عمل به تعهدات الهي، ديني و اجتماعي رمز جاودانگی امام حسین(ع) (1)

قالَ اللهُ العظیمُ:« مِنَ الْمُؤْمِنِينَ رِجَالٌ صَدَقُوا مَا عَاهَدُوا اللَّهَ عَلَيْهِ فَمِنْهُمْ مَنْ قَضَى نَحْبَهُ وَمِنْهُمْ مَنْ يَنْتَظِرُ وَمَا بَدَّلُوا تَبْدِيلًا»[1]

یعنی: در ميان مؤمنان، مرداني هستند كه به عهد الهي صادقانه عمل مي‌كنند. بعضي از آن‌ها پيمان خود را به آخر بردند و بعضي ديگر در انتظارند و هرگز تغییر و تبدیلی در عهد و پیمان خود ندادند.

آدمیان اجتماعي و مدني می‌باشند، زيرا از حيث غرايز و احتياجات به يكديگر نيازمندند. تشكيل خانواده، دفاع از دشمن، تعليم و تربيت و تأمين ساير احتياجات زندگي بدون حیات اجتماعي براي انسان‌ها ممكن نيست. آنان در اجتماع با هم همکاری، بده و بستان دارند و از دسترنج یکدیگر استفاده می‌کنند و در سایه‌ی تعاون و همکاری در زمینه‌های مادی و معنوی پیشرفت دارند و در تبادل فکری و عملی تکامل می‌یابند و تجربیات را اندوخته و منتقل می‌کنند. ولی حیوانات قادر به تبادل فکری و عملی با یکدیگر نیستند، فلذا تا به امروز در زندگی آنها پیشرفتی صورت نگرفته است.

ضرورت دارد که انسان در زندگي، خود را از تعاون اجتماعي دور نكند و به تناسب شغل و موقعیت اجتماعي خودش به جامعه كمك كند. بعضي یا خودشان را زيرك مي‌دانند و يا ذاتاً تنبل هستند و در جامعه به همنوع خودشان بهره‌ای نمي‌رسانند. اینان براي تهيه‌ي دارو، غذا، لباس، مسكن و غیره به دكتر، نانوا، خياط و بنّا مراجعه مي‌كنند و مايحتاج خودشان را از جامعه تأمین مي‌كنند، اما خود به جامعه بهره‌اي نمي‌رسانند و ثقل و سنگینی خودشان را بر دوش جامعه مي‌اندازند. این‌گونه افراد كَلّ بر اجتماع هستند. رسول‌الله(ص) فرمود: « مَلْعُونٌ‏ مَنْ‏ أَلْقَى‏ كَلَّهُ‏ عَلَى النَّاسِ».[2] یعنی: آن کس که [بر اثر تنبلی، و کار نکردن] بار زندگی خود را بر دوش دیگران بیندازد، ملعون و مطرود درگاه خداوند است. پس اگر فردي در جامعه زندگي كند و کلّ بر اجتماع باشد، مورد لعنت خداوند و افراد جامعه است. انسان اجتماعي بايد صاحب زندگي تعاوني باشد و همان طور كه از جامعه بهره مي‌برد، به جامعه بهره برساند. این روایت نشان می‌دهد که دين اسلام انسان را يك موجود اجتماعي و تعاوني مي‌داند.

همكاري همگاني و كمك‌کردن افراد جامعه به يكديگر را «تعاون» مي‌گويند. لازم است که افراد جامعه طبق فطرت خدادادی احتياجات جامعه را بر طبق استعدادهاي فطري خودشان تأمين كنند. شغل‌ها و حرفه‌ها به فراخور حال افراد در جامعه تقسيم‌بندی مي‌شود. هميشه به اندازه‌ي احتياج جامعه نانوا، خواربارفروش، خياط، بزّاز، فروشنده و خريدار وجود دارد. همین طور جامعه به قدر احتياج اداره‌کننده‌ی امور معنوي و مذهبي، بنا، کارگر و صنعتگر دارد. تقسیم‌بندی شغل‌ها و حرفه‌ها از اندرون جامعه مي‌جوشد. افراد جامعه از راه فطرتشان اين تقسیم‌بندی را انجام مي‌دهند و در جامعه مشغول به انجام‌وظیفه مي‌شوند. پس انسان زندگي اجتماعي و تعاوني دارد.

