صائنی،صائینی

تقرّب انبياء به خداوند طورى است كه هرگز غفلت از خدا نمى‏كنند

طلب مغفرت كردن على(ع)و امام سجاد(ع) از درگاه خداوند متعال بسيار فوق العاده است، به طورى كه از شدّت اتّصال به عظمت الهى بى‏حال مى‏شده‏اند. ائمّه عليهم السّلام معصوم بودند و هيچ اشتباه و گناهى از آن‏ها صادر نشده است ولى در مقابل عظمت ربوبيّت خداوند احساس عبوديّت و تزلزل مى‏كردند و از خداوند بى‏نهايت بيمناك بوده‏اند؛ زيرا عبوديّت خودشان و ربوبيّت پروردگار را واقعاً درك مى‏كردند.

 مطلب ديگر اين است كه ائمّه عليهم السّلام تصوير صحيح از قيامت داشتند، و يقين داشتند كه در روز قيامت مسأله‏ى نَسَبْ و خانواده مطرح نيست و اين اعتبارات عالم دنيا و امتيازات زندگى و قوانين اجتماعى به طور كلى برچيده شده و موقَفْ هر انسان در قيامت هويدا و آشكار مى‏شود. در آن روز به واقعيّت هر انسان و به راهى كه او در آن راه قدم زده است نگاه مى‏كنند. از سوى ديگر انبياء و اولياء خودشان را در مقابل ربوبيّت خداوند متعهّد مى‏دانستند و عبوديّت را به معناى واقعى‏اش درك مى‏كردند.

 نمونه‏ى آن، ترك اولايى از حضرت يونس(ع) سر زد. و آن ترك اولا اين بود كه عاملى باعث شد كه حضرت يونس(ع) از قوم خود ناراحت و عصبانى شود و با عصبانيت و غضب از پيش ملت خود برود و به خداوند متوسّل نشود. خداوند مى‏فرمايد: اين خشم و عصبانى شدن به قدرى در يونس اثر گذاشت كه گمان كرد ما بر او تنگ نمى‏گيريم. « وَ ذَالنُّونِ اِذْ ذَهَبَ مُغاضِباً فَظَنَّ اَنْ لَنْ نَقْدِرَ عَلَيْهِ فَنادى فِى الظُّلُماتِ اَنْ لا اِلهَ اِلَّا اَنْتَ سُبْحانَكَ اِنّى كُنْتُ مِنَ الظَّالِمينَ» سوره‏ى انبياء، آيه‏ى 87. يونس(ع) يك مرتبه ملاحظه كرد كه در شكم ماهى گرفتار است، حالت غضب و زمينه‏هاى ايجاد كننده‏ى غضب كه باعث عصبانى شدن يونس(ع) شده بود، فروكش كرد. حضرت يونس(ع) به خودش آمد، در اندرونش تعادل معنوى ايجاد شد، به اشتباه و گناه خود پى برد و گفت: پروردگارا، تنها معبود در تمام لحظات و در تمام نفس‏ها و دم‏ها تو هستى. ما نيز بايد سعى كنيم كه در تمام نَفَس‏ها كه فرو مى‏رود و برمى‏آيد و در تمام دَمْ‏ها بنده‏ى خدا باشيم. يونس(ع) فقط يك دَم غفلت كرده بود كه آن چنان گرفتار شد و مورد ملامت الهى قرار گرفت؛ يونس تو با من عهد بسته بودى و پيمان داشتى و با ساغر توحيد شرط كرده بودى، چرا در يك دَمْ و در يك نَفَس گرفتار عواطف شدى و خشم و غضب بر تومستولى شد؟ البتّه انبياء انسان بودند ولى از نوع پاكان بشر بودند.

 ما هم انسان هستيم ولى سؤال اين است كه انبياء به كدام معصيت گرفتار بودند و ما گرفتار كدام معصيّت‏ها هستيم؟! ما گرفتار غفلت‏هاى بزرگ و گناهان بى‏شمار هستيم ولى انبياء و اولياء يك لحظه غفلت از خدا را براى خودشان گناه مى‏دانستند. نسبت ما به آن بزرگواران به اين مى‏ماند كه شاگرد كلاس اوّل مدرسه از معلّم مى‏ترسد، مى‏ترسد كه تكليف شب‏اش را كه عبارت از الفبا است غلط بنويسد. ولى شاگرد يك نقّاش زبردست كه با تابلوى خودش مى‏خواهد ميليون‏ها تومان پول بگيرد و در سطح جهان رقابت مى‏كند غير از آن شاگرد كلاس اوّل است، شما فكر كنيد كه شاگرد آن تابلوساز از كدام ظرافت مى‏ترسد. او از نقّاش ظريف و لطيف مى‏ترسد. هر كس يك قياسى دارد، پس آن ظرافت و لطافتى كه مولى على(ع) از ربوبيّت خداوند درك مى‏كند غير از آن دركى است كه ما از ربوبيّت داريم، فلذا مى‏گويد: خدايا، طعم نزديكى و تقرّب خودت را به من عنايت كن تا من به تو نزديك شوم. «اَللَّهُمَّ اِنّى اَتَقَرَّبُ اِلَيْكَ بِذِكْرِكَ» اَتَقَرَّبُ، يعنى من طالب نزديكى به تو هستم، اما نزديك شدن به تو با پول، مقام، لباس، ساختمان، شرايط مادّى و مكانى فراهم نمى‏شود. پس انسان چگونه به خداوند تقرّب و نزديكى پيدا مى‏كند؟ خداوند راه تقرّب به خودش را در قرآن به ما آموخته است. در سوره‏ى بقره، مى‏فرمايد «اُذْكُرُونى اَذْكُرْكُمْ» 2 سوره‏ى بقره، آيه‏ى 152. ، اگر بخواهيد من شما را يادآورى كنم و با شما همدم باشم يك شرط دارد و آن اين است كه مرا فراموش نكنيد. هر كس در باطن و دل خودش مرا ياد كند من او را ياد مى‏كنم. على(ع) مى‏گويد: هر كس بخواهد به خدا نزديك شود بايد دائماً به ذكر قلبى خداوند مشغول باشد و در اندرون ادراك و روحش به غير خدا توجّه نكند. اگر اين كار را انجام بدهد، خداوند نيز آن بنده را ياد مى‏كند و به او توجّه مى‏كند. پس نتيجه‏ى توجّه به خداوند، تقرّب و نزديكى آن بنده به خداوند است. على (ع) مى‏گويد: بار خدايا من طلب نزديكى و قرب تو را از تو مى‏كنم و به همان خاطر جان و روح من دائماً خدا، خدا، مى‏كند. اگر تمركز و توجّه انسان به خدا ادامه يابد، ياد كردن خداوند تمام اعماق وجود انسان را فرا مى‏گيرد و مركز ادراك انسان را پر مى‏كند. اگر حقيقت ادراك انسان متوجّه خدا بشود، او حقيقت ذكر را انجام داده است. اگر حقيقت ذكر در كسى ايجاد شود اين بيت‏ها درباره‏ى او تحقّق مى‏يابد:

 

 به دريا بنگرم دريا تو بينم

به صحرا بنگرم صحرا تو بينم

 به هر جا بنگرم، كوه و در و دشت

نشان از روى زيباى تو بينم

 

 اين ابيات اين حقيقت را بيان مى‏دارد كه جهان وجود، آيات و نشانه‏هاى خداست. انسان متوجّه به خدا اوّل متوجّه خدا و بعد متوجّه به آيات او مى‏شود؛ زيرا قلب او متوجّه حضرت حقّ است و توجّه به حضرت پروردگار در سرتاسر وجود او نافذ است. هر موجودى را كه مى‏بيند، بالا سر او خدا را مى‏بيند. با گوشش هر چه را كه مى‏شنود، نغمه‏ى او را مى‏شنود. شما دقّت كنيد، اسم دلالت بر ذات دارد. ما كه لفظ «اَللّه» را بر زبان مى‏آوريم، بايد متوجّه ذات پاك خداوند باشيم، زيرا انسان لفظ را مى‏گويد تا متوجّه ذات پاك خداوند شود. هر انسانى كه لفظ مقدّس «اللّه» و يا اسماى مقدّسه‏ى حضرت پروردگار را به زبان مى‏آورد، بايد باطنش متوجّه به كس ديگر و يا اشياى ديگر نباشد. اگر لفظ، ذكر و آيه را به زبان آورد ولى باطنش متوجه خداوند نباشد اين ذكر نتيجه نخواهد داشت.

 على(ع) مى‏گويد: خدايا، من مى‏خواهم به تو تقرّب بيابم و با قلب و چشم و گوش و همه‏ى حواس‏ام متوجّه تو باشم. اين‏ها مقدّمه‏ى اين است كه على(ع) مى‏خواهد با تمام وجودش با خداوند اُنس بگيرد و با او مأنوس باشد و بيگانگى را از ميان بردارد. اگر ما هم همين كار را انجام بدهيم، همه‏ى گناهان ما ريخته مى‏شود و ابليس به طور كامل از نفس و روح ما مى‏رود. اين عمل به وسيله‏ى «نماز» و «دعا» به خوبى انجام مى‏پذيرد. قرآن مجيد مى‏فرمايد: «.. وَ اَقِمِ الصَّلوةَ اِنَّ الصَّلاةَ تَنْهى عَنِ الْفَحْشاءِ وَ الْمُنْكَرِ وَ لَذِكْرُ اللَّهِ اَكْبَرُ...» سوره‏ى عنكبوت، آيه‏ى 45. طبيعت نماز، انسان را از فحشاء و منكر نگه مى‏دارد. امّا مغز و جان و روح دهنده همان «وَ لَذَكْرُ اللَّهِ اَكْبَرُ» است، يعنى ياد و ذكر قلبى است كه تمام پهناى وجود انسان را از غير خدا پاك مى‏كند. ولى اگر نماز بى‏توجه قلب باشد، آن نماز مورد توجه خداوند متعال قرار نمى‏گيرد.

 

جستجوی پیشرفته

اوقات شرعی



آمار بازدید

امروز
دیروز
بازدید این هفته
بازدید آخرین هفته
بازدید این ماه
بازدید ماه گذشته
کل بازدید
4402
1737
13945
9838
44736
46115
2773436

پیش بینی بازدید امروز
3576


IP شما:18.190.217.134