تسلط شهودي امام بر باطن موجودات  بخش اول

 قالُ اللهُ العظیمُ: « مَنْ عَمِلَ صَالِحًا مِنْ ذَكَرٍ أَوْ أُنْثَى وَهُوَ مُؤْمِنٌ فَلَنُحْيِيَنَّهُ حَيَاةً طَيِّبَةً وَلَنَجْزِيَنَّهُمْ أَجْرَهُمْ بِأَحْسَنِ مَا كَانُوا يَعْمَلُونَ  »[1]

 در ميان موجودات زنده­ ی صاحب حسّ و حركت من جمله چهارپايان، پرندگان، خزندگان و ماهی‌ها، تنها انسانِ مستوي­القامه در این عالم بر روی دو پا راه مي‌رود. او به عنوان موجود برتر داراي تعقل و تفكر است. بعضي از انسان‌ها مانند انبيا: علاوه بر این امتیازات، برتری ديگري هم دارند. آن بزرگواران مي‌توانند به‌وسیله‌ی «وحي» از عالم غيب مطلع شوند.

هر يك از جانوران به عالم خود مشغول و از هستي و عالم باطنی جانداران ديگر بي­خبر است. اگر به فرض از ماری كه يك جانور زنده است سؤال شود که در عالم پرندگان چه می­گذرد، مار نمي‌داند. جانداران درک نمی­کنند كه بلبل چه نغمه‌اي سر می­دهد، چرا آهو در صحراها مي‌دود و یا در باطن شير چه غوغايي برپاست كه غرش مي‌كند؟ جانوران در مورد عالم انساني نیز چیزی نمي‌دانند. آنان درک نمی­کنند که در عالم انسان‌ها، هنرمندان چه لذَتي از هنرشان مي‌برند، چرا نقاش نقاشي مي‌كند، خطاط با خط زيبايی مي‌نويسد، و یا ثروتمندان مال جمع مي‌‌كنند؟ آنان نمی­دانند که پيامبران: در هنگام اخذ وحي چه مقاماتي را طي مي‌كنند. پس حيوانات از عالم يكديگر و از عالم انساني به‌حسب ظاهر بي­خبرند. اكثر انسان‌ها نيز از عالم جانوران بي­خبرند و نمي‌دانند كه در باطن چهارپايان چه غوغايي برپاست. انسانها ادراك پرندگان همچون ترنم و غزل‌سرایی بلبل و هزاردستان را درک نمی­کنند.

لكن افراد ممتاز به باطن انسان‌ها و عالم حيوانات علم و آگاهی دارند. جريان حضرت سليمان(ع) در سوره‌ي نمل آمده است. خداوند مي‌فرمايد: « وَوَرِثَ سُلَيْمَانُ دَاوُودَ وَقَالَ يَا أَيُّهَا النَّاسُ عُلِّمْنَا مَنْطِقَ الطَّيْرِ وَأُوتِينَا مِنْ كُلِّ شَيْءٍ إِنَّ هَذَا لَهُوَ الْفَضْلُ الْمُبِينُ ».[2] يعني: سليمان وارث داوود شد و گفت: اي مردم! زبان پرندگان به ما تعليم داده شده و از هر چيز به ما عطا گرديده، اين فضيلت آشكاري است. سليمان(ع) گويش، زمزمه، نغمه‌ و اِلقاي مطلب پرندگان به يكديگر را مي‌دانست، به اراده‌ي آن‌ها پي­مي‌برد و ادراكشان را می­دانست. پرندگان و ساير حيوانات داراي نيروي وهم و تخيّل‌اند و در اين مورد با انسان شريك‌اند. ولي انسان داراي نيروي تعقّل است. سليمان(ع) از ادراك وهمي و خيالي حيوانات اطلاع داشت. آن حضرت با لشكر و خدمه و با جلال و شكوه خاص خود به مقصدي در ناحيه‌ي فلسطين مي‌رفت و جنّ و انس همراهش بودند. وقتي به وادي­النمل رسيد، يكي از مورچه‌ها به ماندگان در راه گفت: «... يَا أَيُّهَا النَّمْلُ ادْخُلُوا مَسَاكِنَكُمْ لَا يَحْطِمَنَّكُمْ سُلَيْمَانُ وَجُنُودُهُ وَهُمْ لَا يَشْعُرُونَ».[3] يعني: ای مورچه­ها، به لانه‌هاي خود برويد تا سليمان و لشكرش شما را پايمال نكنند، درحالی‌که متوجه نیستند. « فَتَبَسَّمَ ضَاحِكًا مِنْ قَوْلِهَا...»،[4] سليمان(ع)  از شنیدن این سخن مورچه تبسمي كرد. توجه و خيرخواهي مورچه به همنوعانش خوش­آيند سليمان(ع)  واقع شد، چرا که آن مورچه به‌درستی به این مطلب اشاره کرد که انسان‌ها معمولاً به هنگام قدم برداشتن متوجه زير پاي خود نمی­شوند. سليمان(ع)  دقیقاً ادراك، خيال، برنامه، منطق و فكر حیوانات را مي‌دانست. پس از اين آيات معلوم مي‌شود كه در ميان انسان‌ها افراد استثنايي پيدا مي‌شوند كه به عالم حيوانات آشنا هستند.

