پانزدهم تیرماه سالگرد وفات عالم ربانی، مفسر قرآن کریم آیتا... محمد اسماعیل صائنی(ره) است. آن مرحوم از شاگردان برجسته و ممتاز علامه سید محمدحسین طباطبایی(ره) بودند. تفاسیر، خطابهها و سخنرانیهایی که توسط ایشان ایراد شده است متکی بر دلایل قرآنی، روایی، فلسفی و عرفانی است که تعدادی از این بیانات بهصورت کتاب شده و هماکنون در کتابفروشیهای معتبر شهر موجود است. از کتابهایی که از سلسله بیانات ایشان اخیرا چاپ شده است کتاب «حیات برزخی» است که با بیانی روشن به شرح و بررسی حیات پس مرگ انسان میپردازد. بخش اول این کتاب به مناسبت سالگرد ایشان در روزنامه مردم نو به چاپ رسیده است که در ذیل به آن می پردازیم.
حیات پس از مرگ یکی از مباحث مهم اعتقادات اسلامی و حقیقتی ریشهدار با ابعادی فراوان است. حیات در عالم برزخ حق است، همانطوری که هنگام دفن هر مسلمانی یادآوری میکنند که: «أَنَّ الْمَوْتَ حَقٌ وَ أَنَّ السُّؤالَ فی القَبرِ حَقٌ». سؤالکنندگان فرشتگان مقرب درگاه الهیاند. وفاتکننده بعد از مرگ صاحب دید برزخی میشود. تلقین یکی از مستحبات مسلّم اسلامی و یک واقعیت و رابطه میان تلقیندهنده و دفنشونده است. این نشان میدهد که برای متوفی ادراکات، عوالم و حالات برزخی وجود دارد.
در این عالم ادراکات بشر و سایر جانداران فقط به حواس پنجگانه و آنچه که انسانها گمان میکنند، منحصر نیست. علی(ع) میفرماید: «لَوْ کشِفَ الْغِطَاءُ مَا ازْدَدْتُ یقِیناً»، یعنی: اگر پردهها برافتد به دانش و یقین من چیزی افزوده نمیشود. همچنین وقتی که از آن حضرت سؤال شد: «هَلْ رَأَیتَ رَبَّک»، یعنی: آیا پروردگارت را دیدهای؟ آن حضرت پاسخ داد: «وَیلَک مَا کنْتُ أَعْبُدُ رَبّاً لَمْ أَرَه»، یعنی: وای بر تو، خدایی را که نبینم عبادت نمیکنم. مولا علی(ع) در ادامه توضیح میدهد که پروردگارش را با چشم ظاهری نمیبیند، بلکه خداوند را با چشم قلب، بینایی باطن و ادراک روح دیده است. میان علی(ع) و خدا پرده و حجاب نیست و باور و یقین آن حضرت به خداوند قطعی است. از این فرمایش مولا(ع) معلوم میشود که برای انسان ادراکی غیر از ادراک حواس پنجگانه وجود دارد و این بینایی و بصیرت در انسانها بهصورت بالقوه و استعداد هست، ولی علی(ع) آنرا در خود به فعلیت رسانده است.
