زندگى اين جهان مجاز و زندگى آخرت حقيقت است
اَللَّهُمَّ وَ اَسْئَلُكَ سُؤالَ مَنِ اشْتَدَّتْ فاقَتُهُ، وَ اَنْزَلَ بِكَ عِنْدَ الْشَّدائِدَ حاجَتَهُ،
مولى على(ع) كلمهى «اَللَّه» و «اَللَّهُمَّ» را كه از كلمههاى محبوب و دوست داشتنى هستند زياد تكرار مىكند و نيازهاى باطنى خود را با خداوند در ميان مىگذارد و معتقد است كه غير از خداوند متعال كسى نمىتواند آن نيازها را برآورده كند. انسان دو گونه نياز و احتياج دارد؛ نيازهاى مجازى كه در زندگى اجتماعى مطرحند و نيازهاى حقيقى و معنوى كه مربوط به كمالات انسانى هستند. ما انسانهاى معمولى از نيازهاى واقعى دست برداشتهايم و عمرمان را به جاى حقيقت و واقعيّات به مجاز مىگذرانيم.
اگر ارادهى پروردگار پرده را بردارد و يا انسان بميرد و به وسيلهى مردن به برزخ منتقل شود، در آن صورت جبراً فرق بين حقيقت و مجاز را درك خواهد كرد. در حديث نبوى آمده است «اَلْنَّاسُ نِيامُ، فَاِذا ماتُوا اِنْتَبَهُوا»؛ مردم در خواب هستند، وقتى كه مردند، بيدار مىشوند. پس مردم در اين جهان مانند افراد خوابآلود هستند. اگر پرده و حجاب برداشته شود خواهند فهميد كه حقيقت را زير پا گذاشتهاند. دل هر كسى در زندگى دنيوى به يك چيزى خوش است. زندگى اين جهانى در مثل به اين مىماند كه انسان نعمتهايى را در خواب ببيند و اين نعمتها او را در خواب شاد و خوشحال كند اين شخص تا زمانى كه در خواب است نمىفهمد كه اين نعمتها مجاز است ولى وقتى كه بيدار شد مىفهمد كه با هيچ و پوچ خوشحال بوده است. زندگى انسان در عالم طبيعت مانند همان خوابهاى شيرين است كه انسان به اين زندگى مجازى دل خوش كرده است ولى بعد از مرگ با حقيقت حيات رو به رو خواهد شد. اين سخن خداوند متعال هم، به مطلب ياد شده گواهى مىدهد: «يَعْلَمُونَ ظاهِراً مِنَ الْحَيوةِ الدُّنْيا وَ هُمْ عَنِ الْآِخرةِ هُمْ غافِلونَ» سورهى روم، آيهى 7 ؛ اكثر مردم به امور ظاهرى دنيا آگاه هستند و از عالم آخرت به كلى بى خبرند و باز در قرآن مىفرمايد: «وَ ما هذِهِ الْحَيوةُ الدُّنْيا اِلّا لَهْوٌ وَ لَعْبٌ وَ اِنَّ الْدَّارَ الْآخِرَةَ لَهِىَ الْحَيْوانُ، لَوْ كانُوا يَعْلَمُون» سورهى عنكبوت، آيهى 64. حيات اين جهان سراپا بازيچه است، سعادت اين جهانى مايهى خوشبختى انسان نيست. زندگى سعادت بخش انسان در آخرت است. وقتى كه چشم حقيقت بين انسان باز شود، انسان حقيقت را مىبيند، عياناً درك مىكند كه جهان را با مجاز گذرانده است.