بعضي از انسان‌ها نيز از عالم جمادات باخبرند. خداوند در قرآن مجيد مي‌فرمايد: «... وَإِنْ مِنْ شَيْءٍ إِلَّا يُسَبِّحُ بِحَمْدِهِ وَلَكِنْ لَا تَفْقَهُونَ تَسْبِيحَهُمْ إِنَّهُ كَانَ حَلِيمًا غَفُورًا ».[5] يعني: موجودي نيست، مگر اينكه خداوند را تسبيح مي‌گويد: ولي شما انسان‌ها تسبيح آن‌ها را نمي‌فهميد، همانا خداوند بردبار و بخشنده است. معنی تسبیح تکوینی جمادات همچون سنگ، كوه، درّه و دريا این است که: پروردگارا تو از تمام عيب‌ها و نقص‌ها پاك و مبرّا هستي.

 

اي برتر از خیال و قیاس و گمان و وهم

 

وز هرچه گفته‌اند‌ و شنيدیم‌ و خوانده‌ايم[6]

اکثر انسان‌ها تسبيح موجودات را درک نمی­کنند. لکن در ميان آنان افراد نادري هستند كه مي‌توانند تسبيح ستون مسجد یا دشت و كوه و آسمان را بشنوند و گاهي نیز حجاب را برمي‌دارند تا ديگران نیز آن تسبيح را بشنوند. رسول‌الله(ص)  بعد از بعثت اين كار را براي پرورش‌یافتگان مکتبش انجام مي‌داد. گاهي آن حضرت سنگ‌هاي كوچك را در دستش نگه مي‌داشت و افراد باكمالي كه در اطرافش بودند، تسبيح سنگ‌ها را در دست مبارک آن حضرت درک می­کردند. بعضي‌ها به‌اشتباه گفته­اند كه سنگ‌ها به خاطر قرار گرفتن در دست پيامبر(ص)  تسبيح مي‌گفتند، لکن در قرآن آمده که تمامي موجودات خداوند را تسبيح مي‌گويند؛ ولی انسان‌ها تسبيح آن‌ها را درك نمي‌كنند. اراده و ايمان پيامبر(ص)  به‌اندازه‌ای قوي بود كه وقتي سنگ كوچك را به دست مي‌گرفت، پرده و حجاب را از جلوي چشم‌ كساني كه در اطرافش بودند، برمي‌داشت و آن‌ها مي‌توانستند تسبيح آن سنگ‌هاي كوچك را درك كنند. هنگامي هم كه سنگ‌ها از دستان مبارک پيامبر(ص) بر زمين مي‌ريخت، باز در حجاب و پرده می­شدند، به‌طوری‌که تسبیح شن‌ها براي اشخاص قابل‌درک نبود.

پس در ميان انسان‌ها افرادي هستند كه مي‌توانند باطن انسان‌ها و جانداران را درک کنند. آنان عمق وجود حیوانات و تمام جمادات را مي‌دانند و به باطن آسمان و زمين نفوذ و تصرف مي‌كنند. این‌چنین نفوذ و تسلّطی «ولايت الهي» است و وليِّ خداوند شدن تنها مختص به انسانها است، یعنی در ميان سایر جانداران کره­ی زمین، ولی خداوند وجود ندارد. حضرت سليمان، موسي و عيسي و ساير امامان و پیغمبران: و اولياي پروردگار ولایت الهی دارند که می­توانند به باطن اشیا نفوذ کنند.