اين مقدمه يك نتيجه‌ي مهم و اساسي دارد و آن اين است كه زندگي تعاوني به اصطلاح علمي يك نوع «تعهّد» است و هر فردي در مقابل اجتماع متعهد است. يعني هر فرد از افراد اجتماع در مقابل بهره‌برداری از اجتماع لازم است که به آن بهره برساند. انسان متعهد بايد خدمتگزار جامعه باشد و خودش را در برابر جامعه مسؤول بداند، به‌طوری‌که خداوند در قرآن كريم مي‌فرمايد: « يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا أَوْفُوا بِالْعُقُودِ… ».[3] یعنی: اي كساني كه ايمان آورده‌ايد به پيمان‌ها [و قراردادهای اجتماعی خود] وفا كنيد. روايات زيادي در ذيل همين آيه هست كه عقود جمع عقد است. عقد به معني عهد است. يعني اي افراد جامعه به تعهدهاي خودتان وفا كنيد، زيرا كه شما يك موجود «متعهد» هستيد. « أَوْفُوا » صيغه‌ي امر است. پس وفا كردن به تعهد براي يك مسلمان امري واجب است. خداوند در آيه‌ي ديگر مي‌فرمايد: « وَأَوْفُوا بِالْعَهْدِ إِنَّ الْعَهْدَ كَانَ مَسْئُولًا ».[4] يعني: به عهد خود وفا كنيد كه از عهد سؤال مي‌شود. پس در قيامت از انسان‌ها در رابطه با تعهدات اجتماعی‌شان سؤال مي‌شود.

حال اينجا پرسشی مطرح است و آن اين است كه آيا انسان‌ها فقط در مقابل اجتماع متعهداند و يا معناي تعهد وسيع‌تر از این است؟ پاسخ اين است كه امت اسلامي در مقابل پيامبر اسلام6 متعهد است. به‌طوری‌که پيامبر اسلام(ص) در مقابل امت متعهد است و تمام انسان‌ها در مقابل خداوند متعهدند. خداوند در قرآن كريم مي‌فرمايد: « أَلَمْ أَعْهَدْ إِلَيْكُمْ يَا بَنِي آدَمَ أَنْ لَا تَعْبُدُوا الشَّيْطَانَ إِنَّهُ لَكُمْ عَدُوٌّ مُبِينٌ ﴿۶۰﴾ وَأَنِ اعْبُدُونِي هَذَا صِرَاطٌ مُسْتَقِيمٌ ﴿۶۱﴾ ».[5] يعني: ای فرزندان آدم آیا من با شما عهد نكردم كه شيطان را نپرستيد كه او براي شما دشمن آشكاري است و اينكه مرا بپرستید و اين راه مستقيم من است. اين آيه بيان مي‌كند كه انسان‌ها در مقابل خداوند متعهدند. خداوند آسمان و زمين را به نوع انسان مسخر كرده است. خداوند براي نوع بشر سفره‌اي بزرگ به نام كره‌ي زمين گسترده است و نعمت‌هاي فراوان مانند عمر، رزق و روزي، استعداد و توان به كارگیری ابزارها را به او داده است. او بايد در مقابل این‌همه نعمت الهي به تعهداتش پايبند باشد، ولي معمولاً به تعهدات الهي و اجتماعی‌شان عمل نمي‌كنند.

دنيا، دنياي عجيب و شگفت‌انگیزی است. مثلا دو نفر با همديگر شريك مي‌شوند و با همديگر متعهد مي‌شوند كه تا آخر عمر و در تمام مشكلات پناهگاه همديگر باشند. هر دو سالم، جوان و ثروتمند هستند و شريك غم و غصه‌ی يكديگرند و از آينده خبر ندارند. آنان در نهايت آرامش و آسايش زندگي مي‌كنند، امّا اگر يكي از آن‌ها گرفتار سرطان بدخیم ‌شود، دوست سالم کم‌کم از او فاصله مي‌گيرد. شخص مريض تمام دارایی‌اش را در راه به دست آوردن سلامتي خرج مي‌كند، ولي نتيجه‌ای نمي‌گيرد، همین طور اهل‌وعیالش او را ترک مي‌كنند و حالا وقت وفای به تعهد دوستِ سالمِ اوست. مرد آن‌کسی است كه بر تعهد خويش باقي بماند که به قول معروف گفته‌اند «سر مرد مي‌رود ولي قولش نمي‌رود». اگر دوست او مرد باشد بر تعهد و پيمانی که با او بسته است، باقی می‌ماند، اما متأسفانه:

