شرح توحید صدوق توسط مرحوم حضرت آيت الله صائني(ره)در رابطه با قضا و قدر

 دررابطه با قضا و قدر و فتنه و امتحانی که از ناحیه خداوند متوجه انسان­ها می­شود رزق و خصوصیات آن، اجل و عمر انسان و این‌که آیا اجل، حتمی و معین است یا تابع حوادث و عوامل می­ باشد و نیز بسیاری از موضوعات دیگر روایات زیادی وارد شده است.

درباره قضا و قدر اخبار و روایاتی از ناحیه ائمه (علیهم السلام) وارد شده و این موضوع از جهات مختلفی قابل بحث است. یک بحث آن مربوط می­شود به شرح الاسم و معنای قضا و قدر ولی چون در روایات به مبحث معنی قضا و قدر اشاره نشده است ما نیز از آن صرف‌نظر کرده و در فرصتی مناسب به آن می­پردازیم.

 

چون انسان­ها معنای مفاهیمی مانند قضا و قدر و جبر و تفویض را آن­گونه که شایسته است درک نمی­کنند، هرکس بر اساس فهم و سلیقه خود تعریفی از این حقایق ارائه می­دهد. در میان ما افراد نادری وجود دارند که در رابطه با مسائلی از این دست متخصص و کارشناس باشند و بتوانند معنای صحیحی از قضا و قدر ارائه داده و آن­را به­درستی تجزیه و تحلیل کنند و آن‌چنان که در اصطلاح اسلام شایسته این معنا است، آن­را درک کرده و سخن بگویند. از این­رو معمولا بحث­های ما از نوع رجوع جاهل به جاهل است، یعنی کسی که راجع به مطلبی علم ندارد به کسی رجوع می­کند که او نیز در مورد آن مطلب علم ندارد و تنها بر اساس سلیقه و افکار خود پاسخ می­دهد که حاصل این امر نتیجه­گیری غلط است به‌طوری‌که یا هر دو به نتیجه غلط قانع می­شوند و یا هر دو در شک باقی می­مانند. مسئله قضا و قدر یکی از موضوعاتی است که این­گونه با آن برخورد می­شود و افراد معمولی آن‌چنان که باید معنای آن­را نمی­دانند.

چون ما معنای صحیح قضا و قدر را نمی­دانیم تمام پدیده­ها و اتفاقاتی که در دنیا رخ می­دهد را با قضا و قدر توجیه می­کنیم. گرچه بعضی از این حوادث و اتفاقات شرور عالم هستند اما ما تمام شرور و فسادهای عالم را نیز با قضا و قدر توجیه می­کنیم. مثلا جوانی به‌طور ناگهانی می­میرد، گندم­زاری به­علت خشکسالی از بین می­رود، بچه­ای در آب حوض افتاده و خفه می­شود، حیوان درّنده­ای انسانی را می­کشد و مسائل دیگر که ما در طول زندگی با آن­ها مواجه می­شویم. این مسائل مربوط به قضا و قدر می­شوند؛ چراکه اراده انسان هیچ دخالتی در این حوادث نداشته است.

حادثه و پیش آمدی که خارج از اراده انسان است و موجب شر و تباهی یا سعادت انسان می­شود را قضا و قدر می­گویند. مثلا خانمی بعد از مدت­ها یک غذای لذیذ درست می­کند و بر حسب تصادف آن غذا می­سوزد، دراین صورت هم زمانی که برای تهیه آن صرف شده است، تلف می­شود و هم هزینه­ای که برای آن غذا شده به هدر می رود و هم اشتهای شما از بین می رود. خانم تعجب می­کنداز این‌که چرا وقتی غذاهای معمولی دست می­کرد، چنین اتفاقی نمی­افتاد ولی امروز غذای خاص و خوشمزه­اش سوخت. با خود می‌گوید این غذا قسمت ما نبوده است. این‌که می­گوید قسمت نبوده، یعنی یک عامل خارجی که خارج از اراده ماست در این کار دخیل بوده است. نظیر این مسئله را در مسائل اجتماعی نیز داریم، در واقع مسائل را با قضا و قدر توجیه می­کنیم. مسائلی را که ما به­عنوان قضا و قدر برای خود تعریف می­کنیم، اکثرا نسبت به انسان­ها شر استو این باعث سردرگمی می­شود؛ چراکه اگر بگوییم این قضا و قدر از ناحیه خداوند است، به این موضوع برخورد می­کنیم که خداوند هرگز شر و فساد

بنده­اش را نمی­خواهد.