چرا علی(ع) بینائی باطن دارد، ولی دیگران ندارند؟ زیرا آن حضرت انسان کامل است و در وادی انسانیت کمالات مناسب انسانیت را بهدست آورده است، ولی بقیه سعی نمیکنند که انسان کامل شوند تا چشم باطن بیابند. تمام انسانها میتوانند تحت پیشوایی پیامبر اسلام(ص) و تحت لوای علی(ع) و یازده فرزندش کمالات انسانی را در خودشان ظهور و بروز دهند. افراد کامل کسانی هستند که کمالات انسانی در آنها به مقام فعلیت رسیده است و چشم باطنشان باز شده است. در این مورد خداوند در قرآن کریم از افرادی نام برده است که انبیا یا اوصیای انبیا نبودهاند، مانند انسان کاملی که در محضر حضرت سلیمان(ع) بود. خداوند میفرماید: کسی که دانشی از کتاب را داشت [به حضرت سلیمان] گفت پیش از آن که چشم بر هم زنی تخت بلقیس را نزد تو خواهم آورد. در روایات نام این انسان کامل آصفبنبرخیا است. وقتی او این حرف را گفت، تخت بلقیس نزد سلیمان(ع) حاضر شد. آصفبنبرخیا پیغمبر و یا وصی پیغمبر نبود، بلکه او یک انسان کامل بود. خداوند متعال در سوره لقمان از لقمان جملاتی را نقل کرده است و این جملات بهصورت وحی به مسلمانان ابلاغ شده است. لقمان پیامبر یا وصی پیامبر نبود، بلکه یک انسان کامل بود که جادّه انسانیت را به طور صحیح طی کرده و چشم باطنش گشوده شده بود.
هر انسانی اعم از کامل یا ناقص، مسلمان یا کافر، صالح یا طالح، مرد یا زن، پیر یا جوان لحظهای که چشم از این جهان فرومیبندد و وارد عالم برزخ میشود، چشم باطنش گشوده میشود. باز شدن چشم باطن در برزخ جزو سنن و قوانین جهان خلقت است. هنگامیکه نوزاد متولد میشود، بلافاصله ریهاش به کار میافتد و اکسیژن هوا را به داخل خون منتقل میکند. در اثر سوختوساز اکسیژن در بدن حرارت ایجاد میشود و دیاکسید کربن خارج میشود. مادامیکه نوزاد در رحم مادر بود، نمیتوانست این عمل را انجام دهد. ادامه حیات در رحم مادر نوع دیگری بود. اما هر موجود زندهای که بخواهد در عالم طبیعت ادامه حیات بدهد، باید تابع قوانین این عالم باشد؛ یعنی تنفّس کند تا اکسیژن لازم برای سوختوساز به بدن برسد. این قانون طبیعی برای همه حاکم است و استثنایی برای مؤمن یا کافر، شرقی یا غربی، سیاهپوست یا سفیدپوست، مرد یا زن و حتی برای نوزاد انسان یا حیوان ندارد. همچنین در این مورد، مذهب، رنگ، نژاد و مسلک مطرح نیست. به همین منوال وقتیکه انسان به عالم برزخ منتقل میشود، ادراک، چشم قلب و شعور باطنی برایش گشوده میشود. منتهی سفارش صاحبان ادیان، علمای اخلاق، عرفا و دانشمندان روح و نفس به انسانها این است که سعی کنند تا چشم باطنشان قبل از مرگ در عالم دنیا گشوده شود. چشم قلب برخی از انسانها قبل از مرگ در همین دنیا باز میشود، لکن چشم قلب اکثر مردم باز نیست. در هر حال چشم باطن هر فردی که از این عالم به عالم دیگر منتقل میشود، گشوده خواهد شد و در آن لحظه انسان حقایقی را با چشم برزخی مشاهده خواهد نمود که تا آن موقع ندیده است.
ما سمیعیم و بصیریم و باهشیم
با شما نامحرمان ما خامشیم
موجودات در عالم طبیعت با انسانها روابط ادراکی دارند، ولی انسانها آن را درک نمیکنند. ادراکات انسان هنگام مرگ تغییر مییابد. دو دلیل مهم برای این حقیقت وجود دارد یکی تجربه و دیگری فرمایشهای اولیای دین است.
