آیت اله صائنی

سعادت و شقاوت انسان با عمل او، همدم و همگام است

مطلب بعدى اين است كه خداوند موجود واحد است و مجموعه‏ى اين عالم نيز موجود واحد است. مجموعه‏ى دستگاه خلقت، آسمان‏ها و مدارات، فضاها، كهكشان‏ها، و تمام موجودات مادّى و غيرمادّى يك كاسه و يك دست است. پس اين جهان به يك فاعل و به يك علّت استناد دارد كه او خداوند متعال است.

 

 پس تمام اشياء و مخلوقات اين عالم، ارتباط تكوينى خارجى دارند و بى‏ارتباط با همديگر نيستند، بلكه از يكديگر متأثرند؛ چرا از يكديگر متأثّرند؟ زيرا از يك جهت به هر يك از آن‏ها كه اشاره كنيد، همه‏ى موجودات از جمله انسان‏ها در فاعل و علّت شريك هستند و براى آن‏ها خالقى غير از حضرت حق وجود ندارد. پس فاعل و صانع خداوند متعال است، زيرا فاعل واحد است و آن هم حضرت حقّ است. اين وحدت فاعل در بين تمام اشياء حكم مى‏كند كه فعل نيز فعل واحد باشد. به معناى ديگر در تمامى عالم وجود، يك وحدتى حاكم است. چون در تمام عالم، وحدت حاكم است، پس موجودات و تمام اشياى عالم با يكديگر ارتباط دارند و بيگانه از يكديگر نيستند. گرچه اين‏ها در ظاهر حسّ ما از يكديگر بيگانه هستند ولى ما بايد بدانيم كه حسّ ظاهر ما خطا مى‏كند. به عبارت ديگر حسّ ما اَحوَل است، اَحْوَل به كسى مى‏گويند كه يك چيز را دو چيز ببيند، «يَرَىَ الْواحِدَ اِثْنَيْنِ» حالا اگر احول يك چيز را دو چيز ببيند، آيا واقعاً در خارج دو چيز است؟ خير، در خارج يك چيز است ولى احول دو چيز مى‏بيند.

 ادراكات ما نيز احول است و حقايق اين عالم را آن چنان كه هست نمى‏تواند ببيند، مثلاً اگر از ما بپرسند كه من كه الآن در اين جا نشسته‏ام با كوه ابوقبيس كه در شهر مكّه است چه رابطه‏اى دارم؟ من يك موجود خارجى هستم در عالم خارج، كوه ابوقبيس هم يك موجود خارجى است در شهر مكّه. من موجود خارجى و كوه ابوقبيس موجود خارجى است. اين دو وجود خارجى مغاير هم و دو وجود مباين يكديگر و دو موجود غير هم چه ارتباطى مى‏توانند داشته باشند؟ ديدِ ظاهر ما قضاوت مى‏كند كه اين دو با همديگر هيچ ارتباطى ندارند. ليكن طبق بيانى كه عرض كردم اين دو رابطه‏ى تكوينى دارند - و جا دارد كه بيشتر توضيح بدهم، ولى بحث ما در مورد دعاى حضرت على(ع) است نه در رابطه با ارتباطات تكوينى - اگر دقت كنيد، شما هم ارتباطات تكوينى را مى‏پذيريد؛ زيرا تمام موجودات اين عالم فعل واحد هستند و تماماً با يكديگر ارتباط دارند، در نتيجه مجموعه‏ى انسانيت و تمام نسل انسان از زمان حضرت آدم تا روزگار ما و از اين به بعد تا روز قيامت با عالم تكوين و جهان هستى ارتباط دارند. پس انسان از اين عالم بيگانه نيست و جامعه‏ى انسانيت از حيث وجود با اين عالم ارتباط دارد. همان طورى كه اشياى اين عالم در انسان مؤثر هستند، حرارت و برودت هوا و غذاى اين جهان و حوادث اين عالم نيز در انسان‏ها مؤثرند.