این همان ایمان سطحی مومن است که به او اجازه می­دهد تا این نسبت را به خداوند بدهد چون انسان نمی­تواند شرو قضا و قدر را به خداوند نسبت دهد و از طرفی هم نمی­تواند آن­را نادیده بگیرد؛ بنابراین دچار سردرگمی می­شود و با خود می­گوید که این قضا و قدر به چه چیزی مربوط

می­شود؟ این مسئله را نمی­توان به خداوند نسبت داد؛ چراکه خداوند نسبت به بنده­اش رئوف و مهربان است و هرگز برای بنده­اش شر و بدی

نمی­خواهد، هرگز نمی‌خواهد بنده­ای دچار مشکل شود. مثلا به­علتی نابینا شود، ولی در هر صورت این مسائل گریبان­گیر بندگان است. این موضوع جمعی از مسلمانان را متحیر کرده و باعث شد که به امام خود مراجعه کرده و سوال کنند: قضا و قدر به چه چیزی مربوط می­شود؟ اگر با اذن و اجازه خداوند باشد که مسئله قضا و قدر به خدا برمی­گردد و اگر بدون اذن خداوند باشد، باید گفت که خداوند در برخی از مسائل و حوادث پیش آمده دخل و تصرف ندارد.

«أَبِي رَحِمَهُ اللَّهُ قَالَ حَدَّثَنَا سَعْدُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ قَالَ حَدَّثَنَا يَعْقُوبُ بْنُ يَزِيدَ عَنِ ابْنِ أَبِي عُمَيْرٍ عَنْ جَمِيلِ بْنِ دَرَّاجٍ عَنْ زُرَارَةَ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ سُلَيْمَانَ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ (علیه­ السلام) قَالَ سَمِعْتُهُ يَقُولُ إِنَّ الْقَضَاءَ وَ الْقَدَرَ خَلْقَانِ مِنْ خَلْقِ اللَّهِ وَ اللَّهُ يَزِيدُ فِي الْخَلْقِ ما يَشاءُ»؛ازامام صادق(علیه السلام) سوال کردند که آیا قضا و قدر مخلوق پروردگار است یا خیر؟ امام (علیه السلام) فرموند: بله هم قضا مخلوق خداوند است و هم قدر، در این عالم هیچ علت و حاکم و فرماندهی جز خداوند وجود ندارد. با خواندن این روایت این سوال در ذهن خطور می­کند که چرا خداوند این­گونه شر و فسادها را خلق کرده است؟﴿يَزِيدُ فِي الْخَلْقِ مَا يَشَاءُ[1]﴾امام صادق (علیه السلام) آیات را ضمیمه سخنان خود کرده و از آن استفاده لطیفی می­کند، حضرت می­فرماید: از آیه مذکور می­توان دریافت که یکی از خصوصیات پروردگار این است که دائما در حال افزایش مخلوقات خود است، یعنی وقتی که شب می­خوابیم و صبح فردا بیدار می­شویم، در این بازه زمانی، مخلوقات جدید بسیاری اضافه شده­اند که گاهی با مخلوقات و آفریده­های قبلی برخورد کرده و اسباب زحمت می­شوند و در برخی موارد نیز حوادثی را می­آفرینند و گاهی هم سبب خیر می­شوند، در هر حال خداوند بر اساس خلاقیت خود به خلق مخلوقات ادامه می­دهد و لازمه این توسعه، اصطکاک و برخورد موجودات است که قضا و قدر را تشکیل می­دهد.

