«وَلا لِقَبائِحى ساتِراً »
قبايح، جمع قبيح و قبيح صفت مشبّهه است. قبيح با قُبح فرق دارد، در قُبح ثبات و بقا معتبر نيست ولى قبيح صفت مشبهه است فلذا در آن، معنى ثبات و بقا معتبر است. در معصيت قُبح موجود است و يك بار معصيت كردن قبيح نيست؛ زيرا اگر بلافاصله توبه كند، قُبح عمل از بين مىرود. خداوند در سورهى مباركهى فرقان مىفرمايد: «اِلّا مَنْ تابَ وَ آمَنَ وَ عَمِلَ عَمَلاً صالِحاً فَاُولئِكَ يُبَدِّلُ اللَّهُ سَيِّئاتِهِمْ حَسَناتٍ» سوره ى فرقان، آيهى 70 به تصريح اين آيه، قبح در اكثر موارد از بين مىرود.از بين رفتن قبح امكان دارد، ولى قبيح كه جمع آن قبايح است، شامل آن مواردى مىشود كه بدى و زشتى داراى ثبات و بقا شده و زشتى در نفس انسان ريشه زده باشد. اگر كسى عمل بد را ادامه بدهد، آن عمل بد داراى بقا مىشود. امّا اگر ادامه ندهد، عمل داراى قبح به عمل قبيح تبديل نمىشود.
بعضى از انسانها كه اكثريّت مردم را تشكيل مىدهند، در گناه كردن اصرار مىورزند و لاابالى مىشوند و به يك سلسله كارهايى دست مىزنند كه توأم با هرج و مرج و هرزه گرايى و رفتار غفلتآميزى است كه مربوط به غرايز حيوانى و گرايشهاى طبيعى و مقتضاى انواع هوسها و هواهاى نفسانى است. در نتيجهى تكرار اين اعمال، در روح و نفس انسان ملكاتى پيدا مىشود كه آن ملكات در روح انسان فعليّت مىيابد. ملكه عبارت است از صفتى كه در روح و در نفس آدمى رسوخ يافته و ريشه زده باشد. اين بدىها ريشه دار كه زوالشان از نفس انسان مشكل است، قبيح است؛ چون اين اوصاف ريشهدار است و به اين زودىها چاره پذير نيست.
شاهد من مشكل بودن توبهى اين گونه افراد است. مثلاً اگر كسى به دروغ گويى عادت كرده و ملكهى كذب در باطن او به وجود آمده باشد، آن ملكه و آن عادت او را وادار مىكند كه در موقع سخن گفتن دروغ بگويد. چنين فردى اگر به وسيلهى عاملى متنبّه شود كه توبه كند، مىگويد: من مىخواهم توبه كنم و تصميم هم مىگيرم كه سخن راست بگويم ولى موقع سخن گفتن يك مرتبه زبانم دروغ ادا مىكند؛ عاملى كه زبان اين انسان را به دروغ برمىگرداند، در اندرون وجود اين شخص است. ملكه و يا صفت نفسانى او است كه او را وادار به دروغ گفتن مىكند. پس در باطن انسان يك سلسله عوامل ريشهدار در نتيجهى ممارست و تمرين و تكرار قبايح و اعمال بد به وجود مىآيند. اين گونه ملكات، قبيح هستند؛ زيرا بد و ريشهدار شدهاند. پس عمل داراى قبح، آن عمل بدى است كه در نفس ريشه نداشته و قابل زوال باشد ولى قبيح آن عملى است كه در نفس رسوخ داشته باشد و به اين زودىها از نفس زايل نشود.
