پایداری حق و ناپایداری باطل(1)
از جمله حقایق نهضت امام حسین(ع) در کربلا این است که آن حضرت خود را در برابر خدا و خلق خدا مکلّف میدانست و در انجام رساندن تکالیف و تعهداتش، متحمّل آن زحمات بزرگ شد. حقیقت دیگری که از فرمایشهای خود آن حضرت و سیر در تاریخ کربلا به دست میآید، این است که جنگ بین حق و باطل در جامعهی مسلمین آن روز صریح و آشکار بود و جناح حق و باطل کاملاً رو در روی هم بودند. آن حضرت با تشخیص فطری و عقلانی یقین کرده بود که باید به جناح حق کمک کند. این انگیزهای بزرگ برای سیدالشهدا(ع) بود که به هر قیمت از عهدهی وظیفهی مهم خود برآید. آن حضرت، اصحاب و یارانش به یقین دریافته بودند که باید در راه خداوند شهید شوند، زیرا خدای عزَّ و جلَّ بالاترین حق و واقعیت در این عالم است و تمامی واقعیتها و حقیقتهای دیگر با خدا قائم هستند.
وجود خارجی و واقعی حق، ذات حضرت پروردگار است. آن ذات، ذات حق است و حق عین آن ذات مقدس است. «الحق» یکی از اسمای حسنای پروردگار است که در قرآن کریم آمده است. خداوند میفرماید: « فَتَعَالَى اللَّهُ الْمَلِكُ الْحَقُّ لَا إِلَهَ إِلَّا هُوَ رَبُّ الْعَرْشِ الْكَرِيمِ ».[1] یعنی: پس والاست خدا، فرمانرواى برحق، خدايى جز او نيست. [اوست] پروردگار عرش گرانمايه. سنن خلقت، نظام و قوانین حاکم بر این جهان و هر موجودی در مرتبهی وجودی خودش حقاند و حق دائماً پابرجاست. خداوند متعال عین حق است. کسی که میخواهد از حق طرفداری کند، باید خداوند و سایر حقایق را کاملاً بشناسد تا بتواند از حق دفاع کند.
امام حسین(ع) در جریان کربلا طرفدار حق است. آن حضرت و یارانش کاملاً درک میکردند که حق و باطل در عالم با هم دائماً در ستیزند. حق دو مرتبه دارد. یک مرتبهی حق در عالم خارج است و مرتبهی دیگر آن در عالم اجتماع بشری است. معنای حق این است که وجود آن ثابت، باقی، پابرجا، ریشهدار و غیرمتغیر باشد. باطل به معنی این است که وجود آن پوچ، لغو، متغیر، فانی و بیریشه باشد. همهی موجودات واقعی و حقیقی این جهان در این عالم ریشهدار هستند. باطل از دو راه به این عالم راه پیدا میکند. یک راه از ناحیهی اراده و اختیار افراد بشر است و دیگری از راه اصطکاک، برخورد و حرکت در عالم طبیعت میباشد.
در این مورد مثالی در قرآن کریم است. خداوند میفرماید: « أَنزَلَ مِنَ السَّمَاء مَاء فَسَالَتْ أَوْدِيَةٌ بِقَدَرِهَا فَاحْتَمَلَ السَّيْلُ زَبَدًا رَّابِيًا وَمِمَّا يُوقِدُونَ عَلَيْهِ فِي النَّارِ ابْتِغَاء حِلْيَةٍ أَوْ مَتَاعٍ زَبَدٌ مِّثْلُهُ كَذَلِكَ يَضْرِبُ اللّهُ الْحَقَّ وَالْبَاطِلَ فَأَمَّا الزَّبَدُ فَيَذْهَبُ جُفَاء وَأَمَّا مَا يَنفَعُ النَّاسَ فَيَمْكُثُ فِي الأَرْضِ كَذَلِكَ يَضْرِبُ اللّهُ الأَمْثَالَ ».[2] یعنی: [هم او كه] از آسمان، آبى فرو فرستاد. پس رودخانههايى به اندازه گنجايش خودشان روان شدند و سيل، كفى بلند روى خود برداشت و از آنچه براى به دست آوردن زينتى يا كالايى، در آتش مىگدازند هم نظير آن كفى برمىآيد. خداوند، حق و باطل را چنين مَثَل مىزند. اما كف، بيرون افتاده از ميان مىرود، ولى آنچه به مردم سود مىرساند در زمين [باقى] مىماند. خداوند مَثَلها را چنين مىزند.
