«وَ قَعَدَتْ بى اَغْلالى»
پروردگارا، زنجيرها به تمام اعضاى بدن من پيچيده شده و دست و پاى مرا گرفته و به من سنگينى مىكند و مرا زمينگير كرده است و نمىگذارد كه تكان بخورم. زنجير على، زنجير «انسانيّت» و زنجير «عبوديّت» است. مىگويد: هر اندازه به عالم بالا صعود مىكنم، مىبينم كه مخلوقم، هر اندازه كه اوج مىگيرم و ولىّ تو مىشوم باز مىبينم كه ولىّ مخلوق هستم، هر اندازه در معراج با پيامبر(ص) همدم مىشوم و به «دَنى فَتَدَلّى»، مىرسم، مىبينم در آن جا نيز مخلوق هستم. اگر در عالم معنى به محضر حق نائل مىشوم باز مىبينم كه مخلوق هستم. خدايا اين زنجير مخلوقيّت مرا مىكوبد و من قادر به پاره كردن اين لباس نيستم. آيا امكان دارد كه اين لباس كنده شود؟ هرگز امكان ندارد، آيا مخلوق از مخلوقيّت خويش مىتواند دربيايد؟ غيرممكن است؛ زيرا كه محال است، نه على(ع) لباس مخلوقيّت را مىتواند از تنش بيرون كند و نه آن ذات جلّ و اعلى خالقيّت را رها مىكند، پس آن نيز محال است. نه از آن ذات بىنهايت، تنزّل ممكن است و نه صعود از ممكن فراهم است. پس على(ع) گرفتار زنجير است و زنجير على(ع) هم اين چنين زنجيرى است. آن مطالبى كه گاهى در اشعار صوفيانه دربارهى على(ع) مبالغاتى كردهاند و يا بعضى از نادانان تعبيرات خاصّ گفتهاند گاهى هم در تلويزيون ديدهام كه بعضى از اشعار را مىخوانند كه من الآن آن شعرها رانمى خوانم، در آن شعرها گفتهاند او چنين و او چنان و منظور اين است كه او على است و على اوست. نه مطالب اينگونه نيست، اينها ياوههايى است كه گفتهاند؛ زيرا على(ع) با تمامى عظمتش هر چه باشد بالاخره مخلوق است و هيچ كس نمىتواند لباس مخلوقيّت را از تن خودش دربياورد. نه حضرت على(ع) و نه خاتم الانبياء و نه هيچ ممكن ديگر قادر نيست كه لباس ممكن بودن و مخلوق بودن را از تن خود بيرون كند و اين همان مطلبى است كه آن عارف عاقل ودرّاك و اهل فنّ گفته است:
سيهرويى زممكن در دو عالم
نشد هرگز جدا واللَّهُ اَعْلَمْ گلشنراز، شيخ محمود شبسترى
پس ممكن، ممكن است و نمىتواند واجب بشود. ممكن در مقام ذاتش فقير است، ممكن در مقام ذاتش در زنجير امكان گرفتار است، زنجير امكان هرگز اجازه نمىدهد كه ممكن واجب بشود، پس على(ع) گرفتار غلّ و زنجير است ولو اين كه على است. منتها زنجير آن بزرگوار، زنجير امكان است. على(ع) واقعاً مرد بزرگى است، مردى كه تمام زنجيرها را پاره كرده و فقط گرفتار زنجير امكان است وليكن من و شما چه طور؟
ما بايد زنجير امكان را ببوسيم زيرا كه كعبهى ما است. ما گرفتار زنجير دكّان، اتومبيل پيكان، نعلبكى، استكان، كلاه و لباس و زلف و محاسن هستيم. ما گرفتار زنجير ساعت و طلا و نقره هستيم. ما گرفتار زنجير دانههاى تسبيح هستيم. ما واقعاً بدبخت هستيم. ماها گرفتار زنجير اتوى شلوار و واكس كفش و سرمايهى مغازه و بوى گند دهن مشترى هستيم كه مشترى بيايد و پنجاه تومان سود بيشتر دهد ولى دندانهايش متعفّن باشد. ما مىگوييم آن بوى گند، بوى لطيف عطر است! ما گرفتار اين زنجيرها هستيم. ما كجا و حضرت على(ع) كجا؟ حضرت على(ع) تمام زنجيرها را پاره كرده بود، فقط يك زنجير بود كه قادر نبود آنرا پاره كند و آن نيز غيرممكن بود. به همان جهت گريه و ناله مىكند و اين نالهها همانهايى است كه ملاحظه مىكنيد كه همهاش ذكر و ياد خداوند است. نالههايش عبارت از عبادتها و بندگىها و ركوعها و سجدهها و دعاى كميل جانانهاش است. امّا زنجيرهاى ما سراپا تعلّقات دنيوى و اين كثافاتى است كه مىبينيد. زنجيرهاى ما آن زنجيرهايى است كه قرآن مجيد مىفرمايد: «... وَ يَضَعُ عَنْهُمْ اِصْرَهُمْ وَ الاَغْلالَ اَلَّتى كانَتْ عَلَيْهِمْ...» سوره اعراف، آيه 157.