 

عهد و پيمان فلك را نيست چندان اعتبار

   
   

عهد با پيمانه بندم شرط با ساغر كنم[6]

         

مرحبا به خواجه‌ی بزرگوار که واقعاً كارشناس بوده است. معناي مصراع اول شعر اين است كه عهد و پيمانی که مربوط به منافع عالم طبيعت باشد، بالاخره ناپايدار است و از هم مي‌گسلد. عهد و پيمان آن دو دوست به هنگامی بود كه هر دو مشغول عيش و نوش بودند. دوست بیمار به هنگام سختی و حرج به دوست سالم پیام می‌فرستد که هزینه‌ی پزشک و پرستار و دارو نیاز دارد. دوست سالم به جای وفای به عهدش با واسطه به دوستش پیام می‌فرستد که از برآورده کردن حوایج او معذور است . این دوست عهد و پیمان‌شکن، به پيمانی که بسته بود، وفا نكرد. آیا واقعاً در اين عالم مردانِ استثنايي هستند كه در تمام شرايط و احوال بر پيمان‌های خودشان استوار بمانند و عهدشکن نباشند؟

حسين‌بن‌علی(ع) يكي از مردان وارسته و شرافت‌مندی است که بر عهد و پيمان الهي و اجتماعي خودش صددرصد پایبند ماند و به آن عمل كرد. آن حضرت خودش را براي استقرار عدالت اجتماعي در جامعه‌ي مسلمين مسؤول مي‌دانست و براي برپاداشتن حق و انجام امربه‌معروف و نهي‌از‌منكر قيام کرد. آن حضرت تعهد اجتماعي داشت و بدان متعهد بود و اين پيمان را فراموش نكرد. امام حسين(ع) در يكي از خطبه‌هايش مي‌فرمايد: «أُرِيدُ آمُرُ بِالْمَعْرُوفِ وَ أَنْهَى عَنِ الْمُنْكَرِ أَسِيرُ بِسِيرَةِ جَدِّي‏ وَ سِيرَةِ أَبِي عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ فَمَنْ قَبِلَنِي بِقَبُولِ الْحَقِّ فَاللَّهُ أَوْلَى بِالْحَقِّ وَ هُوَ أَحْكَمُ الْحَاكِمِينَ‏».[7] یعنی: می‌خواهم به نيكي‌ها فرمان دهم و از بدي‌ها باز دارم و روش جدم رسول‌الله(ص) و پدرم علي بن ابيطالب(ع) را دنبال كنم. اين طرز جهان‌بینی و تعهد اجتماعي، ديني و الهي امام حسين(ع) است.