مرگ از مقدمات ورود به عالم دیگر و حالتی است که روابط انسان و حیات او را از این عالم قطع میکند. انسان هنگام مردن رابطهاش را با عالم دیگر درک میکند. مادامیکه آدمی در این عالم است، با تمام ادراک و قدرت و نیرویش به این عالم تکیه میکند و بدن و کالبد را ترک مینماید، درصورتیکه بدن آدمی مربوط به عالم طبیعت است. انسانها از نفس خودشان که از آن تعبیر به «من» میکنند، در غفلتاند. انسان باید متوجه باشد که «من» و تعلقاتش مربوط به عالم غیرمادّه است، ولی افراد در گفتارشان دائماً تکرار میکنند: کتاب من، کسبوکار من، علم من، مغازه من، پست و مقام من. همگی آنها مربوط به عالم طبیعت میباشد، ولی «من» ذاتاً مجرد است.
انسانها تا زمانی که در این جهان زندگی میکنند، با عالم طبیعت سر و کار دارند، اما آنهایی که وفات کردهاند و در گورستان دفن شدهاند، ارتباطشان با عالم برزخ مستقر است. ما از آنها بیخبر هستیم و آنها نیز از ما بیخبر هستند. البته بعضی از آنها با ما ارتباط برزخی دارند، منتها ما آن را درک نمیکنیم. کسی که در شرف وفات کردن است، ادراکی بینابین دارد، یعنی رابطهاش از این عالم کاملاً قطع نشده و از طرفی رابطهاش با عالم دیگر کاملاً مستقر نشده است، یعنی در حال احتضار است. محتضر با این عالم رابطه دارد، یعنی تنفس میکند، قلبش میتپد و گاهی زاری میکند. پس رابطهاش را از این عالم قطع نکرده است. از طرف دیگر او بیرابطه از این عالم است، زیرا با چشم نگاه میکند، ولی کسی را نمیبیند. سخن میگوید، ولی جوابش را نمیشنود. گاهی محتضر با خودش حرف میزند. کسی که بر بالین شخص در حال احتضار است، میبیند که او چگونه از این عالم منقطع و به عالم دیگر منتقل میشود. اکثر مردم در آن حال به فکر خود هستند و شکوه میکنند از این که عزیزشان را از دست میدهند. اطرافیان تنها به جنبه مادّی و بدنی فکر میکنند و تأسف میخورند که محتضر ثروت و مقام و فرزندانش را از دست خواهد داد، اما حقیقت این است که برای وفاتکننده چشم دیگری گشوده شده است. محتضر با رمز خلقت و سنّت و قوانین عالم دیگر آشنا میگردد و موجودات دیگر را میبیند. او حقایقی را میبیند که انسانها کامل همچون پیامبر اسلام(ص) و علی(ع) قبل از مرگ میدیدند.
دید باطنی هر انسان هنگام مردن به حکم جبر خلقت و اراده خداوند باز میشود. پس انسان در حال احتضار از یک طرف با بدن و این عالم رابطه دارد، زیرا تنفس میکند و قلبش میتپد. از طرف دیگر ادراک باطنش باز میشود و عالم غیب را درک میکند. محتضر موجوداتی را درک میکند که افراد زنده نمیتوانند درک کنند، پس او با جهان برزخ رابطه دارد. وقتی میت وارد برزخ میشود، بهتدریج ارتباطش از این عالم قطع میشود و با عالم دیگر قویتر میشود. هر اندازه که ارتباط با دنیا ضعیفتر شود، ارتباط با جهان برزخ قویتر میشود تا اینکه در لحظهای ارتباط از این عالم بهطور کلی قطع میگردد. ارتباط که از این عالم بهطور کلی قطع شد، رابطه با جهان برزخ آغاز میشود، ولی چون این ارتباط برای متوفی تازه قطع شده است، میت اطرافیان را با چشم برزخی میبیند. محتضر با دید برزخی با اطرافیان صحبت میکند، اما دیگران صدای او را نمیشنوند. آنها را خطاب میکند ولی آنها درک نمیکنند. متوفی با تشییعکنندگان صحبت میکند، اما اطرافیان صدای او را نمیشنوند.