حدیث دیگری از امام صادق (علیه السلام) وجود دارد که عبارت است از:«حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ بْنِ أَحْمَدَ بْنِ الْوَلِيدِ رَحِمَهُ اللَّهُ قَالَ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ الصَّفَّارُ عَنْ إِبْرَاهِيمَ بْنِ هَاشِمٍ عَنْ عَلِيِّ بْنِ مَعْبَدٍ عَنْ دُرُسْتَ عَنِ ابْنِ أُذَيْنَةَ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ (علیه­ السلام) قَالَ قُلْتُ لَهُ جُعِلْتُ فِدَاكَ مَا تَقُولُ فِي الْقَضَاءِ وَ الْقَدَرِ قَالَ أَقُولُ إِنَّ اللَّهَ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى إِذَا جَمَعَ الْعِبَادَ يَوْمَ الْقِيَامَةِ سَأَلَهُمْ عَمَّا عَهِدَ إِلَيْهِمْ وَ لَمْ يَسْأَلْهُمْ عَمَّا قَضَى عَلَيْهِمْ»؛ در این روایت از حضرت سوال شد که نظر شما درباره قضا و قدر چیست؟ انسان‌هایی که در این عالم زندگی می­کنند از اول تکلیف و تمیز تا پایان عمر دو مسیر را طی می­کنند، یک مسیر مربوط به اختیار و اراده خودشان است و مسیر دیگر خارج از اختیار آن­هاست. مثلا نماز یک عمل است که تحت اختیار خودمان است یا رفتن به محیط کار رفتن به مدرسه و حضور در مجلس خاص، همه تابع اراده و اختیار خودمان است اما یک سلسله از حوادث در عالم وجود دارد که تابع اراده و اختیار ما نیست. مثل یک بیماری که خارج از اراده خود به آن مبتلا می­شویم، یا آب و هوا و شرایطی که در مسافرت برایمان پیش می­آید.

امام (علیه السلام) می­فرماید که خداوند از تمام افراد بشر پیمان گرفته است که در مورد مسائلی که تحت اراده انسان است، همان­گونه عمل کنند که خداوند امر فرموده است و راه بندگی خدا را در پیش بگیرند. «إِنَّ اللَّهَ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى إِذَا جَمَعَ الْعِبَادَ يَوْمَ الْقِيَامَةِ سَأَلَهُمْ عَمَّا عَهِدَ إِلَيْهِمْ وَ لَمْ يَسْأَلْهُمْ عَمَّا قَضَى عَلَيْهِمْ»؛ خداوند از بندگان خود پیمان می‌گیرد که اراده خود را تابع امر من کنید و نه تابع هوا و هوس، دنبال خودخواهی نروید بلکه بر اساس اوامر من رفتار کنید. اما این اعمال در صورتی است که اختیار و اراده انسان در میان باشد. ولی در مواردی حادثه گریبان­گیر انسان می­شود و اراده انسان در آن دخالت ندارد، پیمان خداوند در رابطه با این موارد نیست. بنابراین حوادث دو دسته هستند، دسته­ای که تحت اراده انسان بوده و دسته­ای که خارج از اراده انسان است. خداوند در روز قیامت در مورد مسائلی که در اختیار انسان است سوال می­فرماید. مثلا

می­فرماید: نماز خوانده­ای یا نه؟ به­دنبال کسب حلال بوده­ای یا نه؟ غیبت کرده­ای یا نه؟ اما درباره حوادثی که از انسان پیمان گرفته نشده است سوال نمی­کند، مثلا نمی­پرسد: چرا سیل تو را برد؟

برخی می­گویند این قضا و قدر گریبان انسان­های بد را می­گیرد و می­گویند اگر فلانی شخص خوبی بود هرگز این اتفاق برای او نمی­افتاد، ولی نباید