تمام انسان‌ها استعداد اين را دارند كه وليِّ خداوند شوند، ولی آنان اين استعداد را به فعليّت درنمي‌آورند و در همان حالت بالقوّه‌ي خود نگه مي‌دارند که اين خسران بزرگي براي انسان‌هاست. ساير موجودات نيز همه به کمال نهایی نمی­رسند. برای مثال هر دانه‌ی گندمی‌ استعداد سنبل شدن را دارد، ولي وقتي دانه­ها بر زمين پاشيده مي‌شوند، فقط تعداد اندكي تبديل به سنبل مي‌شوند. در تمام انسان‌ها استعداد رسيدن به مقام ولايت است، اما متأسفانه اكثر انسان‌ها به مقام ولايت نمي‌رسند. بعضي از انسان‌ها خوشبخت هستند، از این لحاظ که خداوند ولايت را بر طبق حكمت و مشيّت به آن‌ها اعطا كرده است. امامت همه‌ي امامان و نبوّت همه‌ي پيامبران: از ناحيه‌ي خداوند به‌صورت هبه‌اي و بخششي به آن بزرگواران اعطا شده است.

قرآن كريم «ولايت» را به «امامت» تعبير نموده است. پروردگار از حضرت موسي(ع)  به امام تعبير مي‌كند. امامت مقامي است كه از ناحیه­ خدا به انسان بخشيده مي‌شود. امامان دوازده‌گانه‌ی شيعه: نیز همین‌طورند كه آخرين آن‌ها امام زنده­ی عصر، حضرت حجّت ارواحنا الفداه است. جامعه‌ي بشری بدون ولایت انسان کامل نمي‌تواند به حياتش ادامه‌ دهد. حضرت حجّت (عج) در این عصر وليّ مطلق جامعه­ی انسانی است و همچون سليمان(ع) ، باطن تمام انسان‌ها و ساير موجودات را مي‌داند و به تسبيح تمامي موجودات آگاه است. آن حضرت به باطن تمامی ارواح، عقول، تخيّل، توهم و ادراك تمام انسان‌ها نافذ، مسلط، ناظر و شاهد است. این‌چنین انساني داراي «ولايت مطلقه‌ي» الهي است.

مسلمانان در مورد امام زمان خود شناخت صحیح و واقعی ندارند. آنان نبايد به‌اندازه‌ای ساده باشند كه به مدّعيان دروغين دل ببندند، چراکه كساني هستند كه به‌دروغ ادّعاي قطبيت، مقام ولايت و تربيت کردن باطن انسان‌ها را دارند. اینان و مریدانشان از نظر درك و شعور به‌اندازه‌ای گرفتار خفت عقل هستند كه كشكول و تبرزين به دست می­گیرند، همديگر را فریب مي‌دهند و علي(ع)  را در مقابل «الله» قرار می­دهند. حضرت علي(ع)  بسيار بزرگوار است، ولي علي(ع)  نيز بنده‌ي خداست و مانند سايرين محتاج رب‌العالمین است. «الله» شعار اسلام است و در مقابل شعار «الله» هر شعار ديگري باطل است. ولي این مدعیان دروغین هنگام نشست‌وبرخاست و یا کارهای دیگر کلمه­ی «يا علي» را لقلقه­ی لسان می‌کنند. درصورتی‌که مسلمانی که بر طبق منطق اسلام و سنت و قرآن مجيد، به توحيد و یگانه‌پرستی تعصّب و علاقه‌ دارد، می­داند که حتی پیامبران و امامان علیهم السلام نیز بنده­ی حضرت پروردگار هستند. امام عصر(عج) به اذن پروردگار صاحب‌ولایت مطلقه است و هدايت باطني انسان‌ها به دست آن بزرگوار است.