افرادی که سعادتمند هستند و وارد برزخ شدهاند، از تشییعکنندگان میخواهند که آنها را زودتر دفن کنند تا رابطهای آنها به طور کامل از این عالم قطع شود، زیرا به عالم روح که سراپا خوشی و شادی است، وارد شدهاند؛ اما افراد گناهکار و بدعاقبت از تشییعکنندگان میخواهند که آنان را تنها نگذارند و به برزخ نسپارند. روزنامه و مجله خواندن و با علوم و صنایع مادی مشغول شدن انسان را کاملا مادّی میکند و از عالم غیب بیاطلاع مینماید. جزوات بسیاری درباره مسائل سیاسی و اجتماعی منتشر میشود و مردم آنها را میخوانند؛ اما آیا شده که بعد از دفن کردن یک میت مردم به این فکر بیفتند که زندگی بعد از مرگ چگونه شروع میشود و چگونه خواهد بود؟
همانطوری که برای پرندگان منطق و نغمههای خاصّی هست که انسانها آن را درک نمیکنند، منتقلشدگان به برزخ نیز بیان مخصوص به خود را دارند ولی مردم آن را درک نمیکنند. ارتباط برزخی اهل برزخ با اهل دنیا چگونه است؟ مرگ از نظر بحثهای جهانشناسی یک حقیقت است. مرگ یعنی اینکه چشم باطن انسان باز شود و او حسی ماورای حس پنجگانه بیابد. انسان بعد از انتقال به برزخ حقایقی را دریافت میکند که در حال زنده بودن آن حقایق را نمیدید. رسولا...(ص) فرمود: «موتوا قبلان تَموتوا»، یعنی قبل از مرگتان بمیرید. یعنی انسان تعلقاتش را از این عالم قطع کند. انسان هر اندازه که از این عالم قطع تعلق کند، حقایق موجود در این جهان را بهتر میتواند درک کند. مرگ همانند خواب است، زیرا انسان در هنگام خواب شعور و درک مخصوص پیدا میکند که آن شعور و ادراک در عالم طبیعت برای انسان وجود ندارد. انسان در خواب عوالمی را میبیند که در بیداری وجود ندارد.
بنده امروز قبل از طلوع آفتاب که خوابیده بودم، روحانی همشهری را در خواب دیدم که قبلاً در این شهر علم کفایه درس میداد. او از شاگردان ممتاز مرحوم ملأ کاظم خراسانی بوده است. او را در قم زیارت کرده بودم و او نیز اظهار لطف میکرد. دیدم که عصایی در دست دارد و با سرعت به سوی منزل ما میآید و تعجب کردم از اینکه چگونه است که او تندتر از من راه میرود. باهم به در خانه رسیدیم و کلید را درآوردم تا در را باز کنم، در باز نشد. گفت: در خیابان کاری دارم تا بیایم شما در را باز کنید. در را باز کردم و در اتاق نشستم. یکمرتبه دیدم که آمد و در اتاق نشست. گفتم: شما چگونه به داخل آمدید؟ پاسخ داد: برای ما در بستهای وجود ندارد. با همان عصا و شکل و قیافه در اتاق نشست و صحبتهایی درباره برزخ کردیم. من گمان میکنم که چون درباره برزخ میخواستم صحبت کنم، آن مرحوم میخواسته که برزخ را به من نشان دهد. پس خواب یک نوع ارتباط برزخی است.