 انسان‏ها نيز از حيث تفكر و بينش و عقيده و اخلاق و رفتار در اوضاع اين عالم مؤثر هستند، چرا مؤثر هستند؟ زيرا با يكديگر ارتباط دارند، به عنوان مثال وقتى كه آهك در كنار آهن قرار بگيرد در همديگر اثر مى‏گذارند. آهك تدريجاً آهن را افسرده و پوسيده مى‏كند و از بين مى‏برد. پس موجودات اين جهان در انسان مؤثر است و انسان هم در اين جهان مؤثر است. گرچه در ظاهر ادراك ما اين چنين نيست، ظاهراً بارش برف و باران به انسان مربوط نيست. ظاهراً طوفان بهارى و تابستانى با انسان‏ها ارتباطى ندارد ولى از نظر بحث‏هاى حقيقى و واقعى همه‏ى اين‏ها با انسان ارتباط دارند. نه فقط با انسان بلكه با بقيه‏ى موجودات نيز ارتباط دارند. پس تمام موجودات اين عالم در يكديگر مؤثر هستند و يكى از آن موجودات انسان است. منتها قرآن كتاب فيزيك نيست، اگر كتاب فيزيك بود همه‏ى آن‏ها را بحث مى‏كرد.

 قرآن كتاب مربوط به انسان است، فلذا بحث ارتباط تكوينى را انجام داده است. در سوره‏ى روم مى‏فرمايد: «ظَهَرَ الْفَسادُ فِى الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ بِما كَسَبَتْ اَيْدِى النَّاسِ...» سوره‏ى روم، آيه‏ى 41. هان اى جامعه‏ى انسانيّت چشم و گوش خودتان را باز كنيد و احول نباشيد. يك چيز را دو چيز نبينيد و جهان را «هَباءً مَنْثُوراً» ننگريد، بلكه به اين نكته توجّه كنيد كه در آسمان و زمين، در جوّ، در فضا، در كره‏ى زمين و در حوادث عالم فساد پيدا مى‏شود. يكى از منشأهاى فساد عالم طبيعت «بِما كَسَبَتْ اَيْدِى النَّاسِ» اعمال مردم است، كه منشأ فساد مى‏شود. اگر باران در غير فصل خود مى‏بارد و باعث ايجاد فساد مى‏شود مربوط به اعمال مردم است. اگر طوفان به واسطه‏ى عوامل جوّى و يا زمينى در غير موقعش ايجاد مى‏شود و اگر در غيرموقع آن حوادث طبيعى و يا حوادث غير طبيعى اتفاق مى‏افتد و باعث فساد مى‏شود، در نتيجه‏ى اعمال مردم است. امواج دريا و جزر و مدّهاى مضرّ دريا كه باعث فساد مى‏شود به واسطه‏ى اعمال مردم است، اين آيه راجع به اعمال بد مردم بد است.

 درباره‏ى اعمال نيك انسان‏ها هم مى‏فرمايد: «وَلَوْ اَنَّ اَهْلَ الْقُرى آمَنُوا وَاتَّقَوا لَفَتَحْنا عَلَيْهِمْ بَرَكاتٍ مِنَ السَّماءِ وَالْأَرْضِ»1 سوره‏ى اعراف، آيه‏ى 96. اگر جامعه‏ى انسانى و افراد مردم داراى فكر صحيح و واقع بين باشند و اهل خرافات نباشند، فكرهايشان روى واقعيّت كار كند و داراى عمل صالح باشند، ما درب بركات آسمان و زمين را به روى آن‏ها مى‏گشاييم. اين خيلى عجيب است كه ايمان و عمل صالح انسان‏ها باعث باز شدن درب‏هاى آسمان و زمين مى‏شود و عالم طبيعت به روى انسان‏ها لبخند مى‏زند! بطوريكه بهار يك بهار منظّم مى‏شود، زمستان، چهار فصل منظّم و باد و باران و برف، و حرارت و دماى خورشيد، منظّم مى‏شود. پس تفكّر انسان‏ها كه عمل فكرى است و اعمال بدنى انسان‏ها، هر دو اين‏ها در نظم اين جهان مؤثر است، چرا؟ زيرا انسان جزء اين عالم است و قرآن با اين دوآيه اين مطلب را تأييد مى‏كند و علّت عقلى آن را نيز عرض كردم.

 پس انسان در اين عالم سخت مؤثّر است، اگر انسان منظّم و داراى فطرت سالم و انسان متعادل باشد جهان منظّم مى‏شود. يك انسان و دو انسان هم كافى نيست، بلكه بايد جامعه‏ى انسانيّت منظّم باشد، زيرا قرآن مى‏گويد:«وَلَو اَنَّ اَهْلَ الْقُرى آمَنُوا وَ اِتَّقَوا...» نمى‏گويد «وَلَوْ اَنَّ بَعْضَ اَهْلِ مِنَ الْقُرى»؛ اگر بعضى از افراد كره‏ى زمين ايمان بياورند، ما درب بركات آسمان و زمين را مى‏گشاييم، بعضى از مردم كافى نيست؛ زيرا عالَم، عالَم تكوين است و عالَم تكوين قانون منظّم دارد. فلذا قرآن همه‏ى اهل زمين را مى‏گويد، اهل زمين بايد منظّم باشند. تا آسمان و قوانين آن منظم باشد. از جمله‏ى قوانين اين عالم اين است كه اجزاى اين عالم منظّم است و يكى از اجزاى اين عالم، جامعه‏ى انسانيّت است و اگر جامعه‏ى انسانيت مؤمن و داراى عمل صالح باشد «لَفَتَحْنا عَلَيْهِمْ بَرَكاتٍ مِنَ السَّماء». اگر عكس اين باشد «ظَهَرَ الْفَسادُ فِى الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ بِما كَسَبَتْ اَيْدِى النَّاسِ» محقق مى‏شود.

 پس زمينه‏ى ديگر تقرّب به خداوند اين است كه انسان از حيث فكر و ايمان و از حيث عمل منظّم باشد. اگر انسانيّت اين گونه باشد، آماده مى‏شود و استعداد و دريافت رحمت در آن جامعه قوى مى‏شود. پس نكته‏ى مهم اين است: هر قدر جامعه‏ى انسانيّت بسيطتر باشد و هر اندازه به فطرت نزديك‏تر باشد، در آن جامعه غِلّ و غِشّ، فساد و معصيت كم باشد، براى درك معرفت آماده‏تر مى‏شود و هر اندازه جوامع از حقايق دور باشند گرفتاريشان بيشتر مى‏شود. فلذا اگر شما به تاريخ گذشته برگرديد ملاحظه مى‏كنيد كه هر اندازه جامعه‏ها بسيط تر بوده‏اند به همان اندازه به عالم طبيعت پاى بند نبوده‏اند و هر اندازه به عالم طبيعت كمتر پاى بند بوده‏اند به فطرت‏شان نزديك‏تر بوده‏اند و درك رحمت براى آن‏ها آسان‏تر بوده است و به عالم ماوراء الطبيعه نزديك‏تر بوده‏اند. به همين علّت است كه صلحا و رسيدگان به معنويت و نايل شوندگان به كرامات، حتى نايل شوندگان به نبوّت در زمان‏هاى گذشته زياد بوده‏اند. ولى در عصر مشعشع و در عصر علم و در عصر بهار طبيعت و در اين عصر پيچ و مهره خبرى از آن‏ها نيست. اگر هم باشد خيلى كم است. چرا خيلى كم است؟ خيلى روشن است، خود انسان‏ها همانند ماشين لباسشويى شده‏اند، شما درب ماشين لباسشويى را برداريد و به داخل آن بنگريد، اگر آن پيچيدگى پيچ و مهره‏ها را مشاهده بكنيد، تعجّب مى‏كنيد؛ زيرا يك مهندس يا يك مكانيك قوى مى‏خواهد كه از آن‏ها سر در بياورد كه هر يك از آن پيچ و مهره‏ها به كجا منتهى مى‏شود و وظيفه‏ى هر كدام چيست. انسان در دوران تمدّن به اين وضع افتاده است، تفكّرش را آن قدر به عالم طبيعت صرف كرده، آن قدر با بيرون از خود وَر رفته و با بيرون معجون و مخلوط شده است كه همه‏اش جهان خارج و جهان طبيعت شده است فلذا به همان اندازه خود و معنويت خودش را فراموش كرده است.

 انسان هر اندازه كه خودش را فراموش كند به همان اندازه از فطرتش دور مى‏شود. فلذا اگر به زمان‏هاى قديم برگرديد، آن‏ها از جهان خارج بيگانه بوده‏اند ولى خودشان و فطرتشان را به خوبى مى‏شناخته‏اند. اگر انسان به خودش و به فطرتش نزديك‏تر باشد، هم توبه‏اش و هم طلب مغفرتش آسان‏تر مى‏شود. پس انسان هم با جامعه‏ى انسانيّت و هم با نظم و خوشى و ناخوشى اين عالم، ارتباط دارد. اميرالمؤمنين(ع) همين مطلب را در اين جا تعقيب مى‏كند و مى‏گويد: «خدايا، گرفتارى‏هاى من كه براى من در اين عالم پيشامد مى‏كند نتيجه‏ى عمل من است. خدايا، اعمال مرا براى من اصلاح كن. البتّه من بايد خودم، خودم را اصلاح كنم ولى اگر تو نخواهى من قادر به اصلاح خود نيستم، حول و قوّت و مدد از تو است. اين فرمايش على(ع)مستند به قرآن كريم است، كه خداوند مى‏فرمايد: «.. فَلَمَّا زاغُوا اَزاغَ اللَّهُ قُلُوبَهُمْ وَاللَّهُ لايَهْدِى الْقَوْمَ الْفاسِقينَ1 سوره‏ى صف، آيه‏ى 5. » و يا در سوره‏ى اسراء، مى‏فرمايد: «كَلّاً نُمِدُّ هؤُلاءِ وَ هؤُلاءِ مِنْ عَطاءِ رَبِّكَ وَ ما كانَ عَطاءُ رَبِّكَ مَحْظُوراً 2 سوره‏ى اسراء، آيه 20. »؛ ما به همه مدد مى‏دهيم، به هر طرف كه ميل كنيد، ميل كردن با شماست. اگر به طرف توبه و فطرت ميل بكنيد، در آن طرف از دستتان مى‏گيريم و راهنمايى مى‏كنيم، اگر به طرف انحراف ميل كنيد، در آن طرف هم كمك و مدد مى‏كنيم و به سمت انحراف مى‏رانيم. وقتى كه به جادّه‏ى انحراف افتاديد، اگر شما كُند و آرام برويد ما تسريع مى‏كنيم و مى‏گوييم به راحتى برو، برو تا ببينيم به كجا مى‏روى! انسان بايد متوجّه باشد كه عالم تكوين، داراى حساب است. در اين عالم بازيچه و لهو و لعب نيست، عالَم، عالَم واقعيّت است. در اين عالم سرگردانى وجود ندارد، انتخاب با خود انسان است، بعد از انتخاب بايد راه را بپيمايد. وقتى كه انتخاب كرد ما نمى‏گذاريم كه او تفريح و بازى كند «كُلّاً نُمِدُّ هؤُلاءِ وَ هؤُلاءِ» به هر دو طرف مدد مى‏دهيم و امداد مى‏كنيم و هر جادّه‏اى كه انسان آنرا انتخاب كرده به راه مى‏اندازيم. هم طايفه‏ى نيكان و هم طايفه‏ى بدان را به راه مى‏اندازيم، هم هدايت شدگان را امداد مى‏كنيم و هم گمراهان را مدد مى‏رسانيم. برنامه‏ى ما روشن است. و يا آن آيه‏اى كه خواندم «فَلَمَّا زاغُوا اَزاغَ اللَّهُ قُلُوبَهُمْ» افرادى كه انحراف را انتخاب كردند، خداوند قلب‏هاى آنان را منحرف‏تر كرده و در انحراف پابرجا مى‏كند، به طورى كه اگر جادّه‏ى هدايت را انتخاب كردند در جادّه‏ى هدايت پابرجا مى‏كند و چون مسأله اين است و خداوند هر دو طرف را امداد مى‏كند، على(ع) از خداوند استمداد مى‏كند و مى‏گويد: پروردگارا، من مى‏خواهم كه به راه خير هدايت بشوم، من مى‏خواهم به فطرت خود برگردم. من مى‏خواهم كه خودم را از آلودگى‏ها شستشو دهم، من مى‏دانم كه در اين عالَم هر چه بر سرم مى‏آيد نتيجه‏ى عمل خودم است. در مقدّمه عرض كردم كه سعادت و شقاوت انسان با عمل او، همدم و همگام است، پس به طور كلّى اعتقادات و اخلاق و اعمال و رفتار ما در سرنوشت و در پيشامدهاى اين عالم مؤثّر هستند.

برای مطالعه کامل مطالب به متن کتاب شرح دعاي كميل (مرحوم حضرت آیت الله صائنی ره) مراجعه شود.

 

جستجوی پیشرفته

اوقات شرعی



آمار بازدید

امروز
دیروز
بازدید این هفته
بازدید آخرین هفته
بازدید این ماه
بازدید ماه گذشته
کل بازدید
2161
403
7625
13314
28578
46115
2757278

پیش بینی بازدید امروز
2640


IP شما:3.146.35.203