این­گونه قضاوت کرد؛ چراکه این عالم، عالم حوادث است و ممکن است این حوادث گریبان هرکسی را بگیرد و بروز این حوادث برای کسی نشان از بد بودن او ندارد و عدم وقوع این حوادث درباره کسی دلیل بر خوب بودن او نیست بلکه بنده خوب یا بد بودن مسئله دیگری است که مربوط به اعمال ارادی انسان می­شود. هرکسی بنده خدا بوده و به عهد و پیمان خود وفا کند انسان خوب است و هرکس پیمان­شکنی کند انسان بد محسوب می­شود ولی قضا و قدر ممکن است شامل حال هردو شود. ما در برابر نعمت­های خداوند مثل زبان، چشم، گوش، ثروت و مقام اجتماعی دارای تعهد هستیم، حال اگر به تعهد خود عمل کردیم انسان خوبی خواهیم بود اگرچه سیل ما را از زندگی ساقط کند و اگر به تعهد خود پایبند نبودیم، انسان بدی خواهیم بود هرچند که عمر نوح کنیم، بدون اینکه کوچک­ترین آسیبی به ما برسد. خداوند هرگز درباره مسائلی که خارج از اراده انسان است سوال و مواخذه نمی­کند.

در حدیث دیگری آمده است: «أَبِي رَحِمَهُ اللَّهُ قَالَ حَدَّثَنَا سَعْدُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ قَالَ حَدَّثَنَا أَحْمَدُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ عِيسَى عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ خَالِدٍ الْبَرْقِيِّ عَنْ عَبْدِ الْمَلِكِ بْنِ عَنْتَرَةَ الشَّيْبَانِيِّ عَنْ أَبِيهِ عَنْ جَدِّهِ قَالَ جَاءَ رَجُلٌ إِلَى أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ (علیه­ السلام) فَقَالَ يَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ أَخْبِرْنِي عَنِ الْقَدَرِ قَالَ (علیه­ السلام) بَحْرٌ عَمِيقٌ فَلَا تَلِجْهُ قَالَ يَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ أَخْبِرْنِي عَنِ الْقَدَرِ قَالَ (علیه­ السلام) طَرِيقٌ مُظْلِمٌ فَلَا تَسْلُكْهُ قَالَ يَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ أَخْبِرْنِي عَنِ الْقَدَرِ قَالَ (علیه­ السلام) سِرُّ اللَّهِ فَلَا تَكَلَّفْهُ قَالَ يَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ أَخْبِرْنِي عَنِ الْقَدَرِ فَقَالَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ (علیه­ السلام) أَمَّا إِذَا أَبَيْتَ فَإِنِّي سَائِلُكَ أَخْبِرْنِي أَ كَانَتْ رَحْمَةُ اللَّهِ لِلْعِبَادِ قَبْلَ أَعْمَالِ الْعِبَادِ أَمْ كَانَتْ أَعْمَالُ الْعِبَادِ قَبْلَ رَحْمَةِ اللَّهِ قَالَ فَقَالَ لَهُ الرَّجُلُ بَلْ كَانَتْ رَحْمَةُ اللَّهِ لِلْعِبَادِ قَبْلَ أَعْمَالِ الْعِبَادِ فَقَالَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ (علیه­ السلام) قُومُوا فَسَلِّمُوا عَلَى أَخِيكُمْ فَقَدْ أَسْلَمَ وَ قَدْ كَانَ كَافِراً قَالَ وَ انْطَلَقَ الرَّجُلُ غَيْرَ بَعِيدٍ ثُمَّ انْصَرَفَ إِلَيْهِ فَقَالَ لَهُ يَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ أَ بِالْمَشِيَّةِ الْأُولَى نَقُومُ وَ نَقْعُدُ وَ نَقْبِضُ وَ نَبْسُطُ فَقَالَ لَهُ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ (علیه­ السلام) وَ إِنَّكَ لَبَعْدُ فِي الْمَشِيَّةِ أَمَا إِنِّي سَائِلُكَ عَنْ ثَلَاثٍ لَا يَجْعَلُ اللَّهُ لَكَ فِي شَيْ‏ءٍ مِنْهَا مَخْرَجاً أَخْبِرْنِي أَ خَلَقَ اللَّهُ الْعِبَادَ كَمَا شَاءَ أَوْ كَمَا شَاءُوا فَقَالَ كَمَا شَاءَ قَالَ (علیه­ السلام) فَخَلَقَ اللَّهُ الْعِبَادَ لِمَا شَاءَ أَوْ لِمَا شَاءُوا فَقَالَ لِمَا شَاءَ قَالَ (علیه­ السلام) يَأْتُونَهُ يَوْمَ الْقِيَامَةِ كَمَا شَاءَ أَوْ كَمَا شَاءُوا قَالَ يَأْتُونَهُ كَمَا شَاءَ قَالَ (علیه­ السلام) قُمْ فَلَيْسَ إِلَيْكَ مِنَ الْمَشِيَّةِ شَيْ‏ءٌ»؛ شخصی نزد امام علی (علیه السلام) آمد و پرسید معنای قدر چیست؟ حضرت فرموند: «بَحْرٌ عَمِيقٌ فَلَا تَلِجْهُ»؛ قَدَر دریای بسیار عمیق است، در این دریا شنا نکن. برخی از انسان ها ممکن است در حوض شناگر ماهری باشند ولی در دریا غرق شوند. شخص خواهش کرد که قدر را به من معنا کن، حضرت فرمود: «طَرِيقٌ مُظْلِمٌ». جاده کمی تاریک است و شما هم که فانوس ندارید، بنابراین از این کار منصرف شوید و این راه را در پیش نگیرید.در اینجا منظور از فانوس، آمادگی و علم است.

