يا نورُ يا قُدُّوسُ،

 وقتى كه مطلب به اين جا مى‏رسد، مولا على(ع) مى‏گويد: «يا نُورُ، يا قُدُّوسُ» پروردگارا، در اين عالم تنها نور تو هستى، تو هستى كه سراپا نور و سراپا ظهور هستى، تويى كه در تو غير نور نيست. خدايا، غير از تو همه چيز مركب است. همه چيز مركب از يك نور و يك ظلمت است، من موجودم ولى انسان‏ام، انسان بودن من ظلمت من است، وجود جهت نور من است كه آن را از تو كسب كرده‏ام. ولى جهت ظلمت من به خود من مربوط است، من در ذات خودم ظلمت هستم، از تو كسب نور كرده‏ام تا آن ظلمت من روشن گشته است.

اگر ماهيّت بدون وجود باشد، سراپا ظلمت است. آسمان همين طور است، زمين و عالم مادّه همين طور است. جبرئيل هم ماهيّت است، مَلَك هم ماهيّت است. اى خدا، همه‏ى اين‏ها از تو كسب نور كرده‏اند و داراى وجود شده‏اند، امّا اگر وجود را پس بدهند ماهيّتشان ظلمت است. آن موجودى كه اصلاً داراى ظلمت نيست و داراى ماهيّت نيست، آن وجود فقط تو هستى. امّا آن چنان نور افشان هستى كه هر اندازه نور بدهى از نور تو چيزى كم نمى‏شود. به ماهيّت‏هاى بى‏نهايت نور مى‏دهى ولى از نور خودت چيزى كم نمى‏شود و اگر تمام انوارى كه به ماهيّات داده‏اى را پس بگيرى، چيزى به تو اضافه نمى‏شود.

 در دعاى عرفه در كلمات حضرت امام حسين(ع) اين چنين آمده است: «عَمِيَتْ عَيْنٌ لا تَراكَ» نابينا باشد آن چشمى كه تو را نمى‏بيند. البته منظور امام حسين(ع) چشم باطن است نه چشم ظاهر حسّى، آن چشم باطن كه تو را نبيند كور باد «مَتى غِبْتَ حَتَّى تَحْتاجَ اِلى دَليلٍ يَدُلُّ عَلَيْكَ؟»مفاتيح الجنان، دعاى عرفه‏ى امام حسين(ع). تو كى غايب بوده‏اى تا من با دليل تو را بجويم؟ تو هرگز غايب نمى‏شوى؛ زيرا تو سراپا ظهور هستى، ظهور كه غايب نمى‏شود. آيا اين عالم بدون ظهور است؟ اين عالم سراپا ظهور است. يك نكته عرض كنم و بعد به سراغ اصل مطلب بروم و آن اين است. آيا دليل و برهان و حجّت واقعيّت دارد؟ جوابش اين است كه بلى حتماً واقعيّت دارد. حال سؤال اين است كه دليل و برهان، واقعيّت بودنش را از كجا آورده است؟ دليل توحيد، دليل اثبات خدا، دليل صفات خدا، دليل‏هاى علمى، دليل فلان مطلب تحقيقى، اين دليل، دليليت و واقعيّت خودش را از كجا آورده است؟ اگر به خودش نگاه بكنيد خود دليل ماهيّت است، پس آن مقدار كه از وجود بهره و واقعيّت دارد را از كجا آورده است؟ پس افاضه كننده‏ى دليليت به دليل غير از خود دليل است و آن خداوند متعال است. خداوند دليل ساز و دليل آفرين است. حال سؤال اين است: يك موجودى كه خودش دليل آفرين باشد، آيا آن موجود به دليل محتاج مى‏شود؟ هر كس بگويد او به دليل محتاج است گوينده‏ى اين سخن نادان بوده و هنوز در كلاس اوّل است؛ زيرا انسان بامعرفت هرگز نمى‏گويد كه خداوند به دليل محتاج است. انسان بايد دقت كند و ببيند كه دليل را چه كسى آفريده و چه كسى به دليل اعتبار داده است؟ آيا دليل اعتبار دارد يا ندارد؟ اگر اعتبار ندارد، هيچ فايده‏اى ندارد و اگر اعتبار و واقعيّت دارد، پس اين اعتبار و واقعيّت را خدا به او داده است، پس دليل نمى‏تواند او را نشان بدهد؛ زيرا دليل خودش به او محتاج است. آيا دليلى كه خودش به او محتاج است، مى‏تواند راهنما به او باشد؟

