«اَللَّهُمَّ عَظُمَ بَلائى وَ اَفْرَطَ بى سُوْءُ حالى وَ قَصُرَتْ بى اَعْمالى »

  بلا داراى دو معنى است،يكى بلا به معنى مصيبت است و ديگرى به معنى ابتلاء و آزمايش است. اگر بلا به معنى مصيبت باشد مى‏گويد: خدايا، بلايا و شدائد و مشكلات زندگى براى من فوق العاده بزرگ است، خدايا، تو اين مشكلات بزرگ را حل كن و اگر بلا به معنى آزمايش و ابتلاء باشد مى‏گويد: خدايا، آزمايش تو درباره‏ى من على فوق العاده بزرگ است، خدايا مرا از آزمايش و امتحان رو سفيد و سالم بيرون بياور.

 

«وَ اَفْرَطَ بى سُوءُ حالى»

 خدايا، بدحالى من افراط كرده و به نهايت رسيده است و حال من درنهايت خرابى و پريشانى است. خرابى و پريشانى حال در اين جا به معنى عرفى آن است. شما مى‏دانيد كه انسان گاهى از نظر روحى و از حيث احساس زخم خورده مى‏شود و انسان در موقع زخم خوردن از اجتماع، چندان حوصله‏اى هم ندارد كه به كارهايش نظم دهد. پس گاهى انسان از نظر احساسات زخم خورده مى‏شود و در انسان حوصله‏اى نمى‏ماند كه به كارهاى معقول انسانيش نظم و نظام دهد و امور زندگيش را تنظيم كند. انسان در آن وقت مى‏گويد حال من بد است و من نمى‏توانم به طور منظم به كارهايم رسيدگى كنم. حضرت على(ع) كارهاى بسيار مهمّ داشت؛ كارهاى اجتماعى، دينى، تربيت دين مردم، تربيت جنبه ‏ى الهى و ولايت مردم و امور مربوط به خانواده‏ى خودش و امثال اين‏ها، مى‏گويد: خدايا، بدى حال براى على مجالى نگذاشته كه من به تمام امور آن طور كه شايسته است برسم و على(ع) از نظر حال و عواطف زخم خورده است؛ زيرا بعد از پيامبر اسلام(ص) يك وضعيّتى براى آن حضرت پيش آمد كه باعث بى‏حوصلگى آن بزرگوار شد. اين عين واقعيّت بوده و عقيده‏ى من است و من اين را از باب تعصّب نمى‏گويم. اگر وظيفه ايجاب نمى‏كرد و اگر آن بزرگوار احساس مسؤوليت نمى‏كرد، به طور كلّى جامعه را رها مى‏كرد. جامعه‏ى آن روز به على(ع) چنان ضربه‏اى زد كه على(ع) ديگر قادر نشد در آن جامعه تنظيم امور كند و براى انجام وظيفه اظهار علاقه نمايد؛ زيرا دوستان و نزديكان على(ع) در روز روشن به خاطر شكم و به خاطر پول و به خاطر مادّه با آن حضرت جنگ و جدال كردند و على (ع) تعداد انگشت شمارى افراد مثبت در جامعه‏اش پيدا نكرد كه حدّاقل در مقام گفت و گو و محاوره با مخالفانش با او همدم و همگام بشوند؛ فلذا على(ع) از جامعه زخم خورده و نگران بود و اين نگرانى بيش از حدّ در آن بزرگوار اثر گذاشته بود. فلذا مى‏گويد: «وَ اَفْرَطَ بىسُوْءُ حالى وَ قَصُرَتْ بى اَعْمالى»؛ خدايا، من از يك طرف بنده هستم و از آن طرف تو رَبُّ الْعالَمينْ وَ رَبَّ الْعَرْشِ الْعَظيمْ وَ رَبَّ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَيْن هستى، خدايا، تو آن چنان عظيمى كه من بنده، نمى‏توانم حق عبوديّت تو را ادا كنم. من از شما مى‏پرسم، آيا على(ع) اين كار را مى‏توانست بكند؟

 خداوند ربّ العرش العظيم و رب العالمين است و به تعبير حكما و عرفا، خداوند يك حقيقت غيرمتناهى و داراى علم و حيات و قدرت و جمال غيرمتناهى است. آيا علىِّ بنده كه وجود رابط و قائم به غير است، مى‏تواند حق عبوديّت آن چنان حقيقت غيرمتناهى را ادا كند؟ نه على(ع) و نه هيچ كس ديگرى قادر نيست كه حق عبوديّت خداوند را ادا كند. مگر پيامبر اسلام كه بزرگ‏تر از على(ع) بود، نگفت:

 «ما عَبَدْناكَ حَقَّ عِبادَتِكَ»؟؛ ما حق عبادت تو را به جا نياورديم.

 پروردگارا!، ما بندگان بدون استثناء و بدون تعارف حق الوهيّت و حق خداوندگار بودن تو را نمى‏توانيم ادا نمائيم، حتّى خاتم الانبياء نيز نتوانست حقّ عبوديّت خدا را ادا كند. اينجا بحث اداى حق نيست بحث عرض اخلاص است. بحث اين است كه از دست هر كس تا چه اندازه برآيد، وگرنه اگر بحث اداى حقّ عبوديّت باشد از عهده‏ى كسى برنمى‏آيد و از دست همگان بيرون است. فلذا على(ع) مى‏گويد: «وَ قَصُرَتْ بى اَعْمالى»

 خدايا، عمل‏هاى من درباره‏ى من كوتاه است. اگر من بخواهم كه حق تو را ادا نمايم و در برابر تو عملى انجام بدهم كه آن عمل شايسته‏ى مقام و منزلت توباشد، در آن صورت عمل من كوتاه است؛ زيرا عمل از من صادر شده است و من «عبد» تو هستم و ذات «عبد» در برابر «ربّ» كوتاه است، چون خود عبد كوتاه است پس عمل عبد نيز كوتاه است و به حقّ ربّ نمى‏تواند برسد.

 

متن فوق برگرفته از كتاب شرح دعاي كميل (مرحوم حضرت آیت الله صائنی ره) مي باشد