مرد مکثی کرد و دوباره خواهش کرد، امام (علیه­السلام)فرمود: قَدَر از اسرار جهان است و شما که ظاهر پرده را نمی­دانید، چگونه پس پرده را خواهید دید؟ چنانچه ملاحظه می­کنید بیان عوض می­شود، اول دریا را به­عنوان مثال بیان کرده و سپس فرمود که قَدَر جاده­ای تاریک است و بعد موضوع قَدَر را مربوط به پس پرده می­داند. آن شخص بار دیگر سوال کرد و امام (علیه­السلام)فرمود: «أَمَّا إِذَا أَبَيْتَ فَإِنِّي سَائِلُكَ أَخْبِرْنِي أَ كَانَتْ رَحْمَةُ اللَّهِ لِلْعِبَادِ قَبْلَ أَعْمَالِ الْعِبَادِ أَمْ كَانَتْ أَعْمَالُ الْعِبَادِ قَبْلَ رَحْمَةِ اللَّهِ»؛شما بگو که آیا رحمت خداوند قبل از اعمال بندگانش بوده است یا پس از اعمال آن­ها؟ آیا رحمت خداوند شامل حال بندگان شد و سپس بنده­ها قادر به انجام اعمال شدند یا اول بندگان قادر به انجام اعمال شدند و سپس رحمت خداوند شامل حالشان شد؟مرد فکر کرد و گفت: اول رحمت خداوند شامل حال بندگان شد و سپس بندگان قادر به انجام اعمال شدند؛ یعنی رحمت خداوند شامل حال شد و به آن­ها قدرت دیدن و شنیدن و قلب بینا و درک عنایت فرمود و بندگان قادر به انجام اعمال شدند. حضرت فرمود: به این بنده خداوند سلام کنید این بنده کافر بود و هم­اکنون اسلام آورد و مسلمان شد. دلیل این امر همان سوالی بود که حضرت از ایشان کرده بود که شخص به­وسیله آن، نه­تنها جواب سوالش را دریافت کرد بلکه مسلمان هم شد.

به­طور مثال معنی رحمت خداوند در رابطه با صحبت کردن این است که اول خداوند نیروی بدن، حنجره سالم، هوا و قدرت تکلم را که همه از مظاهر رحمت خداوند است به ما عطا می­کند و سپس ما قادر به تکلم می­شویم؛ بنابراین رحمت خداوند بر عمل انسان مقدم است. همه موجودات عالم از مظاهر رحمت خداوند هستند که اسباب عمل انسان را فراهم می‌کنند؛ بنابراین قَدَر، حاکم بر انسان است.

