواجه است عبارت است از «تعيّنات ذاتيّه»مثل «علم، قدرت، حيات» و مثل بعضى از صفات ديگرى كه من اسم نياوردم.

 على(ع) مى‏گويد: خدايا! مادامى كه «ذات» تو وجود دارد، «وجه» تو هم وجود دارد؛ زيرا محال است كه تو «ذات» داشته باشى ولى «وجه» نداشته باشى. «ذات حق» باشد، «عالم» و «علم» نباشد، «ذات حق» باشد ولى «قدرت» نداشته باشد، «ذات حق» باشد ولى «حيات» نداشته باشد؛ «ذات حق» باشد ولى «حبّ حق» به معلولات خودش نباشد«ذات حق» باشد و «وجه حق» نباشد، اين محال است. پس «وجه حق» «باقى» است ولى بقيّه‏ى اشياء «فانى» مى‏شوند مگر اين كه بقيه‏ى اشياء از آن «وجه» بهره‏اى برده باشند. «كُلُّ مَنْ عَلَيْها فانٍ وَ يَبْقى وَجْهُ رَبِّكَ» آن چه كه باقى مى‏ماند، «وجه رب» است على(ع)مى‏گويد: خدايا، من از تو به وسيله‏ى «وجه باقى» تو، سؤال مى‏كنم، آن وجهى كه باقى مى‏ماند «بَعْدَ فَناءٍ كُلِّ شَىْ‏ءٍ»، بعد از آن كه تمام اشياء فانى مى‏شوند و مى‏ميرند.

 

 

جستجوی پیشرفته

اوقات شرعی



آمار بازدید

امروز
دیروز
بازدید این هفته
بازدید آخرین هفته
بازدید این ماه
بازدید ماه گذشته
کل بازدید
311
388
7146
7206
30232
41339
2805308

پیش بینی بازدید امروز
1032


IP شما:3.142.251.204