هر کسی با دیدن خواب، یک نوع ارتباط برزخی پیدا میکند. آیا تا به حال به این فکر کردهاید که با کدام چشم خواب میبینید؟ چشم ظاهری هنگام خوابیدن بسته است. در طول شب فضا تاریک است، ولی انسان در خواب آسمان، اتاق، خیابان و مغازه را میبیند. آیا فکر کردهاید که انسان در خواب با کدام بیان و زبان تجارت میکند؟ پس انسان ادراک دیگری هم دارد، گاهگاهی این ادراک در حجاب به انسان نشان داده میشود که همان خواب و رؤیاست. از امام باقر(ع) سؤال شد که مرگ چیست؟ آن حضرت فرمودند: «هُوَ النَّوْمُ الَّذِی یأْتِیکمْ کلَّ لَیلَةٍ إِلَّا أَنَّهُ طَوِیلٌ مُدَّتُهُ لَا ینْتَبَهُ مِنْهُ إِلَّا یوْمَ الْقِیامَةِ فَمَنْ رَأَی فِی نَوْمِهِ مِنْ أَصْنَافِ الْفَرَحِ مَا لَا یقَادِرُ قَدْرَهُ وَ مِنْ أَصْنَافِ الْأَهْوَالِ مَا لَا یقَادِرُ قَدْرَهُ فَکیفَ حَالُ فَرَحٍ فِی النَّوْمِ وَ وَجَلٍ فِیهِ هَذَا هُوَ الْمَوْتُ فَاسْتَعِدُّوا لَهُ»، یعنی: مرگ همان خوابی است که هر شب به سراغ شما میآید که مدت آن طولانی است و شخص بیدار نمیشود مگر تا روز قیامت. حال برای کسی که در خواب خویش شادیهای وصفناپذیر و ترسهای بیاندازه میبیند، این حالت شادی و ترس چگونه است؟ مرگ نیز همینطور است، پس خود را برای آن مهیا کنید.
انسان گاهی خوابهایی میبیند که باعث شادی و خوشی او میشود و بعد از بیدار شدن حسرت میخورد که ایکاش از خواب بیدار نمیشد. گاهی هم انسان خوابهایی میبیند که مصیبتزا و توأم با مشکلات و درد و رنج و ناراحتی است. بعد از بیدار شدن ملاحظه میکند که از شدت ناراحتی عرق کرده است و تپش قلب دارد و خرسند میشود که همه آن درد و رنجها را خواب دیده است. افرادی هستند که هنگام مرگ به اندازهای غرق خوشی و نعمت میشوند که فرح و انبساط آنها در ظاهر بدنشان نمایان میشود و افرادی هستند که هنگام مرگ گرفتار رنج و عذاب میشوند. اگر انسان خوابهایی همچون افتادن از کوه و یا حمله حیوانات درنده را به یاد آورد، درمی یابد که عالم برزخ همانند خوابهای بد و یا خوبی است که میبیند. ادراک انسانها واقعیت است و درک این واقعیت دقّت و تأمل لازم دارد.
خواب دیدم که موزاییکهای کف حیاط منزل جنبش و حرکت کرد، سپس از یک سوی موزاییکهای حیاط ماری بزرگ و از طرف دیگر حیاط سگی بزرگ بیرون آمد و از هر دو سو به من حملهور شدند. به این فکر کنید که انسان موقع دیدن این خواب چه حالی پیدا میکند. این نکته قابل تأمل است که خواب واقعیت است، بهطوریکه بنده خوابهای باصفا هم زیاد دیدهام. این اواخر در خواب دیدم که در یک باغ مصفا و باطراوت هستم که نسیم خوشی در آن میوزید. این باغ باصفا انواع درختان میوهها را داشت. هماکنون هم قسمتی از آن منظره خوش را به خاطر میآورم و از به خاطر آوردن آن شادی و انبساط خاطر بسیاری به من دست میدهد که قابل توصیف نیست. دیگران هم از این خوابهای شادیآور و فرحزا میبینند.
تکلیف متوفی روشن میشود، یا ادامه حیاتش مانند خوابهای شادی بخش است و باغهایی پر از میوه، پرندگان زیبا، نغمههای دلنشین و راحتی و خوشی و لذّت را مشاهده خواهد نمود و این خوشیها تا روز قیامت برایش ادامه خواهد داشت. یا برعکس ادامه حیات برزخیاش مانند خوابهایی خواهد بود که توأم با گرفتاری و رنج و غصّه و حیواناتی همچون سگ و مار و عقرب و ملال و نکبت و بدبختی خواهد بود. پس برای انسانی که به حال احتضار رسیده، بینش و ادراک جدیدی طبق قوانین و سنن این عالم باز میشود. این بینش بدون تردید هنگام مرگ برای همه گشوده میشود، ولی این ادراک و بینش برای اهل کمال، سعادت و اهل مکاشفه در همین عالم و از راه اختیار باز میشود. هنگام مرگ آدمی متوجه باطن خویش میشود و ادراک مرموز و مخفی برایش گشوده میشود. و سوی بینش و جهان جدیدی میرود که غیر از عالم طبیعت است.