آن مرد وقتی که چند قدمی از حضرت علی (علیه السلام) دور شد، سوال دیگری به ذهنش رسید و دوباره بازگشت و به حضرت گفت: «يَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ أَ بِالْمَشِيَّةِ الْأُولَى نَقُومُ وَ نَقْعُدُ وَ نَقْبِضُ وَ نَبْسُطُ»؛ معنای قدر را فهمیدم اما مطلب دیگری که هست مشیت خداوند است، زمانی که

می­نشینیم و برمی­خیزیم آیا این مطلب از مشیت خداوند است یا مشیت او دخالتی ندارد؟ حضرت فرمود: شما باید به این سوال پاسخ بدهی تا جواب سوالت را بدانی؛ اول اینکه مشیت و خواسته خداوند در مورد اعمال انسان چقدر موثر است؟ این مشیت از چه راهی موثر است و آیا مشیت الهی اراده انسان را سلب می­کند؟

حضرت علی (علیه السلام) پرسید: آیا خداوند زمانی که بندگان را خلق می­کرد، آن­طور خلق کرده است که خودش می­خواست یا آن­طور که بنده­ها می­خواستند؟ مرد گفت: خداوند آن‌طور که خودش می­خواست خلق فرمود. بنابراین مشیت خداوند به وجود ما حاکمیت دارد. حضرت سوال دوم را این­گونه مطرح کردند که آیا خداوند هر فردی را در مرتبه­ای آفرید که خودش می­خواست یا آن­گونه که فرد می­خواست؟ مرد جواب داد: خداوند انسان را بر اساس علم و اراده خود خلق فرمود تا انسان به­دنبال ایمان و ژرف­اندیشی باشد ولی انسان در دنیا به­دنبال مسائل مادی و شهوات و منفعت خود است. به تعداد انسان­های آفریده شده، برای آن‌ها اراده وجود دارد. حضرت پرسید: آیا مسیر انسان از بهشت است یا جهنم؟ مرد پاسخ داد: خداوند انسان­ها را برای مقصدی که خودش می­خواهد خلق فرموده است؛ بنابراین مشیت الهی، هم در مبداء و هم در مقصد حاکم است.

حضرت پرسید: وقتی انسان در روز قیامت از قبر برمی­خیزدو به­سوی خداوند می­رود آن­گونه که خودش می­خواهد؛ یعنی در حالی­که بخشیده شده است به­صورت یک بنده خالص نزد پروردگار می­رود یا آن­گونه که خدا می­خواهد؟ یعنی با بدن عریان و توسط فرشتگان به‌سوی خداوند می­آید تا به حسابشان رسیدگی شود؟ مرد پاسخ داد: معلوم است؛ آن­گونه که خداوند می­خواهد به سویش می­رویم. امام علی (علیه السلام) فرمود: بروید که دیگر برای شما مشیتی نماند، زیرا مشیت به­دست خداوند است.

امام علی (علیه السلام) سوال نفرمود که آیا زندگی شما در دنیا بر اساس مشیت خداوند است یا بر اساس خواسته خودتان، چون پاسخ این سوال بسیار سخت است و ممکن است فرد در پاسخگویی به مسئله جبر برسد.

انسان دروغ و راست می­گوید، مال حلال و حرام مصرف می­کند، بر اساس شهواتش حرکت می­کند و ... آیا این­ها بر اساس مشیت الهی صورت

می­گیرد؟ در این صورت جزاپاداش بهشت و جهنم بی­معنا می­شود و اگر آن­را بر اساس اراده صرف انسان بدانیم آنگاه باید خداوند را نسبت به بخشی از هستی بی­اراده فرض کنیم.

همان­گونه که در روایات آمده است، هرآنچه خداوند بخواهد انجام خواهد شد و هرآنچه را نخواهد انجام نخواهد شد. در این صورت این اشکال رخ می­دهد که اراده انسان بی‌اثر است و اگر این احتمال را در نظر بگیریم که تقدیر الهی در اراده انسان بی­اثر است و تنها در امور تکوینی و آفرینش مثل حرکت زمین و خورشید و روییدن گیاهان تاثیرگذار است، در این صورت آنچه موثر است اراده و اختیار انسان است و تقدیر الهی در رفتار انسان بی­اثر تلقی می­شود که این نظریه دارای اشکال است، چون با این فرض حکومت الهی به روی بخشی از حقایق این عالم بی­اثر است. حدیثی که خوانده خواهد شد این مسئله را حل می­کند؛ شخص مخلصی از امام زین­العابدین(علیه السلام) سوال کرد: چه رابطه­ای میان عمل انسان و تقدیر الهی وجود دارد؟ اگر مشیت الهی در عمل انسان موثر است، چگونه اراده انسان بر عملش تاثیر خواهد داشت؟ چگونه هم بر تاثیر مشیت الهی و هم بر تاثیر اراده انسان اعتقاد داشته باشیم؟ با توجه به اینکه یکی از خصوصیات ائمه(علیهم السلام) بیان ساده مسائل است، امام (علیه السلام) طی یک تمثیل فرمود: نسبت قدر و عمل انسان به هم، مثل روح و جسم است. روح بدون جسم باشد، قابل درک نیست و اگر جسم بدون روح باشد، بی­خاصیت خواهد بود، در آن حالت مثلا چشم وجود دارد ولی نمی­بیند؛ چراکه همه اعضای بدن به‌واسطه روح می­توانند فعالیت­های تاثیرگذار انجام دهند. فرض کنید تقدیر به منزله روح و عمل انسان به منزله جسم باشد، اگر در این عالم عمل انسان نبود، تقدیر الهی نیز برای انسان­ها قابل درک نبود.

تقدیر الهی عبارت است از یک سلسله عوامل و نعمت­های بی­پایان و موجودات این عالم که انسان به­وسیله آن­ها می­تواند به مقصد برسد، این کمک موجودات عالم و اراده انسان همان تقدیر الهی است. اگر اختیار انسان نبود نمی­توانست فعالیت­های خود را با استفاده از ابزار مختلف انجام بدهد و در این صورت نمی­تواند درک کند که این نعمت­ها در سعادت و شقاوت او موثر هستند. مثلا در خوردن غذا توسط انسان، اراده و عمل انسان همان خوردن آن است ولی برای تهیه غذا نیاز به مواد اولیه، ظروف و ... دارد. اگر انسان نمی‌توانست غذا بخورد، هرگز نمی­توانست مواد اولیه، ظروف و سایر مواد را درک کند و نعمت­های الهی را درک نمی­کرد. اگر در وقوع اتفاقی فقط تقدیر الهی دخیل بود و اراده انسان تاثیر نداشت انسان و اراده­اش بی­خاصیت می­شدند. بنابراین اراده انسان و تقدیر الهی در کنار یکدیگر موثر هستند.

آیا تاثیر تقدیر الهی و اراده انسان به یک میزان است؟ به نظر می­آید که تاثیر تقدیر الهی بیشتر است، تقدیر الهی در پی اراده و عمل انسان، روی عمر او تاثیر می­گذارد. اگر در عالم تقدیر الهی نبود، عمل انسان بی­اثر می­شد و سعادت و شقاوت را در پی نداشت و اگر تقدیر الهی مداخله نداشت بازهم اراده و عمل انسان بی­اثر شده و قابل درک نمی­شد. وقتی تقدیر الهی و اراده و عمل انسان در کنار هم باشند، انسان به نتیجه می­رسد. اگر حول و قوه الهی شامل حال بندگان شود، تشخیص و قوه درک فرد خوب خواهد بود و از نعمت­های خدا بهره می­برد و به نتیجه می­رسد اما زمانی­که فرد از سوی خداوند دچار بی­توفیقی شود، دیگر نمی‌تواند از نعمت­های خداوند بهره برده و به سعادت برسد.

 

برای مطالعه کامل مطالب به متن کتاب شرح توحيد صدوق (مرحوم حضرت آیت الله صائنی ره) مراجعه شود.

 



[1]-در آفرينش هرچه بخواهد مى‏افزايد. (آیه 1 سوره مبارکه فاطر)