حقیقت تکوینی و تشریعی خوف و رجا  (1)

برخی افراد جامعه دين را از زندگي اين عالم جدا مي‌دانند، بدین صورت که گمان مي‌كنند از بدو تولد فقط بايد به فكر زندگي دنيوي باشند و در ايام جواني فقط بايد به دنبال تأمين غذا، مسكن و ازدواج بروند. فلذا امور دنيوي را در متن زندگي، و امور اخروي را در حاشيه زندگي قرار مي‌دهند، در نتیجه از اصول و فروع دين بی‌خبر مي‌مانند. جالب اين است كه هرگاه از امور ديني سخن به میان می‌آید، اینگونه افراد خودشان را دین‌شناس مي‌دانند و درباره‌ي اصول و فروع دین اسلام براحتی اظهارنظر می‌کنند. آنان فكر مي‌كنند که انسان تنها داراي حيات دنيوي است و از زندگي جهان اخروي خودشان بی‌خبرند، درصورتی‌که پايه‌هاي زندگي اخروي انسان در زندگي اين جهاني او ريخته مي‌شود.

 

اینگونه افراد به اندازه‌ای از زندگي اخروي‌شان در غفلت و نسیان می‌مانند كه وقتي از آنان سؤال کنید که چرا به مسجد نمي‌آيند؟ در پاسخ می‌گویند که گرفتاري‌هایشان به اندازه‌ای زياد است كه نمي‌توانند در مسجد حاضر شوند، تا دین بیاموزند. متأسفانه اینگونه افراد در دنيا مانند عنكبوت به اطراف خودشان توری مي‌بافند که نمی‌توانند از آن خلاصی یابند.مثلاً فردی به منظور کسب عايدات و سود فراوان از بانك پول بابهره مي‌گيرد ولی غصه‌ی ناتوانیِ پرداخت اقساطش او را ملول مي‌كند. در نتيجه‌ی این ملالت به دين بدبين مي‌شود و حقايق ديني در نظرش بی‌ارزش مي‌شود. در نظر چنین فردی به جای آوردن امور ديني همانند نماز و روزه اموری غیرضروری‌ هستند. در نتيجه عمل به دين در حاشيه‌ی زندگي او قرار مي‌گيرد. درصورتی‌که عمل به دين بايد در متن زندگي يك مسلمان واقعي باشد. زندگي در نظر این‌گونه افراد اين است كه فقط احتياجات اين جهاني خودشان را تأمين كنند. تأمين احتياجات زندگي اين عالم به قدر لزوم جايز است، ولي اكثر مردم به دنبال هوس‌ها و هواهاي نفساني مي‌روند و حرص و طمع سبب مي‌شود كه راجع به تمام ابعاد دنيا توسعه‌طلب باشند. آدمي به سرمايه‌اي معين و خانه‌اي معمولي قناعت نمي‌كند و طمع می‌کند که اتومبيل گران‌قیمت سوار شود یا فرزندانش حتماً صاحب تحصیلات عالی شوند. عقيده و نظر اكثر افراد بشر راجع به دنيا این‌ است که دنیا را اصل و آبادانی آن را ايده‌آل مي‌دانند.

امّا به تجربه مسلم شده است كه زندگي اين عالم فاني است و با مرگ پايان مي‌يابد و زندگی جاویدان بعد از مرگ آغاز می‌شود. پس دين نبايد در حاشيه زندگي قرار گيرد، زيرا برنامه‌اي دایمي و هميشگي براي بشر است. معني دين این است كه انسان از آغاز زندگي اين جهانی‌اش بداند كه چگونه کسب‌وکار كند و احتياجات را چگونه تأمين كند تا علاوه بر دنیا آخرتی آباد نیز داشته باشد. دين به انسان می‌آموزد که سرمايه‌اش را چگونه تأمين كند، حيات اين عالم را چگونه ادامه دهد و مقامات علمي را چگونه به دست بياورد. ساختمان، منزل، اتومبيل، فرش و غیره را چگونه فراهم كند. اگر انسان در تمام ابعاد زندگي دستورهای ديني‌اش را رعايت كند، مي‌تواند در اين عالم با آسايش و اطمینان زندگي كند و به سعادت دنيوي و اخروي خودش نیز نائل شود. در اين صورت است كه انسان داراي اطمينان مي‌شود. «... أَلاَ بِذِكْرِ اللّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ  ».[1] اين حقيقت قرآني يافتني است و بافتني نيست.