در روایات آمده است که امام زینالعابدین(ع) فرمود: امام سجاد(ع) فرمود: هنگامی که امر بر حسینبنعلیبن ابیطالب(ع) دشوار میشد، کسانی که همراه وی بودند به آن حضرت نگریستند و ناگهان او را در وضعیتی یافتند که کاملا مخالف وضعیت خودشان بود. زیرا اصحاب هر بار که امر برایشان سخت میشد رنگهایشان میپرید، زانوهایشان به لرزه میافتاد و خوف بر قلبشان عارض میگشت، درحالیکه امام حسین(ع) و بعضی یاران خاصش رنگهایشان برافروخته میشد و سکون و آرامش و اطمینان اعضا و قلبهایشان را فرا میگرفت. در این هنگام اصحاب به همدیگر میگفتند که اصلاً از مرگ نمیهراسند و به دنبال آن امام حسین(ع) میفرمود: ای بزرگواران صبر پیشه سازید، زیرا موت هیچ نیست، مگر پلی که شما را از سختیها و دشواریها به بهشتهای پهناور و نعمتهای دائمی عبور میدهد. پس کدام یک از شما اکراه دارد که از زندان به قصر منتقل شود؟ بدانید که وضع برای دشمنانتان جز این نیست که از قصر به زندان و عذاب منتقل میشوند. پدرم از پیامبر خدا(ص) برایم حدیث کرد که: دنیا زندان مؤمن و بهشت کافر است و مرگ پل مؤمنان به سوی بهشت و پل کافران به سوی دوزخشان است. هرگز دروغ نگفتهام و به من نیز دروغ گفته نشده است.
امام حسین(ع) خطاب به یارانش میفرماید که مرگ پلی است که آنان را از تضادها، کشمکشها، طمعها و حرصها و شکهای عالم طبیعت به عالم یقین میرساند، جایی که سراپا شعور و ادراک و معرفت و شناخت حیات است. عالم برزخ، عالم حکومت خدا و حق است. در عالم برزخ از شک و تردید و عداوت و شهوات عالم طبیعت خبری نیست. اگر انسان با عالم برزخ سنخیت داشته باشد، میداند که آن عالم برای اهل دین سراپا شادی و خوشی و مهر و صفا و برای دشمنان دین سراپا نکبت و بدبختی است.