على(ع) دو نوع احتياج براى انسان تصوّر مىكند؛ يكى احتياجات خيالى و اعتبارى و قراردادهاى اجتماعى و ديگر احتياجات واقعى كه عبارت از كمالات انسانى انسان است. آن حضرت مىگويد: خدايا، آن نيازهايى كه باعث سعادت حقيقى من مىشوند و سعادت و كمال مرا تأمين مىكنند را از تو مىخواهم. سعادت حقيقى كمالات انسان عبارتند از آن كمالاتى كه به انسان رشد و فعليّت بدهد و احتياجات واقعى و اخروى انسان را تأمين كند و در انسان جنبههاى هوى و هوس را بميراند. مثلاً بهترين آنها كه انسان را به كمال مىرساند عقل است؛ زيرا آن مقدار كه عقل بر انسان حاكم باشد، بهمان اندازه هم انسانيّت در او وجود دارد. ولى همان مقدار كه خيال، تخيّلات، عواطف، احساسات و جنبههاى حيوانى حاكم شود، به همان مقدار از سعادت دور مىافتد. على(ع) مانند ما نبود كه اسير سعادتهاى مجازى باشد، ما اسير خوشىهاى موقّت دنيا مانند پول و مال و ثروت دنيا هستيم؛ آن هم با پولهاى نامشروع كه بالا رفتن ارقام آن باعث مىشود كه دائماً در عالم طبيعت فكر كنيم، ولى هرگز فكر نمىكنيم كه آيا من سعادت دارم؟ يا ندارم؟
انسانهاى دنيا دوست به واسطهى ظاهرسازى و لبخند و عرف اجتماع و خوشرفتارى در بين مردم جا باز مىكنند و همه هم به آنها احترام مىگذارند ولى اينها همهاش سعادت مجازى است. لكن انسان بايد دقّت كند و ببيند، آيا تعقّل و انسانيّت اين انسان رشد پيدا كرد؟ آيا اين انسان، انسان واقع بين شد و از مجاز بيرون آمد و به واقعيّات نزديك شد؟ انسانها معمولاً احتياجات دنيوى و احتياجات مجازىشان را مىتوانند به دست بياورند و شيطان هم دائماً كمك مىكند؛ زيرا مىگويد: من تخيّلات بشر را به آرزوهاى دور و دراز مىبرم و بعد دستور مىدهم كه اين گونه انسانها به محلّها و جاهاى خيالانگيز زياد بروند تا از حقيقت و واقعيّت دور شوند. سعادتهاى مجازى را دنبال كنند و بدين وسيله احساسات را در انسانها بيدار مىكنم، زمينهى دنيادوستى و دنياطلبى را در نهاد انسانها مىپرورانم. ولى انسان متوجّه و آگاه بايد بداند كه احتياج واقعى انسان سعادت حقيقى است، هر انسان بايد هر سال در خود بنگرد و ببيند كه به عقل و تفكّر و به دين و به خدا تا چه اندازه نزديك شده است و تا چه اندازه از اين حقايق دور شده است.
على(ع)مىگويد: خدايا، من دو نوع نياز دارم يكى فقر مجازى است كه من به آن كارى ندارم؛ زيرا تو در قرآن با لحن محكم فرمودهاى كه روزى و قوت شما قطعى است و ما نبايد به دنبال نيازهاى مجازى برويم و درهاى ديگران را بزنيم و دومى كه من به شدّت به آن نياز دارم، درك «عبوديّت» و فقر ذاتى و كمبود ذاتى در برابر تو است و ديگرى توجّه به انسانيّت و خويشتن خويش و سعادت حقيقى است كه من بايد دنبال آنها باشم. فلذا از تو مىخواهم كه مرا با حاجت و فقر حقيقى من كه همان فقر «عبوديّت» است، آشنا كنى؛ زيرا وقتى كه من در ذات خودم مىنگرم مىبينم كه سراپا بنده هستم و سراپاى وجود بنده نسبت به خداوند عين فقر و عين بندگى است و اگر تو عنايت و توجّه خود را از اشياء من جمله انسان بردارى، همه چيز هيچ و پوچ است. فلذا على(ع) مىگويد: «وَاَنْزَلَ بِكَ عِنْدَ الشَّدائِدَ حاجَتَهُ» خدايا، على به محضر تو آمده است تا نيازهاى حقيقىاش، را از تو بخواهد.
آيا اين را مىدانيد كه على(ع) اهل مجاز نبود و پيغمبر اسلام دربارهى على(ع) گفته بود «عَلىٌّ مَعَ اَلْحَقَّ وَ اَلْحَقُّ مَعَ عَلِىَّ»؛ وجود، افكار و گفتار على (ع) به تمامه حقّ است. على كه حقّ است از پروردگار متعال، حاجات حقيقى خود را در نهايت شدّتِ فقر و بندگى طلب مىكند و مىگويد: خدايا، ذات مرا تودادهاى، پس كمالاتى همچون علم، تفكّر، تعقّل و زبان گويا براى گفتن حق را نيز به على عنايت كن، زيرا نيازهاى واقعى را غير از تو هيچ كس قادر نيست برآورده كند. فلذا خداوند دعاى على(ع) را مستجاب نمود و او را در معراج با پيامبر اسلام(ص) همدم كرد.