وقتی در اثر باران سیل در بستر رودخانهها و درهها جاری میشود، قدرت و فشار هوای جوّ را در هم میشکند و در مسیرش سنگ، گل و لای را به همراه خود میآورد. قرآن کریم به قدرت و نیروی سیل اشاره نمیکند، بلکه در اینجا یک مقصد عالی را تعقیب میکند. وقتی این سیل در بستر رودخانه و درهها جاری شد، در گودیهای زمین به صورت سیلاب جمع میشود. در آن حال کف بر روی سیلاب میماند و آب زیر کف مستقر میشود. کف چیزی است که در اثر حرکت سریع آب به همراه آب آمده است. قرآن کریم کفِ سیل را «زبد» مینامد. زبد بعد از مدتی از بین میرود، زیرا آن هوایی است که به صورت حبابهایی وارد آب شده است. آن حبابها در روی آب به صورت شناورهای کوچک به هم چسبیدهاند و برگها، خس و خاشاک و خاک را به هم متصل کردهاند و روی آب به صورت کف و زبد نمایان شدهاند. بعد از مدتی حبابهای آب از آن خارج میشود و در نتیجه کف از بین میرود. ولی آب که برای مردم سودمند است، در گودیهای زمین باقی میماند. کف که همان زبد و بیاهمیت است، نابود میشود، اما آنچه که نافع به حال گیاهان، حیوانات و انسانهاست، در زمین باقی میماند.
کف باطل است و نمود پیدا میکند، ولی در طول زمان تبدیل به عدم و نیستی میشود. آب حق است و واقعیّت و اثر دارد. اثر آب این است که تشنهها را سیراب میکند، گیاهان را میرویاند و در فصل بهار و تابستان مورد استفادهی کشاورزان و باغداران قرار میگیرد. پس آب مادهی حیات در عالم طبیعت است، اما کف باطل و عدم است که بعد از مدتی از بین میرود. حکما از این آیه مطلبی را اخذ کردهاند و گفتهاند: «إنَّ لِِلباطِِلِ جُولَةً وَ لِِلحَقِّ دولَةً».[3] باطل خودش را نشان میدهد، ولی دوام ندارد. حق پایدار است و دوام و ریشه در این عالم دارد، زیرا اساس و پایهی این عالم بر مبنای حق است. برنامهی خلقت عینِ حق و متّکی به آن است.
مردمانی که روی زمین زندگی میکنند به دو دسته تقسیم میشوند: آنان که اهل واقعیت نیستند، همیشه در اجتماع نمود باطل میبینند و با دیدن آن نمودها خوشحال میشوند. عدهی کمی هستند که حق را در اجتماع درک میکنند و همیشه طرفدار حقاند. در اینجا سؤالی مطرح میشود که آیا ممکن است انسان حقایق را رها کند و اهل باطل و نمود باشد؟ پاسخ: بلی، ممکن است. مثال ساده برای این موضوع این است که اکثر مردم مخصوصاً بانوان به موی سر و سلامت آن که واقعیت دارند، چندان اهمیت نمیدهند، ولی به آرایشهای موقتی مو بسیار اهمیت میدهند و با آن خوشحال هستند و بدون آن ناراحت میشوند. در صورتی که آرایش موی سر بعد از چند ساعت از بین میرود، آنچه که مهم است خود موی سر است. یا کسی که به حمام میرود، واقعیت شستشو را فراموش میکند و به حواشی خوشحال میشود. ولی حوادث این عالم گردوغبار را بر سروصورتش مینشاند و زحماتش از بین میرود. پس ملاحظه کنید که انسانها چگونه به چیزهای ناپایدار اهمیت میدهند. در مثالهای بالا خود اصلاح سروصورت و استحمام باطل نیست، ولی علاقهمند و خوشحال بودن به نمود جای مذمّت است. استفادهی عقلانی از امکانات این عالم مجاز است، ولی وابستگی و دل سپردن و مشغول و سرگرم شدن به آن باطل است، زیرا جهان فانیشدنی و گذراست.