واقعهای از شاعر شیعی به نام حِمیَری از کشف الغمه که کتاب معتبری است نقل میکنم. ابن شهر آشوب نیز این رویداد را در مناقب آورده است که از اصیلترین و معتبرترین کتابهاست. اکثر سرودههای حمیری در مدح اهلبیت است. او شیعی مذهب است و در مدح امیرالمؤمنین، علی(ع) اشعار بسیاری سروده است. عصر حمیری مصادف با زمانی است که قدرت اهل تسنّن زیاد بود. حمیری شاعر و ادیب و صاحب بیان فوقالعادهای است. او شدیداً عاشق اهلبیت و علی(ع) بود، ولی از حیث عمل چندان اهل تقوی و پرهیز از گناه نبود. امَا شیعیان به او افتخار میکردند و به اشعارش مباهات مینمودند. حسینبنعون گوید: هنگامی که سید محمد حمیری بیمار و در حال وفات بود، به عیادتش رفتم. جماعتی از همسایههای او که عثمانی بودند در آنجا حاضر بودند. حمیری صورتی زیبا و پیشانی گشاده داشت و میان دو شانه و گردن او عریض بود. هنگام وفاتش نقطه سیاهی بر صورتش نمایان شد و به قدری بزرگ شد تا تمام صورتش را در بر گرفت. شیعیانی که بر بالینش بودند ملول و غمگین شدند. درحالیکه ناصبیان حاضر در آنجا شادی کردند و او را شماتت نمودند که عاقبت رافضی بودن همین است! اندک زمانی سپری شد و ناگاه در مکانی که نقطه سیاه پیدا شده بود، قطعهای از سفیدی نمایان و به مرور زیاد شد، بهطوریکه اشراق و نورانیتش تمام صورت حمیری را فرا گرفت، در آن حال او به خود آمد و این ابیات را سرود:
کذَبَ الزَّاعِمُونَ أَنَّ عَلِیاً
لَنْ ینْجِی مُحِبَّهُ مِنْ هَنَاةٍ
قَدْ وَ رَبِّی دَخَلْتُ جَنَّةَ عَدْنٍ
وَ عَفَا لِی الْإِلَهُ عَنْ سَیئَاتِی
فَأَبْشِرُوا الْیوْمَ أَوْلِیاءَ عَلِی
وَ تَوَلَّوْا عَلِیاً حَتَّی الْمَمَاتِ
ثُمَّ مِنْ بَعْدِهِ تَوَلَّوْا بَنِیهِ
وَاحِداً بَعْدَ وَاحِدٍ بِالصِّفَات
یعنی: زعمکنندگان دروغ پنداشتند که علی(ع) دوست و محب خود را از عیب و زشتی نجات نمیدهد، به خدا سوگند که من به بهشت عدن رفتم و خداوند گناهان مرا عفو کرد. پس امروز به دوستان علی(ع) بشارت دهید تا وقت مرگ او را دوست بدارند و بعد از او به پسران او و هر که به صفات علی(ع) باشد، تولّی نمایند. حسینبنعون گوید: حمیری بعد از سرودن این ابیات شهادتین را گفت و سپس چشمانش را بر هم نهاد، گویی که روحش همانند فتیله چراغی خاموش شد.
این رویداد شاهد این است که هر انسان هنگام مرگ ادراک باطنش بنابر قانون خلقت عوض میشود و با چشم باطنش حقایق عالم برزخ را میبیند. حمیری هنگام مرگ حقایقی را دید، زیرا دید باطن او عوض شده بود. او حین وفاتش حقایقی را مشاهده میکرد که دیگران آنها را نمیدیدند. حمیری در آخرین دقایق عمرش دیگر با بیرون ارتباطی نداشت، اشخاص را نمیدید و گفتار آنان را نمیشنید. ارتباطش با دیگران قطع شده بود. نقطه سیاهی که بر صورت حمیری پیدا شده بود نتیجه معصیتی بود که انجام داده بود. او گاهی شراب میخورد. شیعیان حاضر در آنجا ناراحت و سرافکنده شدند و در عوض دشمنان علی(ع) شاد شدند، ولی بعد همه شاهد بودند که نقطه سفیدی در صورت حمیری پیدا شد و آن را براق، روشن و نورانی کرد. صورت حمیری همانند ماه بدر نورانی شد و آن ابیات را انشاد کرد.
هر انسانی در حال احتضار با عالم غیب ارتباط پیدا میکند. وقتی حضرت علیاکبر(ع) وفات میکرد، چشمانش را گشود و امام حسین(ع) را بر بالین خود دید. عرض کرد: ای پدر بزرگوار جدم رسولا...(ص) برای من یک کاسه آب آورد و با آن مرا سیراب کرد و کاسهای دیگر برای تو نگه داشته است. اینچنین دید، ادراک و شعور مرموزی است. هر مؤمن هنگام مرگ نصیب خودش را مشاهده میکند.
منبع : روزنامه مردم نو زنجان ارتباط با سردبير این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید