خاطرات مرحوم آیت اله صائنی (ره) از يك خانواده‌هاي علمي زنجان

يكي از همشهریانمان از خانواده‌هاي علمي زنجان بود که متأسفانه همه‌ی آن خانواده ازدست‌رفته‌اند. ایشان كه خيلي عمر كرده بود به خاطر اندک معلومات كه بنده داشتم، با بنده بسیار ارتباط داشت و فوق‌العاده به بنده محبت و عنايت و مرحمت مي‌نمود. یک‌وقت ایشان يك كتاب خطي كه مربوط به مرحوم جدش بود را به من نشان داد. در آن كتاب خطي يك نكته‌اي راجع به امام زمان (عج) بود و قبل از گفتن آن نكته بايد بگويم كه جدّ اين آقا در نجف در پيش آقا سيد علي صاحب رياض، شاگرد بوده است و درس‌خوانده است. آقا سيّد علي آن موقع از مراجع تقليد بوده است. رياض از كتب مهم فقهي است که زماني كتاب درسي بود كه الآن هم چاپ‌شده است و طلاب علمي مي‌دانند. زمان و موقع درس خواندن جدّ این همشهری ما مصادف شده بود با آن غوغاي كربلا كه وهابی‌ها به قبر شريف سيّد الشهداء)ع) آب بسته بودند و قبر را ويران کرده بودند و دهليز شريف پر از آب شده بود.

 

 

طلبه‌ها و مردم شهر نجف نيز فرار كرده بودند و شهر خالی‌شده بود. جدّ اين همشهری ما مي‌گفت، مرحوم آقا سيّد علي گم شد و ما او را پيدا نكرديم. من و دو نفر ديگر باهم دنبال پيدا كردن آقا سيّد علي چه زنده و چه مرده‌اش رفتيم. مي‌گفت ما سه‌نفری مرحوم آقا سيّد علي را در دهليز مدفن و مرقد حضرت سيّد الشهدا)ع)  يافتيم. ديديم كه آقا سيّد علي افتاده و زنده است، ولی رمق ندارد. مقداري نان خشك و آب و غذا به ایشان داديم. ایشان به حال آمد. بعد ما با اجازه خادم‌باشی به دهليز شريف كه در گودي بود رفتيم و در آنجا عین جسد مقدس سيّد الشهدا)ع) را دیدیم و زيارت كرديم. آن سه نفر از آنجا مقداري تربت آورده بودند و تربت هم خونين بود. از آن تربت مقدار كمي در مُهر همشهری ما  بود. من هم اندكي از آن تربت زيارت كرده‌ام و الآن هم من به آن تربت افتخار مي‌كنم كه آن تربت با دو واسطه به دست من رسيده. آن تربت را که خيلی کوچک بود داخل كاغذ گذاشته و نگه‌داشته‌ام. دست من به آن دستمال حاوی تربت خورده بود و آن دستمال هم به دستمال دوّم خورده بود، خدا شاهد است كه بعد از دو ماه بوي عطر هنوز از دستمال دومي مي‌آمد. من خودم عرض مي‌كنم، اين اصل تربت بود. نه اين تربتي كه عرب‌ها می‌دهند.