 امام حسين)ع( مى‏گويد: «وَ اَىُّ دَليلٍ يَدُلُّ عَلَيْكَ» اى خدا، كدام دليل مى‏تواند راهنما به سوى تو باشد؟ تو دليل ساز و دليل آفرين هستى، دليل كه نمى‏تواند تو را ايجاد كند، بلكه تو خلق كننده‏ى دليل هستى. على(ع) نيز مى‏گويد: «يا نور»، خدايا، تو نور اين عالم هستى «اَللَّهُ نُورُ السَّماواتِ وَالْاَرْضِ»سوره‏ى نور، آيه‏ى 35. يگانه نور عالم وجود، ذات حق است و از طريق آن نور، تمام هستى‏هاى عالم موجود گشته‏اند و تمام اشياء، داراى روشنايى شده‏اند. تمام ماهيّات به واسطه‏ى روشنايى او موجود شده‏اند. اگر خداوند نور و وجودى را كه داده است بگيرد، تمام موجودات عالم در ظلمت فرو مى‏روند و نابود مى‏شوند.

 ما گرفتار الفاظ هستيم، مبادا لفظ نور را به معناى نور عالم طبيعت بگيريد. منظور از نور، نور حسّى نيست، مبادا آن نور را به نور خورشيد و يا به نور ماه و چراغ تشبيه بكنيد. فلذا در دنباله‏ى «يا نُورُ» مى‏گويد: «يا قَدُّوسُ»، اى نور پاك، اى نور بى‏نقص، اى نور متعالى و مقدّس و اى نور بى‏عيب، اى نورى كه هرگز و ابداً رنگ مادّه به خود نمى‏گيرد، اى نورى كه از مادّه و آثار مادّى مطلقاً در آن خبرى نيست. اگر ما معناى اين نور را نفهميديم و ندانستيم كه حضرت على(ع) واقعاً يك مطلب متعالى را بيان مى‏كند، بهتر است بگوييم من نتوانستم بيان آن حضرت را درك كنم. ولى آقا واقعاً يك مطلب متعالى را بيان مى‏كند. مى‏گويد: اى «نُورِ قُدُّوس» و اى «نُورِ مُتعال» اى نورى كه به تمام سراسر و اركان ماهيّات اين عالم روشنايى و جلوه و بروز و ظهور داده‏اى، اگر تو نور خودت را بگيرى، افق تمام جهان هستى نامرئى و ناپيدا خواهد بود و همه‏ى عالم به عدمستان تبديل خواهد شد. پس منظور از، «نورِ قدّوس» نور بى‏نقص و بى‏عيب است و هيچ گونه مَنْقَصت طبيعى در آن جا نيست، به اين معنا خداوند نور بى‏حدّ و نامحدود است، چون يكى از نقص‏ها و نقصان‏ها «حدّ» است و هر موجودى كه محدود باشد، ناقص است و محدويت خودش نقص است. بنده اگر مطلبى را بگويم و شما از من سؤالى بكنيد و من جواب آن را ندانم، آيا اين عيب است يا خير؟ حتماً عيب است. بنده هر اندازه كه بدانم در نهايت به يك جايى خواهم رسيد كه در آن جا مطالبى را ندانم. اين نقص است، پس محدوديّت نقص است. ولى خداوند نورى است كه هيچ گونه حدّى ندارد، نور غيرمتناهى و فوق غيرمتناهى است و تمام شدنى نيست. تمام نشدنى و غيرمتناهى به معنى واقعى كلمه است. اگر يك حقيقت و يك وجود و يك ظهور غيرمتناهى به معناى واقعى باشد، لازمه‏اش اين است كه نه اوّل داشته باشد و نه آخر؛ زيرا اگر اوّل و آخر داشته باشد متناهى مى‏شود. پس نور حضرت حق، نور غيرمتناهى است، و چون غيرمتناهى است، پس قدّوس است و هيچ نقصى ندارد؛ زيرا اگر نقص داشته باشد مى‏شود متناهى و چون غيرمتناهى است. مى‏گويد:

برای مطالعه کامل مطالب به متن کتاب شرح دعاي كميل (مرحوم حضرت آیت الله صائنی ره) مراجعه شود.

 

جستجوی پیشرفته

اوقات شرعی



آمار بازدید

امروز
دیروز
بازدید این هفته
بازدید آخرین هفته
بازدید این ماه
بازدید ماه گذشته
کل بازدید
330
388
7165
7206
30251
41339
2805327

پیش بینی بازدید امروز
984


IP شما:3.133.155.253