از موضوعات مهم قرآني و اسلامي این است که انسان بايد در زندگي اين جهاني خود بين «خوف» و «رجا» زندگي كند، يعني نبايد با «اميد» صد‌در‌صد و يا با «يأس» مطلق زندگي كند. انسان نبايد به پول و مال‌ومنال دنيا اميدواري كامل داشته باشد، یعنی فرض را بر این گذارد كه در صورت بیماری برای یافتن امکانات پزشکی در سطح عالی به خارج از كشور مراجعه ‌کند، به‌طوری‌که رفتن به خارج از كشور براي اين فرد محل اتکا باشد و غافل از اين باشد كه افراد زیادی به خارج از كشور رفته‌اند، ولي زنده به وطن بازنگشته‌اند. حقيقت خوف‌ورجا يك حقیقت قرآني و علمي است، دانستن آن براي انسان مفيد است و آدمي را از غفلت و نسيان نجات مي‌دهد. برخی گمان مي‌كنند كه خوف‌ورجا فقط در امور ديني تعریف شده است. به طوری که گمان می‌کنند که انسان گناهکار نبايد مأيوس باشد، زيرا كه خداوند غفّار و تواب است و اگر توبه كند خداوند او را می‌بخشد. انسان نبايد به عمل خودش صد‌در‌صد اميدوار باشد، زيرا ممكن است كه در نيت و عمل او نقصاني باشد كه مورد قبول خداوند واقع نشود. انسان مؤمن بايد تا مي‌تواند عامل به دين باشد. هم اميدوار به رحمت خداوند باشد و هم در مورد علم و عملش از خداوند متعال بترسد.

ولي دايره‌ي خوف‌ورجا از اين گسترده‌تر است. انسان دائماً بايد ميان خوف‌ورجا زندگي كند، زيرا استيلاي علمي و عملی به حوادث اين عالم ندارد. مالك‌الملك فقط خداوند جهانيان است. مثلا فردی مي‌خواهد ساختمان ايده‌آلي براي سكونت خود بسازد. در حین فعالیّت با شهردار، معمار، مهندس، بنّا و كارگر با خود مي‌گوید که اين‌ها به دين ارتباطي ندارد و همه‌ به زندگي دنیوی من مربوط است. با خود مي‌گويد که من اين ساختمان را مي‌سازم و سال‌ها با خانواده در آن زندگي مي‌كنم. امّا آيا او مي‌داند که ممکن است دفعتاً واحده به اذن خداوند در زمين زلزله‌اي ده ريشتري رخ ‌دهد و آن ساختمان را ويران كند؟ آيا مي‌داند كه در وقت صحبت كردن با مهندس و معمار براي ساختن ساختمان ممکن است که ناگهان‌ سكته‌ي مغزي کند؟ ده‌ها حوادث ديگر براي او ممكن است روي دهد و نتواند كار ساختمان سازی را به پايان برساند.

انسان‌ها در تمام اعمال، آرزوها و مسائل ایده‌آلیستی‌شان دنبال یافتن اين حقيقت نيستند كه آدمي نمي‌تواند بر اين عالم غالب و قاهر بشود. آنها قادر نيستند كه حوادث اين عالم را كنترل كنند. آن زماني كه محمدرضا شاه در ايام سلطنتش در تخت جمشيد تاج‌گذاری مي‌كرد، در ضمن خطابه‌اش گفت: «کورش! آسوده بخواب که ما بیداریم». مگر او چند سال توانست بيدار بماند؟ من او را که تجربه‌ای تاريخي و عيني براي همه است، مثال زدم. اگر انسان تاريخ را ورق بزند، درمي‌يابد كه اين عالم سراپا حوادث است. انسان از حوادث آينده‌ي اين جهان بی‌خبر است، پس چگونه می‌تواند ادعا کند که صد‌در‌صد کاری را به پايان می‌رساند؟

 

كه داند كه فردا چه خواهد رسيد

 

زدیده که خواهد شدن ناپدید[2]

آدمی در هنگام آغاز کاری نمی‌داند که با كدام حوادث اين عالم روبرو خواهد شد. حوادثی هست كه به او مدد مي‌دهد و و پيش آمدهايي دیگر هستند كه او را از پای در مي‌آورد. حقيقت ديگري كه هر فرد بايد متوجه باشد، اين است كه برای هر کاری در اين جهان موانعي هست و معلوم نيست كدام حادثه‌ی غیر مترقبه مانع كار انسان خواهد شد. مثلاً فردی صاحب باغ بزرگي است. ممکن است وقتی درختان این باغ شکوفه می‌کنند، در شبی بهاري دمای پانزده درجه‌ زير صفر همه‌ي شکوفه‌ها را از بین ببرد. یا مثلاً حوادث طبیعی همچون زلزله، سيل و طوفان شديد روزگار انسان‌ها را تیره‌وتار مي‌كند. برخی حوادث دیگر اجتماعی مانند جنگ‌ها روی می‌دهد که در آن دشمن بمب‌هاي مرگبار بر سر انسان‌های بی‌گناه فرو مي‌ريزد، یا ظالمي عده‌اي از افراد بشر را به خاك و خون می‌کشد. پس انسان‌ها قادر به كنترل کردن همه‌ی حوادث اين عالم نیستند، زیرا آنان از حوادث آينده‌ بی‌اطلاع هستند. آنها نمي‌توانند موانع كارهاي خودشان را صددرصد رفع كنند، آنان محكوم قوانين و نظام اين عالم‌اند و حاكم بر نظام اين جهان نيستند.

پس انسان بايد در تمام كارهايش ميان خوف‌ورجا باشد. یعنی از طرفی اميدوار باشد بر اينكه حوادث به نفع او خواهد شد و مقصدش به پايان خواهد رسید و از طرفی بترسد از اين كه ممکن است حوادثي پيش آید و تمام عملكردها و حتی خود او را نابود كند. پس انسانها نه تنها در قبولي طاعات مانند نماز و روزه باید خوف‌ورجا داشته باشند، بلكه آنان در متن حياتشان نیز باید میان خوف‌ورجا زندگی کنند. دانايان و تیزبینان متوجه به اين حقيقت‌اند، اما اکثر افراد متوجه آن نيستند. انسان غافل كسي است كه از رموز، سنن و قوانين جهان خلقت بی‌خبر باشد و نداند كه اين عالم با او چگونه برخورد خواهد كرد. انسان کیّس بايد هنگام غذا خوردن نیز بین خوف‌ورجا باشد، هم باید امیدوار باشد که غذا گوارا می‌شود و عمل گوارش تمام و کمال ادامه می‌يابد و هم بايد از این بترسد كه ممكن است غذا فشارخون او را بالا ببرد و باعث مرگش شود.  كسي نمي‌تواند منکر این حقایق باشد و مدعی شود كه اين احتمالات در عالم وجود ندارد. انسان بايد واقعيت‌هاي اين جهان را بشناسد و دائماً میان خوف‌ورجا زندگي كند و با غرور و غفلت زندگي نكند. افرادي هستند كه در نتیجه گرفتار بودن به غرور با فخر راه مي‌روند و به ديگران بی‌اعتنایی مي‌كنند که این دليل بی‌خبری و نشانه‌ي غفلت آنان است. من از اين مقدمه چنین نتيجه مي‌گيرم كه توصیه‌ی دين اسلام به انسانها این است که آنان بايد در تمام ابعاد زندگي بين ترس و اميد زندگي كنند. يعني اگر نعمتي به آنان روي آورد صد‌در‌صد به آن اميدوار نشوند و اگر با حادثه‌اي ناگوار روبرو شدند، از زندگي كردن مأيوس نشوند. خداوند انسان‌ها را با اين حوادث امتحان مي‌كند تا میزان ظرفيت، سعه‌ی صدر، صبر و حوصله‌ي آنان در جهان خلقت آشكار شود.

 حضرت امام حسين(ع) در مسیر حركتش به كوفه متوجه اين رموز جهان خلقت بود. آن حضرت مسير خوف‌ورجا را طی می‌کرد، بدین معنا که صد‌در‌صد اميدوار نبود كه وقتی به كوفه ‌رسید، همه‌ي اهل كوفه تسليم ایشان شوند تا آن حضرت بتواند به کمک آنان حکومت بنی‌امیه را سرنگون کند و خود زمامدار مسلمين شود. زيرا وقتي كه آن حضرت مي‌خواست از مكه خارج شود، به ابن عباس فرمود: «وَ تَرَكُوهُ خائِفاً مَرعوُباً لا يُستَقَِّر في قَرارٍ».[3] یعنی: من از مكه خارج مي‌شوم درحالی‌که در قلب من «خوف» هست و منتظر حوادث هستم. بعضي‌ها به اشتباه گمان كرده‌اند كه منظور آن حضرت از اين جمله این است كه امام(ع) از يزيد مي‌ترسد، درصورتی‌که آينده و تجربه نشان داد كه آن حضرت از يزيد نمي‌ترسيد. بلكه منظور امام(ع) این بود که ایشان منتظر حوادث و پيش‌آمدهايي بودند كه در اين عالم برای آن حضرت اتفاق افتاد.

كسي به پيغمبر(ص) اطمينان نداده بود كه چون خاتم‌الانبیاست، پس با حوادث اين عالم روبرو نمی‌شود. آن حضرت بيش از همه با حوادث اين عالم روبرو بود. حوادث جزو نظام اين عالم است و مصداق اراده‌ي پروردگار است. از رسول الله(ص) فرزند پسری در اين عالم باقی نماند و همه‌ی فرزندان پسر ایشان در كودكي از دنيا رفتند. خديجه كه همسر مهربان و دلسوز آن حضرت بود، زود وفات كرد و اين حادثه در زندگي آن حضرت تأثیر گذاشت، زيرا كه اگر خديجه زنده مي‌ماند،  برای عايشه و ديگر همسران آن حضرت مجالی باقی نمی‌ماند تا با رسول الله(ص) ازدواج کنند. حوادث اين عالم بر همه‌ی افراد بشر اثر مي‌گذارد، حوادث بود که باعث شد حضرت يونس در شكم ماهي گرفتار شود و حضرت يوسف بیگناه زندانی شود. تمام انسان‌ها دائماً با حوادث این عالم روبرو هستند، زيرا كه اين جهان، جهان اصطکاک، حركت و برخورد است و حوادث جزء نظام اين عالم است. خداوند در قرآن كريم مي‌فرمايد: « …فَلَن تَجِدَ لِسُنَّتِ اللَّهِ تَبْدِيلًا وَلَن تَجِدَ لِسُنَّتِ اللَّهِ تَحْوِيلًا  ».[4] يعني: هرگز براي سنت خداوند تبديلي نخواهي يافت و هرگز براي سنت الهي تغييري نمي‌يابي. به همين جهت است كه امام حسين(ع) هنگام خارج شدن از مكه مي‌فرمايد: «وَ تَرَكوهُ خائِفاً مَرعوُباً». آيا حوادث بر وفق مراد آن حضرت خواهد بود؟ وقتي آن حضرت از مكه خارج شد، ابن عبّاس پيشنهاد كرد كه ایشان به كوفه نرود و خانواده‌اش را با خود نبرد. چرا امام حسين(ع) فرمود مي‌روم؟ زيرا اهل كوفه هجده هزار نامه به سوي آن حضرت فرستاده بودند و اين نامه‌ها برای ایشان اميد ايجاد كرده بود. دليلی ندارد كه امام حسين(ع) از اول دعوت اهل اهل کوفه را حمل بر فساد كند و اعلام کند که همه‌ی نامه‌های فرستاده شده از کوفه دروغین است. آن حضرت اميدوار بود و با اميد به سوي كوفه مي‌رفت، چرا که محال است كه انسان عاقلی همچون حسين‌بن‌علي: امیدوار نباشد و اقدام به كاري كند. يعني امام حسين(ع) در رابطه با خوف‌ورجا يك جهان‌بینی واقعي داشت و مطابق آن در اين عالم زندگي می‌کرد.

تنها در يك مورد جهان‌بینی امام حسين(ع) را توضيح دادم، توضيح جهان‌بینی امام حسين(ع) در رابطه با واقعيّات اين جهان در طول یک ماه محرم میسر نیست. چرا که بايد قوانين اين عالم تک‌تک بررسی و سپس جمع‌بندی و توضيح داده شوند تا انسان‌ها بدانند که تمام قوانين و نظامات اين جهان با پيشامدها و سرنوشت‌هاي انسانها مرتبط است. حوادث است كه خوف انسان‌ها را تبديل به رجا و از طرفی اميد آنان را به خوف تبديل مي‌كند. امام حسين(ع) مي‌خواهد که راه مستقيم را در اين عالم طي كند و  در اين جهان ‌وظیفه الهي و انساني‌اش را انجام دهد. آن حضرت در اين عالم به برنامه‌هاي اهل كوفه اتّكا مي‌كند، ولي درعین‌حال خائف است. چرا كه معلوم نیست اهل كوفه چه معامله‌اي با آن حضرت بنمایند، هم احتمال هست که دعوت دروغین باشد و از آن حضرت روی بگردانند و هم احتمال هست كه از آن حضرت استقبال كنند.

 

برای مطالعه کامل مطالب به متن کتاب جاودانگي امام حسين (ع)  (مرحوم حضرت آیت الله صائنی ره) مراجعه شود.

 


[1]- سوره‌ي رعد، آيه‌ي 28.

[2]- خمسه نظامی، شرفنامه، بخش 25.

[3]- مدينة المعاجز الأئمة الإثني عشر، جلد ‏3، صفحه‌ی 484.

[4]- سوره‌ي فاطر، آيه‌ي 43.

 

 

جستجوی پیشرفته

اوقات شرعی



آمار بازدید

امروز
دیروز
بازدید این هفته
بازدید آخرین هفته
بازدید این ماه
بازدید ماه گذشته
کل بازدید
1093
403
6557
13314
27510
46115
2756210

پیش بینی بازدید امروز
1896


IP شما:18.227.48.131