يكى از كارهاى پيغمبر اسلام اين بود كه آمد تا اين زنجيرها را از گردن انسانها بردارد. كدام زنجيرها؟ زنجيرهاى عادت، زنجيرهاى غلط سنّتهاى اجتماعى، تعليمات غلط خانوادهها و زنجيرهايى كه مادرها و مادربزرگها ياد دادهاند. زنجيرهايى كه در خانوادههاى ما رسم است و الآن هم اين زنجيرها در قريهها و شهرها و جامعهها وجود دارد. زنجيرهاى ما اينها هستند كه گرفتاريم ولى هيچ يك از اينها براى حضرت على (ع) وجود نداشت. جامعهى ما گرفتار چهارشنبه سورى است كه شب چهارشنبه آتش روشن كند. زنجير بدتر از آن شش انداز و بدتر از آن ترقّهاش هست؟ اين زنجيرها واقعاً گرفتارىهايى است كه من از گفتن آنها به حقِّ على(ع) شرم مىكنم بگويم و حيف است كه آن مسائل را در ضمن اين دعابيان كنم. اميرالمؤمنين تمام زنجيرها و تمام زنجيرهاى حكومت كردن بر عالم را پاره كرده بود؛ به طورى كه به ابن عباس مىگويد: قسم به خدا حكومت كردن، شخص اوّل مملكت شدن، رئيس جمهور و سلطان مسلمين شدن به شما در پيش من به اندازهى يك جفت كفش كهنه و به اندازهى آب بينى بزغاله و بز ارزش ندارد، مگر اين كه باطلى را نابود كنم و حقّى را پابرجا كرده و زنده نمايم.
پس على )ع( تمام زنجيرها را پاره كرده بود. آيادر وجود على(ع) زنجير محبت مال دنيا بود؟ اگر بود پس چرا بيت المال را در جمع صاحبانش تقسيم كرد و در جاى آن نماز شكر به جاى آورد و گفت: اَلحمداللَّه تمام سكّهها را به صاحبانش دادم و به اندازهاى پاك كردهام كه در جاى آن سكّهها نماز شكر به جا مىآورم! اين چنين بزرگوارى زنجيرى ندارد، يك زنجير دارد و آن زنجير امكان هست و آن هم پاره شدنى نيست؛ زيرا على(ع) با همين زنجير امكان، خداوند را بندگى مىكرد. من از خوانندگان دعاى كميل مىخواهم به هنگام خواندن دعاى كميل به زنجيرهاى خودشان گريه كنند. نه اين زنجيرها و اغلالى كه على (ع) مىگويد:
اين سخن در فهم هر كس چيز نيست
طعمهى هر مرغكى انجير نيست كتاب مثنوى معنوى، جلالالدين رومى.
زنجيرى كه على(ع) مىگويد با آن زنجيرهايى كه ما گرفتار آنها هستيم زياد تفاوت دارد.
«وَقَعَدَتْ بىاَغْلالى»؛ خدايا زنجيرهاى من، مرا خاك نشين كرده است و بر من سنگينى مىكند و نمىگذارد كه من تكان بخورم، تا من اوج بگيرم و صعود كنم و به بالا بروم. على جان تو داراى چه همّت بزرگى بوده اى و داراى چه بلند پروازىهايى هستى؟ با اين كه تمام پروازها را انجام داده بود ولى باز هم داراى همّت بلندى بود.
متن فوق برگرفته از كتاب شرح دعاي كميل (مرحوم حضرت آیت الله صائنی ره) مي باشد