اما ما شيعيان چگونه مي‌انديشيم؟ آيا تعهدات اجتماعی و دینی خود را می‌شناسیم؟ آیا بعد از شناختن و دانستن به آن عمل مي‌كنيم؟ یا فقط دور هم كه مي‌نشينيم، از نابسامانی‌های اجتماعي، بی‌نظمی، نبودن قانون، اجرا نشدن عدالت و نابسامانی‌های اقتصادي انتقاد مي‌كنیم؛ امّا حاضر نيستيم خودمان را تعدیل و اصلاح كنيم و عملاً راه چاره و علاج دردهاي اجتماعي را به ديگران ياد دهيم. منطق ما عين منطق بنی‌اسرائیل شده است كه به حضرت موسي(ع) گفتند: « قَالُوا يَا مُوسَى إِنَّا لَنْ نَدْخُلَهَا أَبَدًا مَا دَامُوا فِيهَا فَاذْهَبْ أَنْتَ وَرَبُّكَ فَقَاتِلَا إِنَّا هَاهُنَا قَاعِدُونَ ».[8] یعنی: گفتند اي موسي تا آن‌ها در آنجا هستند ما هرگز به آن شهر وارد نخواهيم شد تو و پروردگارت برويد و با آنان بجنگيد ما همين جا نشسته‌ایم. بنی‌اسرائیل به حضرت موسي(ع) گفتند که تا دشمنان در شهر هستند، ما وارد آنجا نمی‌شویم، ما در اينجا نشسته‌ايم و تماشا مي‌كنيم. اگر تو و پروردگارت بر دشمنان غلبه كرديد، در آن صورت ما وارد شهر می‌شویم. اگر شكست خورديد، ما سالم مي‌مانيم و خطري به ما نمي‌رسد. متأسفانه دنياي اسلام گرفتار منطق بنی‌اسرائیل شده است. نه اكنون، بلكه بعد از مرگ پيغمبر اسلام(ص) تاكنون این‌چنین بوده است. اگر منطق مسلمانان زمان حضرت سیدالشهدا(ع) این‌گونه نبود، خود آن حضرت، جوانان بنی‌هاشم و اصحابش با آن وضع دل‌خراش شهيد نمي‌شدند. تاريخ این‌گونه ضبط كرده است كه دشمنان چهار هزار تير به سوي سر و بدن مبارك امام حسين(ع) انداخته‌اند. اگر چهار هزار كمك در آنجا بود، به هر يك از آن‌ها يك تير اصابت مي‌كرد، ولي همه رفتند و به زندگي دنياي خودشان مشغول شدند. همه مخفي شدند و فقط امام حسین(ع) که انسانی متعهد بود، سينه‌اش را سپر كرد و آن وقت است که به ایشان چهار هزار تير اصابت مي‌كند. چرا این‌گونه شد؟ زيرا ملت مسلمان مانند ملت بنی‌اسرائیل شده بود که مي‌گفتند: اي حسين، برو و با يزيدبن‌معاويه و طرفدارانش جنگ كن! اگر غلبه كردي ما هم مي‌آييم و اگر نكردي ما تماشاگر صحنه هستيم.

چرا اوضاع آن زمان و اين زمان از اصل این‌گونه خراب بوده است؟ علتش اين است كه ملت مسلمان تعهد اجتماعي، ديني و الهي خودشان را فراموش كرده است. يك وقتي در گذشته يكي از مستمعین گفت: سخنان شما واقعاً در انسان اثر مي‌گذارد و ما را نگران مي‌كند، فلذا این‌گونه صحبت نكنيد و براي ما ايجاد وظيفه ننمايد؛ زيرا این جمله را همه گفته‌اند که «المَعاشُ ثُمَّ المَعادُ»، اول بايد زندگي دنيا تأمين شود، بعد مسائل روز قيامت مطرح شود. چرا اين مسلمان مستمع این‌گونه می‌اندیشد؟ زيرا او گرفتار تربيت بد است. او عقايد حقه و اخلاق فاضله ندارد، نمي‌تواند صحيح فکر کند و راه مستقيم طی کند. طرز تفكر غلط در طول تاريخ بر نسل‌ها اثر گذاشته و آنها را غیرمستقیم و غیرمتعهد بار آورده است.

 

متن فوق گزيده اي از كتاب «جاودانگي امام حسين (ع) »ازسخنراني هاي مرحوم حضرت الله صائني تحت عنوان « عمل به تعهدات الهي، ديني و اجتماعي رمز جاودانگی » است

 

 


[1]- سوره‌ی احزاب، آيه ي 23.

[2]- الكافي (ط ـ الاسلامية)، جلد 4، صفحه‌ی 12.

[3]- سوره‌ي مائده‌ي، آيه‌ي 1.

[4]- سوره‌ي اسراء، آيه‌ي 34.

[5]- سوره‌ي يس، آيات 60 و 61.

[6]- ديوان حافظ شيرازي.

[7]- فرهنگ جامع امام حسين7، علی مویدی، صفحه‌ي 230.

[8]- سوره‌ي مائده، آيه‌ي 24.