حال آیا انسانها به هستی و واقعیتها علاقهمندند یا به چیزهایی که فقط نمود دارند و گذرا و فانیاند، علاقهمند میشوند؟ اکثر انسانها به این حقیقت فکر نمیکنند، زیرا واقعبین نیستند و گرفتار خیالات و طرفدار باطل و نمود هستند. اکثر مردم با هستی و واقعیّت سر و کاری ندارند، بلکه مشتاق نمود هستند. نمود همان باطل است که ناپایدار است و باطل چیزی است که بقا ندارد. مثال دیگری در این مورد این است: کفش برای این است که پای آدمی را از گردوخاک و سرما و گرما حفظ کند، اما مُدها، رنگها و بزکهایِ آن نمود هستند. اکثر مردم کفش را برای راحتی پا نمیخرند، بلکه برای نقش و نگار و مدل آن میخرند. اکثر مردم دنبال مد و طرز دوخت کفش هستند. تهیهی لباس هم همین طور است، لباس برای این است که تن آدمی را از سرما و گرما نگاه دارد و همچنین آبروی او را حفظ کند، اما جنبهی واقعیت در خریدن لباس از یاد رفته است و مردم لباس را فقط برای نمود و خودنمایی میخرند. لباسهای بیاندازه تنگ و گشاد برازندهی مقام انسانی نیست. آیا اینها نمود و باطل نمیباشد؟ جامعهی بشری امروز از باطل و نمود طرفداری میکند. آیا اینگونه مردم میتوانند به دنبال واقعیت و خداشناسی باشند؟ و اختراعات نوین همچون بمبهای اتمی، میکروبی و شیمایی را در راه حق به کار بگیرند؟ آنان نمیتوانند، زیرا باطل و نمود گرایند و تمام امکاناتشان را در راه باطل به کار میگیرند. آیا نمیبینید در دنیای امروز چه خبر است و بشر چگونه در تحیّر و شک به سر میبرد؟ بشر امروزی به دنبال واقعیّت نیست.
خداوند در قرآن مجید در مورد نابودی باطل میفرماید: « بَلْ نَقْذِفُ بِالْحَقِّ عَلَى الْبَاطِلِ فَيَدْمَغُهُ فَإِذَا هُوَ زَاهِقٌ...».[4] یعنی: ما حق را بر سر باطل میکوبیم تا آن را هلاک سازیم و باطل اینگونه محو و نابود میشود. پس باطل در این جهان بیریشه است، فقط نمود دارد، باطل در زندگی فردی و اجتماعی انسانها اندک زمانی خودش را نشان میدهد و بعد از مدتی از میان میرود. خداوند باطل را با تیرِ حق میزند و آن را از بین میبرد. همان طور که اشاره کردم، باطل از دو مجرا به این عالم راه پیدا میکند. یکی از راه جریانات طبیعی و حرکت و اصطکاک این عالم است، مانند پیدا شدن آفات در گیاهان و جاری شدن سیل که مثالش بیان شد. دومین عامل راهیابی باطل به این جهان بدی و سوء اختیار انسانهاست. اکثر مردم از مجرایِ اِعمالِ هوی و هوسهای خودشان باطل را در این عالم رواج میدهند. آنها با هوسها و تمایلات بیبندوبار و هواهای نفسانی راه باطل را به این عالم باز میکنند و بعد اینگونه توجیه میکنند که چون جوان هستند باید بیبندوبار باشند! یا چون ثروتمندند و نفوذ اجتماعی دارند، کسی نمیتواند در اِعمالِ هوی و هوسشان محدودشان کند! این آیهی سورهی انبیا مطلق و عام است، یعنی خداوند هم در عالم طبیعت و هم در جامعهی انسانی کلاً باطل را نابود میکند و آن را دفع مینماید. کف سیل باطل است و از میان میرود و آب حق است و باقی میماند. باطل در جامعهی انسانی نیز همینگونه است و افراد باطلگرا و هوسران از بین میروند.
متن فوق گزيده اي از كتاب «جاودانگي امام حسن (ع)»ازسخنراني هاي مرحوم حضرت الله صائني (ره)
[1]- سورهی مؤمنون، آیهی 116.
[2]- سورهی رعد، آیهی 17.
[3]- الفقه المنسوب إلى الإمام الرضا7، صفحهی 9.
[4]- سورهی انبیاء، آیهی 18.