مثلاً اگر در كسى صداقت و راستگويى ملكه باشد، اگر اين شخص در طول يك هفته يك بار دروغ بگويد، باور بفرماييد كه اين شخص بدخواب مىشود و نمىتواند غذا بخورد و حواسّش پرت مىشود كه من چرا دروغ گفتم؟! ولى اگر براى يك شخص ديگر كذب و دروغ ملكه باشد، اگر از سرش هم بزنيد كه راست بگويد، قادر نيست! شايد تصميم هم بگيرد كه دروغ نگويد ولى موقع سخن گفتن طورى حرف مىزند كه تبديل به دروغ مىشود، اين قبيح و بدِ ريشهدار است. ولى عمل داراى قبح به آن بدى مىگويند كه به زودى قابل زوال و جبران باشد. فلذا حضرت على (ع) مىگويد: «وَلا لِقَبائِحى ساتِراً» خدايا، براى قبايح من پردهپوشى غير از تو وجود ندارد؛ زيرا تو مقِلّب القلوب هستى و به قول آن بندهى خدا:
اى دعا از تو اجابت هم ز تو
ايمنى از تو مهابت هم ز تو
خدايا فقط تو در عالَم مؤثّر هستى و مىتوانى كه در وجود و باطن انسانها اثر بگذارى و با عنايت خودت اين قبايح و بدىهاى ريشه دار وجود ما را معالجه كنى. ما اگر بخواهيم آنها را معالجه كنيم، اوّلاً به اندزاهاى مشكل است كه در بعضى از موارد و در بعضى از افراد، نزديك به محال است. ثانياً كندن اين قبايح از روح و از نفس، زمان مىبرد و عمر كفاف نمىكند. اگر من يكى و دو تا از اين قبايح را معالجه كنم بقيّهى دردها و قبيحها مىماند. دهها اوصاف رذيله و ريشه دار و قبيح در باطن آدمى وجود دارد كه خودش هم نمىداند كه در اندرونش چه اوصاف بد و ريشه دارى موجود هستند. اگر كسى به اين فكر بيافتد كه خودش را معالجه و تصفيه كند و در اين راه قدم بردارد، تازه بيدار و متوجّه مىشود كه اندرونش چه اندازه لجنزار و خراب بوده است! حضرت على(ع) مىگويد: « وَلالِقَبائِحى ساتراً» خدايا، اگر عنايت تو فراگير شود، در مقابل آن عنايت تو هيچ چيز دوام نمىآورد. من الآن نمىتوانم در مورد عنايت بحث كنم. خداوند طبق نظام احسن و طبق يك قانون كلّى كه به آن «عنايت كلّى» هم مىگويند، گاهى دست بعضى از افراد را مىگيرد. البتّه در زمينهى مساعد كه قرآن فرموده است: «كُلاً نُمِدُّ هؤُلاءِ وَ هؤُلاءِ» سورهى اِسراء آيهى 19 اگر زمينه در فرد فراهم باشد، خداوند مدد مىرساند. حضرت على(ع) مىگويد: خدايا، من كه آمادهام، من آماده و درخواست كننده را مدد بفرما و قبايح مرا مستور بدار. و اين امر دربارهى حضرت على(ع) انجام پذيرفت، چگونه انجام پذيرفت؟ خداوند زمينهى آن حضرت را طورى كرد كه باطن آن حضرت شستشو شد. در سورهى احزاب مىفرمايد: «اِنَّما يُريدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ اَهْلَ الْبَيْتِ وَ يُطَهِّرَكُمْ تَطْهيراً» سورهى احزاب آيهى 33. خداوند، رجس را از شما اهل بيت شستشو داد. چهارده معصوم موجودات مادّى و انسانهاى طبيعى هستند و از پدر و مادر متولّد و از خاك خلق شدهاند و در اسفل السّافلين هستند. آثار رجسى كه لازمهى طبيعت است، تا حدّى در معصومين هم وجود دارد و قابل انكار نيست ولى پروردگار بر طبق «عنايت» خودش آن رجس را از معصومين شستشو داده است. اين امر دربارهى ديگران به آن حدّ نبوده است؛ زيرا كه ديگران معصوم نيستند، ليكن اگر عنايت خداوند دستگير بندهاى بشود و آن بنده همانند معصومين، با اخلاص تامّ از خداوند بخواهد، مدد خداوند او را نيز در بر مىگيرد. اگر خداوند آن قبايح را، ستر كند. در نتيجهى آن ستر، اندرون آن فرد تصفيه مىشود، مبداء آن بدى در اندرون او تصفيه شده و از بين مىرود و ديگر به شرّ تمايل پيدا نمىكند. انسانى كه گرايش به دروغ ندارد، ديگر دروغ نمىگويد، انسانى كه گرايش به خيانت نداشته باشد به مال ديگران دست نمىزند و انسانى كه گرايش به جُبْن ندارد شجاعت را از دست نمىدهد و هكذا و عملش نيز عمل صالح مىشود.
برای مطالعه کامل مطالب به متن کتاب شرح دعاي كميل )مرحوم حضرت آیت الله صائنی ره) مراجعه شود.