پس ولايت يك عالم خاصّ و ادراك خاصّ است و از نوع علم فكري نيست که کسی به داشتن آن ادعا کند. علم ولايت در دبيرستان، دانشگاه و مدرسه فيضيه براي انسان حاصل نمي‌شود تا مجتهد، عارف و فيلسوف یا رياضيدان، شيمي­دان و فیزیک‌دانی بتواند آن را تدريس كند. شیخ بهایی می­گوید:

 

علم رسمي سربه‌سر قيل است و قال

 

نه از او کیفیتی حاصل، نه حال[7]

علم ولايت از سنخ علم فكري، عقلي و ادراكي نيست تا در دسترس افراد معمولي باشد. علم ولايت، علمی حضوري و باطنی است. علم حضوری بافتنی نیست، بلكه يافتني است. از قديم گفته‌اند: «حلواي تن تناني تا نخوري نداني». خدایي كه انسان‌ها با علم حصولي و فكري درك می­کنند، غير از خدايي است كه علي(ع)  با علم حضوري درك مي‌كند. ذعلب از علي(ع)  سؤال كرد: «هَلْ رَأَيْتَ رَبَّكَ»[8]، یعنی: آيا پروردگارت را {به هنگام عبادت} ديده‌اي؟ علي(ع)  با صراحت فرمود: «وَيْلَكَ‏ يَا ذِعْلِبُ‏ مَا كُنْتُ أَعْبُدُ رَبّاً لَمْ أَرَهُ»، یعنی: وای بر تو ای ذعلب، من بندگي نمي‌كنم خدايي را كه نديده باشم. علي(ع) خداي حاضر را بندگي مي‌كند. در ادامه علي(ع)  برای جلوگیری از اینکه ذعلب يمامي و امثالهم از جواب ایشان اشتباهاً برداشتي غلط ننمايند، توضیحاتی ایراد می­فرماید با این مضمون که ایشان خداوند را با چشم حسّي نديده‌ است.[9] اگر ایشان خدا را با چشم ظاهر ديده بود، سایرین هم مي‌توانستند ببينند، ولی چشم ظاهر از ديدن خدا كور است و نمي‌تواند خداوند را ببيند. چشم دیگری در وجود علي(ع)  هست كه در آن حضرت بيدار شده و بی‌پرده است؛ ولي این چشم در دیگران در پس پرده و حجاب است. چشم باطن در علي(ع)  به فعليت رسيده است، ولي در ذعلب و سایرین به حالت قوه و استعداد مانده است. علي(ع)  خداوند را با چشم قلب و علم حضوري ديده ‌است. پس از اين حديث هم معلوم مي‌شود كه وليِّ خداوند، صاحب چشم باطن و علم حضوري و شهودي است و با علم حضوری موجودات اين عالم و باطن آن‌ها را درک می­کند و در آن‌ها نفوذ و تصرف مي‌نماید.

 

 

متن فوق برگرفته از كتاب ولايت الهي مرحوم حضرت آیت الله صائنی( ره) مي باشد

 


[1]- سوره‌ی نحل، آیه‌ی 97.

[2]- سوره‌ي نمل، آيه‌ي 16.

[3]- سوره‌ي نمل، آيه‌ي 18.

[4]- سوره‌ي نمل، آيه‌ي 19.

[5]- سوره‌ي اسراء، آيه‌ي 44.

[6]- گلستان، سعدی، دیباچه.

[7]- نان و حلوا، شیخ بهایی.

[8]- الكافي (ط - الإسلامية)، جلد ‏1، صفحه‌ی 138.

[9]- «...فَقَالَ يَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ كَيْفَ رَأَيْتَهُ قَالَ وَيْلَكَ‏ يَا ذِعْلِبُ‏ لَمْ تَرَهُ الْعُيُونُ بِمُشَاهَدَةِ الْأَبْصَارِ وَ لَكِنْ رَأَتْهُ الْقُلُوبُ بِحَقَائِقِ الْإِيمَانِ...».

جستجوی پیشرفته

اوقات شرعی



آمار بازدید

امروز
دیروز
بازدید این هفته
بازدید آخرین هفته
بازدید این ماه
بازدید ماه گذشته
کل بازدید
126
680
5187
13314
26140
46115
2754840

پیش بینی بازدید امروز
120


IP شما:3.22.51.241