درهرحال در آن زمان و در آن غائله، جد اين همشهری بزرگوار ما با يك مرتاض هندي برخورد كرده بود. او در قسمتی در آن كتاب خطی خودش مي‌نويسد: من با يك مرتاض هندي که در آن زمان ساكن كربلا بود برخورد كردم. و از او هم یک‌چیزهایی ياد گرفتم. آن مرتاض از من پرسيد كه مذهب تو چيست؟ من گفتم: من شيعه هستم و ما دوازده امام داريم و اسم دوازدهمين امام را گفتم و خصوصياتش را براي او نقل كردم و گفتم كه او الآن زنده است، ولي ما او را نمي‌شناسيم و نمي‌دانيم كه الآن در كجاست ولي او انسان كامل است. وقتی‌که من گفتم او «انسان كامل» است آن مرتاض هندي ناراحت شد. گفت: واقعاً او انسان كامل است؟ گفتم: بلي. او انسان كامل است. مرتاض با روش مخصوص خودش، خودش را جمع كرد و به خود تمركز داد و تمركز پيدا كرد و به باطن خودش توجه نمود و متوجه روح خودش شد و از ما اعراض كرد و با تمركز و توجه بر علم حضوري خودش خواست كه با حضرت حجّت)ع)  ارتباط پيدا كند. اين آقا در آن كتاب خطّی مي‌نويسد: من به آن مرتاض گفتم كه اگر تو با آن بزرگوار ارتباط پيدا كردي و اگر خبري شد، به من هم اطلاع بده. مرتاض گفت مانعي ندارد. اين مرتاض در حدود نيم ساعت با خودش مشغول شد و چنان افتاد كه من فكر كردم او مرده است. زيرا ديدم كه چشم‌هایش بسته و كج شد ولي بعد از مدتي به خودش آمد و من ديدم كه بسیار وحشت‌زده و مضطرب است. من به او شير و قهوه دادم. او سيگار مخصوص مي‌كشيد. از آن سيگار هم به او دادم تا اينكه اين مرتاض اندكي حالش بهتر شد. گفتم: استاد، مرتاض، جريان چه شد؟ او گفت: تو ادعاي عجيبی كردي. من نمي‌دانستم كه در جامعه بشري امروزي يك چنين انساني هست. من به سراغش رفتم و بافاصله خيلي دور توانستم به او نزديك شوم. ديدم كه اگر مقداري هم نزديك بشوم مشتعل مي‌شوم و مي‌سوزم و نيست و نابود مي‌شوم. من فكر نمي‌كردم كه در جامعه‌ی بشري این‌گونه موجود نيرومند‌ي وجود داشته باشد. مرتاض گفت: به من بگو ببينم تو با او چه نسبتي داري؟ من گفتم: من با او نسبتي ندارم. من سيّد هستم و از خاندان پيامبر هستم. او هم سيّد است. من از فرزندان موسي بن جعفر)ع)  هستم و او از شاخه‌ي ديگر است. اگر جسارت نشود من از دور پسرعمویم. لکن من شيعه‌ي او هستم و من مخلص و مريد او هستم و او امام من است. مرتاض به من گفت: او با تمام وجودش در تمام عالم نفوذ كرده است. من و صدها مثل من به گردپای او نمي‌توانيم برسيم و تو ديگر از من خواهش نكن كه به او نزديك شوم.

اين شرح‌حال را آن آقا در آن كتاب قطور خطي نوشته بود. و او آن كتاب را به من داد و من آن را خواندم. من به اين خاطر این موضوع را گفتم كه حضرت حجّت(عج) به‌تنهایی علاوه بر عالَم باطن و عالم غيب و عالم هستي، بر تمام عالم انسانيّت مسلّط است و مربّي جميع ارواح انسان‌ها است. فقط آن چيزي كه من و شما بايد انجام دهيم، این است که می‌بايست در خودمان زمينه ايجاد كنيم. زمينه با چه چيزي ایجاد می‌شود؟ بهتر است این را با مثالي بگويم.

مریضی پيش يك دكتر مي‌رود. دكتر به او نسخه مي‌دهد. اگر آن مريض به نسخه دکتر عمل كند، مزاج مريض استعداد و زمينه پيدا مي‌كند تا دارو روز بعد بيشتر اثر كند. ولي اگر مریض داروي امروزي را نخورد، زمينه براي شفا ندارد. پس مريض بايد زمينه را در خودش ايجاد كند.

 

آب كم جو تشنگي آور بدست
 
تا بجوشد آب از بالا و پست[1]

در اینجا زمينه همان عمل كردن به دين و شرع است كه پيامبر (ص) و اهل‌بیتش بيان كرده‌اند. عقاید حقّه و اعتقادات درست زمينه هستند. به واجبات عمل كردن زمينه است. اطاعت از خداوند و پيامبر زمينه است. حضور قلب و اخلاص زمينه هستند. تبعيت و اطاعت از دستورها و فرمان‌ها ائمّه‌ي اطهار)ع) زمينه است. عمل كردن به تكاليف دين زمينه است. طعم انسانیت را چشيدن زمينه است و اگر ما اين زمینه‌ها را در خودمان فراهم كنيم، حضرت حجت (عج) تربيت و نورانيّت و صفا را به ما بخشش مي‌كند و اين حقيقت را به انسان اعطاء مي‌كند. ولي اگر در انسان زمينه نباشد، خبري از اين بخشش‌ها نيست. مگر اينكه یک‌وقتی خود حضرت حجت (عج) مصلحت بداند که این بابي ديگر است.

 

 


[1]ـ مثنوی مولوی

 

جستجوی پیشرفته

اوقات شرعی



آمار بازدید

امروز
دیروز
بازدید این هفته
بازدید آخرین هفته
بازدید این ماه
بازدید ماه گذشته
کل بازدید
3959
1737
13502
9838
44293
46115
2772993

پیش بینی بازدید امروز
5496


IP شما:3.133.79.70